در پی درگذشت آیتالله شیخ محمد مهدی آصفی نماینده مقام معظم رهبری در نجف اشرف، ابوذر ابراهیمیترکمان رئیس سازمان فرهنگ و ارتباطات یادداشتی را بهصورت اختصاصی در اختیار خبرگزاری فارس قرار داده است که در زیر میآید.
***
در سوگ آیتالله آصفی
اوایل فروردین امسال در نجف اشرف همراه با هیاتی از بزرگان توفیق درک محضر مرحوم آیتالله محمد مهدی آصفی دست داد و در مدت یک هفته اقامت چندین بار فرصت گعدههای طلبگی پیش آمد و علیرغم رنج و درد ناشی از بیماری کبدی که ایشان را احاطه کرده بود در گعدهها، بسیار بشاش و خوش محضر بود. در گعده شب آخر، کار به شعر کشید و از سر دلنگرانی شعر شهریار را خواندم و گفتم وقتی شهریار از معشوق خود جدا میشد به هنگام فراق غزلی سرود که مطلعش این است
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران
ایشان نیز بیتی از جمالی دهلوی را خواندند:
عشق را طی لسانی است که صد ساله سخن
یار با یار به یک چشم زدن میگوید
اکنون و کمتر از سه ماه پس از گذشت آن روز که به هر دو شعر فکر میکنم گو اینکه به زبان راز سخنی رد و بدل شده است به قول مرحوم رعدی آذرخشی :
من ندانم به نگاه تو چه رازیست نهان
که من آن راز توان دیدن و گفتن نتوان !
تمام وجود مرحوم آیتالله آصفی پر بود از همین رازهایی که دیده میشد اما گفتنش سخت بود. یدرک ولا یوصفهای زندگی این مرد بسیار بود.
در چشم من هیچ یک از ویژگیهای ایشان به پای صفا و صمیمیت و زهد او نمیرسد. او فقیه روشننگر و صحیح اندیشی بود که زمانه خود را خوب میشناخت و از آثار مکتوب این مرد بزرگ به خوبی روشن است که ایشان چقدر اهل تعمق و تحقیق بوده است اما صفای او از نوع دیگری است؛ از آن نوع صفاهایی است که در روزگار ما حکم کیمیا را پیدا کردهاند. تعریف صفا نیز مانند تعریف مهربانی بسیار دشوار است. مهربانی را فقط باید درک کرد و بیش از فعل انسان، نیتش در این اوصاف موثر است. ممکن است یک عمل از دو فرد سر بزند اما انسان از یکی مهربانی را برداشت کند اما از دیگری نکند. فعل واحد از دو فاعل ممکن است حس واحد را در مخاطب بر نیانگیزد. صفای آصفی از همین جنس بود. صفای یکرنگی و یکدلی.
فقیر نوازیهای بیریا و سمعه فقط از دست کسی بر میآید که اهل صفا باشد. با خودش صاف و یکدل باشد. هزاران یتیم و فقیر و بیخانمان به دو دست این مرد از جای برخاستند.
مرد بیبرگ و نوا را سبک از جای مگیر
کوزه بیدسته چو بینی به دو دستش بردار
آری او عالم بود اندیشمند بود اما صفای او صفت غالبه وجودی او بود که بر همه اوصاف او حتی علم و دانشش غلبه داشت و از همین رو به علم و دانش وی جلا و صفا بخشیده بود.
آنچه آیتالله آصفی را در چشم بزرگان عزیز کرده بود همین صفا و سلامت او بود. در همین سفر اخیر به عراق توفیق دیدار مراجع عظام برای هیات در معیت ایشان حاصل شد و همه مراجع با احترام از ایشان استقبال میکردند. در جلسه ضیافتی که در سرکنسولگری نجف به مناسبت حضور هیات ایرانی برگزار شد، علما از ایشان خواستند تا سخن بگوید و ایشان به مقایسه چهل سال پیش تشیع با امروز پرداخت که بسیار دقیق و پر مغز بود و حاضران در دل و زبان تحسین کردند.
در زمان صدام سالها در عراق مخفیانه زیسته بود و خانه به دوشی را تجربه کرده بود یک بار میفرمود در همان دوران اختناق صدام، مخفی بودم و به خانه هر کس از آشنایان که میرفتم تا فقط شبی را آنجا بگذرانم، به بهانهای سعی میکردند، عذر خواهی کنند. یکی میگفت: همسایه روبروی خانه بعثی است. دیگری صدای مرا که در تلفن میشنید قطع میکرد. تا اینکه شبی که در بام خانه آشنایی خوابیده بودم علیرغم اینکه خواب من سبک است آن شب خواب سنگینی مرا ربوده بود و وقتی چشمانم را باز کردم زن صاحبخانه را گریان بالای سرم دیدم میگفت نیروهای حزب بعث نیمه شب به خانه ما هجوم آوردند و چون تو را نیافتند شوهرم را بردند. من به او گفتم نگران نباش شوهرت تا ساعات دیگری برخواهد گشت که چنین نیز شد و سپس در حیرت فرو رفتم که اگر بیدار شده بودم حتما دست به فرار میزدم و حتما نیز دستگیر میشدم و خدا را سپاس که خوابم را آن شب سنگین کرد.
آیتالله آصفی بسیار رقیق القلب بود به ویژه هنگام یاد از اهلبیت(ع) اشک امانش نمیداد یک بار فرمود شعر علی اصغر را که مرحوم کمپانی سروده است شنیدهای؟ گفتم نخیر شروع کرد تا ابیات آن شعر را بخواند بیت اول را که خواند اشک امانش نداد تا تمام کند.
در سالهای اخیر که نمایندگی مقام معظم رهبری (مدظله العالی) را در نجف بر عهده داشت بسیار کوشید تا منویات معظمله را در عراق جامه عمل بپوشاند که البته موفق بود.
از لحظه شنیدن خبر ارتحال این مرد بزرگ به این میاندیشم که همه رفتنی هستیم خوشا به حال او که با دست پر رفت. او با مرگ به مقصد رسید به گفته بیدل:
بیمرگ به مقصد چه خیال است رسیدن
من عزم دلی دارم و دل دیر و حرم نیست