تسنیم/ این نوشتاری است درباره فیلم مستند «سمفونی استیضاح» که در جشنواره فجر جایزه بخش پژوهش در میان آثار متعلق به سینما حقیقت را دریافت کرد و در جشنواره سینما انقلاب نیز به عنوان اثر شاخص مورد تقدیر قرار گرفت.
به توهمات و تحلیلهای متوهمانه پدیدهها میپردازد اما متوهمانه نیست.
مقدمه اول:
«نوریاگا» و «آرکنار» دو شخصیت مصری ناشناخته بودند که چند سال پیش در جریان یک مجموعه شبه مستند با عنوان «ظهور» در فضای مجازی خصوصاً سایتهای اشترکگذاری ویدئو شناخته شدند. مستند «ظهور» نگاهی نشانهشناسانه در تحلیل پدیدهای موسوم به فراماسونری بود که بر اساس این نشانهها به معرفی و تحلیل فعالیتهای آنان به عنوان گروهی در میان جمعیت یهودیان میپرداخت.
این شبه مستند متأثر از برخی سبکهای افشاگری در معرفی پدیدهای به نام فراماسونری و لژهای آنان و ارتباط دادن و تحلیل ساختارگرای هر اتفاقی در سراسر جهان به این گروه نقل مشهور سبک خاصی از سخنرانیها، محافل، کتب و آثار مستند شده بود. این روند همچنان در جریان است.
برخی برای تحلیل هر پدیدهای به عقبهای در پس آن اشاره کرده و سعی میکنند با کدهای مخفی و رصدهای خاص بخشی از اذهان را به سمت این تحلیلها برده و با رویکردی که بنای افشای یک توطئه در پس این دست پدیدهها را دارد، مخاطب را متوجه دشمنیها کنند. این رویکرد چه در گذشته و چه در امروز جهان مخاطبی علاقمند برای خود دارد. تحلیل بخشی از نفوذ جریان موسوم به صهیونیسم در فضای رسانه، سیاست، فرهنگ، اقتصاد و … براساس این ملاکها و نگاههای نشانهشناسانه پیش برده میشود. از تحلیل فیلمهایی مانند راز داوینچی، وکیل مدافع شیطان و… تا کنسرتهای مدونا، جاستین تیمبرلیک و … همه و همه در این مسیر تحلیل میشدند و برای طرد شدن محتوای ارائه شده از سوی آنان همگی به جریانی موسوم به «فراماسونری» منتسب شده و این دست تحلیلگران از یک سازماندهی عجیب در پشت این پدیدهها سخن میگفتند.
در مقابل این افراد جریانی بودند که فعالیتهای این گروه را با عنوان «پروپاگاندای اسلامگراها» با انتقاد خود مواجه ساختند. عدهای دیگر نوع دیگری از انتقاد را به این رویکرد داشتند و معتقد بودند که تحلیل براساس این شیوه اذهان را از واقعیت مواجهه با صهیونیسم بینالملل دور کرده و مواجهه را در حد چند نشانه و تحلیل بیکارکرد تقلیل میدهد. آنها معتقد بودند چه بسا این اقدامی هوشمندانه و برای سرگرم نگه داشتن یا مخوف نشان دادن جریان صهیونیسم بینالملل باشد؛ در حالیکه مواجهه با این جریان نیازی به این دست تحلیلهای نشانهشناختی ندارد و برای نمایش جنایت آنها کدهایی بسیار آشکارتر وجود دارد.
به هر حال هنوز بخش قابل توجهی از مردمان جهان تحلیل براساس این نشانهشناسی را به طور «مطلق» دقیق و واقعی نمیدانند و اگرچه آن را در تراز یک گمانهزنی قابل ملاحظه میپذیرند، اما درباره کارکرد روشنگری بر مبنای کدهای مخفی و نشانهها در برابر ذهنیت واقعگرای مردم سؤالات زیادی وجود دارد.
