بارها مسیر خانه تا بیمارستان را تنها رفت و حسرت زنانی را خورد که دست در دست همسرانشان در خیابان قدم می زدند یا در صف پذیرش بیمارستان نشسته بودند.
دخترک روستایی خراسانی که روحش با عطر گل های زعفران گره خورده بود و حالا در خانه بخت زندانی شده بود و در غربت روز به روز پژمرده تر و دل مرده تر می شد.
دلش می خواست زندگی کند و طعم محبت همسرش را بچشد ولی در عوض نه تنها باید با کوچکترین بهانه ای کتک می خورد، بلکه داستان خیانت های همسرش را از زبان خود او نیز می شنید و تحقیر می شد. تحمل چند سال رفتارهای تحقیر آمیز و پر خشونت همسر سرانجام مریم را در مسیری قرار داد که پایانی تلخ را برای او و آرزوها و رویاهای زنانه اش رقم زد.
دلش سنگ صبور می خواست مشاوری دانا که راهنمایش باشد و بتواند در لحظات سردرگمی و سرگردانی به او تکیه کند. اما اشتباهی بزرگ مرتکب شد و برای فرار از مشکلات زندگی اش از زن همسایه کمک گرفت. زنی معلوم الحال که خانه اش مکان امنی برای رفت و آمد مردان دچار فساد اخلاقی بود. وقتی از خیانت های همسرش گفت و اینکه کوچکترین توجه و محبتی از همسرش دریافت نمی کند، زن همسایه پیشنهاد داد تا خیانت و بی وفایی همسرش را تلافی کند وبه همین دلیل زمینه دوستی و آشنایی او با کارگری ساختمانی را فراهم نمود که به گفته ی خود مریم کوچکترین امتیازی نسبت به همسرش نداشت جز اینکه تمام محبتی را که همسرش دریغ می کرد او سخاوتمندانه می بخشید.
روح ساده و بی تجربه دخترک روستایی برای اینگونه زشتی های زندگی در شهر بزرگی مانند تهران ساخته نشده بود و به سادگی محو محبت های مرد بیگانه شد و به وعده ها و علاقه اش امید بست.
چند وقتی که از ارتباطشان گذشت مرد برای تصاحب کامل و همیشگی مریم به فکر قتل همسرش افتاد. فکری که مریم هیچ وقت با آن و در واقع کشتن پدر فرزندش موافقت نکرد اما در نهایت عملی شد و قاتل، شوهر مریم را در خانه اش پس از زد و خورد با وی به قتل رساند و جنازه را در قالی پیچید و ماشینی برای انتقال جسد به بیابان های اطراف ورامین کرایه کرد اما راننده که به شرایط موجود شک کرده بود. پلیس را در جریان گذاشت و قاتل در همان ساعات اولیه ارتکاب به قتل دستگیر شد.
قاتل و همدستش راهی زندان شدند و قصه رویاهای دخترانه مریم از خانه بخت به سرانجام تلخ پژمردن پشت میله های زندان رسید.
این روزها کسی به فکر پژمردن مریم نیست! نه کسانی که او را مجبور به این ازدواج کردند ونه زنی که او را تشویق به خیانت کرد.