***
مقدمه دوم:
فیلم «فتنه» گریتویلدرز در هلند و اهانت به قرآن، کاریکاتورهای موهن دانمارکی، قرآنسوزی تریجونز آمریکایی، کشتار دهها نروژی به اسم اسلامستیزی، فیلم موهن مصری و اهانت به پیامبر(ص) و در نهایت اهانت متأخر نشریه فرانسوی شارلی ابدو همه از بمبهای خبریای بودند که در دهه اخیر از به راه افتادن یک موج گسترده رسانهای در برابر رشد اسلام خبر میدادند. این اقدامات هم به صهیونیستها منتسب شدند اما اینبار هیچ کدام از جریانات نشانهشناس فوق نتوانستند کدهایی از جنس زمینهای شطرنجی، یا بناهایی با معماری هرمی و … -که در به اصطلاح روشنگریها و اکتشافاتشان بیان میکنند- پیدا کنند و بگویند این بار هم پای فراماسونری در میان است و اگر هم بود، هنوز این ابهام پررنگ وجود دارد که این فراماسونری دقیقاً چه کسانی هستند و در کجا حضور دارند؟
این بار هم کارکرد این جنس تحلیلهای محصور در نشانهشناسی در روزگاری که وقایع آشکار و اقدامات کاملاً علنی است، زیر سؤال است. اما هر چقدر رنگ نشانهشناسی و تلاش برای یافتن کدی مخفی برای افشای آنچه که دیگران دسترسی به آن ندارند، از حد بگذرد، فاصله از واقعیت به همان میزان بیشتر میشود و قدرت نقد لحظه به لحظه محدودتر میشود. درست جایی که چنین نشانههای ظاهری به چشم نیاید هر قدر هم که حقیقت درشت و وقزده باشد، این جنس چشمها، نابینا و این سبک زبانها، الکن خواهد بود.
تا آنجاییکه امروز در پس این اقدامات هیچ کس فعالیت آشکارانجیاوهایی همچون «اسلامیسازی را متوقف کنید»، «ضداسلامیستها» و دفاتر زنجیرهای آنان در دانمارک، فرانسه، آمریکا، استرالیا با مدیریت افراد فعالی همچون پاملا گلر، رابرت اسپنسر، اندرز کراورز پدرسون و … را آنطور که باید نمیبیند و بدیهی است که علت این اقدامات را بدون دیدن این گروهها و ملاقاتهای رسمی و علنیشان با افرادی همچون موشه یعلون –وزیر جنگ رژیم صهیونیستی-، بنیامین نتانیاهو، شیمون پرز و … باید متوهمانه و براساس نشانهها تحلیل کرد. خواه باورپذیر باشد، خواه نباشد. دشمن مسلمانان علنی میجنگد و عدهای دنبال راز داوینچی میچرخند.
ارتباط این جریانات با رژیم اسرائیل علنیتر از هر چیز دیگری حتی در صفحات معمولی رسانهها و فضای مجازی قابل دسترسی است اما برخی برای تحلیل باز هم از جنس شبه مستند «ظهور» این دشمنیها را تحلیل میکنند، این یک مسیر انحرافی با مخاطبی محدود است. برای زیر سؤال بردن این دشمنیها نیازی به تفسیر متوهمانه آنان نیست؛ چه اینکه در موارد بیشماری، این سبک تحلیل و تفسیرها دستمایه تمسخر و اهانت بیشتر دشمن به جبهه خودی، یا منحرف کردن افکار عمومی از حقیقتی که باید بداند، هم میشود.
***
درباره مستند «سمفونی استیضاح»:
۱- تصویر از حقیقت و واقعیت مدعای اصلی سینمای مستند است. دامنه یک پدیده واقعی اگر ناواقعی ترسیم شود، خود به تنهایی، تصویر واقعیت را به زیر سوال میبرد.
۲- رنگ پیشداوری و پیشفرضها اگر ذوقزده و پرلعاب شود و از دامنه خود بیرون بزند، نتیجه قضاوت درباره هر پدیدهای را جانبدارانه جلوه میدهد. مخاطب جناحبندی شده یا در برابر این جناحبندی گارد میگیرد و کارکرد اثر به شدت لطمه میخورد. جامعیت جای خود را به یک نگاه بسیط و سخت میدهد. اثر فرهنگی تولید شده ولو با مدعای حقیقت، شمولیتی ضعیف مییابد و فراوانی مخاطبش سر به نزول میگذارد.
این دو محور اصلی است که لطمات زیادی به پیکره مستند «سمفونی استیضاح» میزند و موضعگیری سیاسی شعبانی از پس آن بیرون میافتد و نتیجه اتفاقاً به سمتی میرود که خواسته یا ناخواسته فردی که بسیاری از آشوبها و در نتیجه کشتارهای سال ۸۸ به دلیل رفتار غیرعقلانی و صرفاً هیجانی و روحیات عجیب و غریب او بود، مبرّا میشود.
در روزگاری که رسانههای دنیا تمام تلاش خود را میکنند که با پز استقلال، القای بیطرفی کنند و جهت و نگاه خود را در لایههای پاییندست نگه دارند، تا اثرگذاری بیشتری داشته باشند، ساخت یک اثر هرچند متعلق به سینمای حقیقت که در روایت و ساخت محفلی و جناحی شده باشد، یک خطای بزرگ است. یک اثر با کارکرد و تأثیر به شدت ضعیف. شاید به نوعی یک نوزاد، «مرده» متولد شده است.
«سمفونی استیضاح» هرچند تحلیلهایی از جنس نشانهشناسیها یا استنادات براساس کدهای مخفی و افشاگریها با شیوه خاص را به انتقاد میگیرد و این رویکرد را نمی پذیرد اما به جهت جمودی که در انتخاب جهتدار تحلیلگران خود داشته از جامعیت افتاده است.
اگر شعبانی به عنوان یک سازنده فیلم حقیقت، به دنبال آن بوده است که تفاسیر شهیدان دیالمه و آیت در مواجهه با میرحسین موسوی -که مجدداً در سال ۸۸ توسط افرادی که بعدها حلقه اصلی تشکیل جبهه پایداری شدند- را زیر سوال برده و به انتقاد بگیرد، میتوانست درکنار منتسب کردن این نگاهها به مظفر بقایی از افراد حاضر در این جبهه سیاسی -جبهه پایداری- هم برای انعکاس دیدگاههایشان دعوت کند. چیزی که اجرا نشد و اجازه نداد که قضاوت شعبانی منصفانه یا به اصطلاح بیطرفانه جلوه کند و بخشی از مخاطب خود را وادار به گارد در برابر کانالیزه شدن کرد.
«سمفونی استیضاح» لطمه دیگری هم از خودش میخورد. درست آنجاییکه افشای پرونده زهرا رهنورد در آن شب جنجالی مناظره با میرحسین موسوی را از زبان اصغرزاده و زیباکلام غیراخلاقی و اتفاقاً منبعث از روحیهای مشترک با شهید دیالمه –در معرفی شخصیت بنیصدر البته با اشاره به یک مصاحبه آشکار او با یک روزنامه- میداند، صندلی مهمان در طرف دیگر ماجرا، در این مستند خالی است. آنانی که مدرک تقلبی و اقدام رهنورد در استفاده از امکانات ملی و بیتالمال را در تمام این سالها غیراخلاقی میدانستند، هم حرفی برای گفتن دارند اما در این مستند حضور ندارند. آنان به سبب این گناه رهنورد، اقدام احمدینژاد را راست و درست میپندارند و مخاطب طرفدار این نگاه از جایی که صدای خود را در «سمفونی استیضاح» نمیشنود، به جهتگیری آن مشکوک میشود.
این شک رنگ جدی هم میگیرد و متأسفانه اوضاع برای «سمفونی استیضاح» نابسامانتر هم میشود، آنجایی که انتخاب قابهای جهتدار دوربین در نمایش اسرافیلیان در موضع حقارت، نمایش داماد شهید دیالمه با بک مشکی، انعکاس حرفهای سادهلوحانه چند آدم کهنسال که درک صحیحی از جایگاه امام خمینی(ره) ندارند و در به اصطلاح دفاع از دیالمه، تفسیر شخصی فرد را بر حرف امام حجت میدانند – البته در ادامه خود مستند به این دام میافتد و عنوان میشود که امام بعدها براساس نظر اطرافیان، درباره بنیصدر مجاب شدند و این یک اتهام و اهانت عجیب از جنس ویژهنامه سیاسی اخیر به ایشان است- «سمفونی استیضاح» را قبل از هر چیز قربانی نگاه محفلیاش میکند. هرچند که حرفهای آن افراد کاملاً احمقانه است و کارگردان با هوشیاری آن را انتخاب کرده است که حقارت و حماقت این نگاه را به نمایش بگذارد اما کفه ترازو در سوی دیگر میدان ناجوانمردانه خالی گذاشته میشود. چیزی که واقعیت است، این است که انتقادها به رویه سردمداران فتنه در عرصه حقیقی صحنه تماماً از این جنس نبود. شاید اینجاست که روایت ناقص و نادقیق شعبانی، ابهامی تازه برای تندیس اختصاص یافته جشنواره فجر در بخش پژوهش سینما حقیقت و همینطور تقدیر سینما انقلاب از این مستند خواهد بود.
«سمفونی استیضاح» در انتها برخی قضاوتهای دیالمه را با استناد به نامه امام درست معرفی میکند اما آنچه از گفتههای او درباره موسوی و رهنورد را مضحک و مسخره معرفی کرده بود، به همان حال رها میکند و ذیل سایه اثبات خطا و اشتباه بنیصدر و منتظری و …، چند تنی هم مبرّا باقی میمانند که البته این به دلیل فرصتی است که سخنان آیت و دیالمه برای کارگردان ایجاد کرده است. اجحاف ناخواسته «سمفونی استیضاح» در حق حقیقتنمایی سینمای مستند، اینطور عیان میشود که حرفهای دیالمه -که در این بخش با هوشمندی کارگردان به راحتی زیر سؤال میرود- بازهم همهی راست و حقیقت نظام جمهوری اسلامی درباره موسوی نیست و حرفهای دقیق بسیاری درباره اشتباهات او هست که از زبان بزرگان نظام بارها بیان شده اما مورد توجه قرار نگرفته است.
تحلیل آنچه در سال ۸۸ اتفاق افتاد با کدهای علنی و واقعیتها برای مردم از سیاسیونی که به دنبال نشانهها میچرخیدند، راحتتر شد و هر چند «سمفونی استضیاح» در نقد این نشانهشناسیهای عجیب کارکرد خوبی دارد اما در سوی دیگر نواقص عجیبی برای متحد ماندن ملت ایران و شکلگیری ایران بزرگ دارد.
بحرانی که چهار سال پیش متوجه سرزمین ایران شد اگر فراتر از تعلقات جناحی یا نگاه تنزلدهنده ماجرا و آشوبهای فراگیر به دعوای معمولی دو انسان تفسیر نشود، به هم ریختگی آرامش سرزمین ایران، سلب امنیت جامعه بزرگ ایران و خونهای ریخته شده دیگر قابل توجیه و پیگرد از طرفین نخواهد بود. همانقدر که گمانه و القای «تقلب» مضحک و محقرانه بود، بکارگیری عبارت «خس و خاشاک» هم احمقانه بود. ادامه این گروکشیها هیچ فایدهای برای بهبود زخمهای کهنه ندارد و بازگشت به «عقلانیت» و «جامعیت» تنها پادزهر این بیماری منشقکننده و خستهکننده جامعه بزرگ ایران است.