و جالب است که در حدود ۸۰ درصد آنها در رفراندومی که در اواسط خردادماه برگزار شد پاسخ منفی و فقط ۲۰ درصد پاسخ مثبت میدهند. بسیاری از ایرانیان از پاسخ منفی اکثریت سوییسیها که نخواسته بودند ماهی چند میلیون تومان دریافت کنند شگفتزده شدند و آن را مقایسه کرده بودند با ثبتنام بیش از ۹۰ درصد ایرانیان در سال ۹۳ برای دریافت یارانه ۴۵۵۰۰ تومانی.
جالب است که در ایران بسیاری از مسئولین از مردم خواسته بودند تا آنهایی که واقعاً نیازی به این ۴۵۵۰۰ تومان ندارند آن را دریافت نکنند تا دولت بتواند آن را صرف امور عامالمنفعهتری همچون آموزشوپرورش، بهداشت و درمان، حملونقل، صنایع و کشاورزی نماید که سود آن به همه اعضای جامعه میرسد؛ اما علیرغم درخواست مسئولین و دولتمردان، تقریباً همه برای دریافت یارانه در سال ۹۲ ثبتنام کردند.
حسب ظاهرش به نظر میرسد که تفاوت زیادی میان رفتار ما و سوئیسیها وجود دارد. آنها آیندهنگر هستند و بیشتر مصالح و منافع بلندمدت کشور و مردمشان را در نظر میگیرند، درحالیکه ما ایرانیان در جریان ثبتنام دریافت یارانه به تنها چیزی که توجه نداشتیم مصالح عمومی کشور و منافع بلندمدت کشورمان بود. البته یک نکته دیگر هم وجود داشت، دولت فعلی سوئیس بهعلاوه برخی از اقتصاددانان با پرداخت یارانه مخالف بودند و از مردم هم میخواستند که به آن «نه» بگویند؛ و ایبسا بسیاری از مردم بهواسطه اعتماد به مسئولینشان به دریافت یارانه نقدی «نه» گفتند؛ اما در ایران علیرغم آنکه بسیاری از مسئولین از مردم خواستند تا آنان که رقم ۴۵۵۰۰ تومان یارانه در ماه تأثیری در زندگیشان ندارد، ثبتنام ننمایند اما کمتر کسی به این خواسته مسئولین توجه ای کرد.
در دو تصویر رفراندوم یارانه در سوئیس و ثبتنام یارانه در ایران خیلی جایی برای مقایسه میان ایرانیان و سوئیسیها نمیماند؛ اما اینهمه داستان رفتار اجتماعی ما ایرانیان نیست، یک تصویر خیلی متفاوتتری هم از رفتار جمعی ما ایرانیان در یکی دیگر از صفحات آرشیو تاریخ معاصر ایران موجود است. تصویر دوم تعلق به ۳۷ سال پیش دارد.
زمستان سال ۵۷ است و انقلاب در اوج خودش است و اعتصابات تمامی صنایع و اقتصاد کشور را در خود فروبردهاست. ازجمله اعتصاب در صنایع نفت و پالایشگاهها؛ اما برای بیمارستانها و برخی از مراکز و منازل سوخت موردنیاز است. با هماهنگیهایی که فعالین و رهبران انقلاب در داخل کشور با مرحوم امام خمینی در پاریس به عمل میآورند قرار میشود که مقدار محدودی نفت برای گرم نگهداشتن منازلی که نیاز دارند، تولید و در اختیار ساکنین و سایر نیازمندیهای اینگونه قرار گیرد. امام طی حکمی در آذرماه مبانی را به ریاست مرحوم مهندس بازرگان، مهندس هاشم صباغیان، دکتر یدالله سحابی و آقای هاشمی رفسنجانی تعیین میکنند تا به مسائل اعتصابات رسیدگی کنند و در ضمن برای جاهایی که نفت موردنیاز است ارسال نمایند. ازجمله تصمیمات این کمیته دادن مقداری نفت به برخی محلهها بود تا در اختیار مردمی که نیاز داشتند بگذارند. من در سال ۵۷ در محله «چیذر شمیران» زندگی میکردم. مسجد محلهمان خیلی فعال بود و آقای سید علیاصغر هاشمی پیشنماز مسجد محلهمان بودند که درعینحال نسبت فامیلی مهمی با یکدیگر داشتیم. ایشان تلفنی اطلاع دادند که فردا ظهر بعد از نماز در مسجد محله باشم یک کاری پیش آمده. بنده و چند نفر دیگر از دوستان که بهاصطلاح انقلاب منطقه در دستمان بود آن روز بعدازظهر حاضر شدیم ببینیم موضوع چه هست؟ آقای هاشمی توضیح دادند که دو بشکه نفت (نزدیک به ۵۰۰ لیتر) نفت به ما دادهاند و بیشتر هم خواهند داد. مسئله این است که ما چه جوری نفت را توزیع کنیم. هر یک از دوستان نظری دادند اما سرانجام قرار شد که اعلام کنیم ساکنین محل که نیاز دارند ظرف بیاورند و ببرند. بالطبع اگر تعداد مراجعهکنندگان زیاد میشد به هرکدام کمتر میرسید. اگر تعداد مراجعهکنندگان کم بود میتوانستیم به هرکدام ۵ لیتر بیشتر بدهیم برای گرم نگاهداشتن یک اتاق. اگر هم تعداد مراجعهکنندگان خیلی زیاد میشد مجبور میشدیم قرعهکشی کنیم یا خودمان برویم برای شناسایی آنهایی که واقعاً نیاز داشتند. اولویت اول را گذاشتیم برای خانوادههایی که بیمار داشتند بعد آنها که از افراد مسن نگهداری میکردند و گروه سوم آنهایی که نوزاد یا کودک خردسال داشتند و سایر گروههایی که اولویت پیدا میکردند. ازآنجاییکه هیچ ایدهای نداشتیم که چه تعداد بیمار دارند، یا چه تعداد افراد مسن و غیره، هیچ حدسی نمیتوانستیم بزنیم که به مراجعهکننده چه میزان نفت بدهیم. همهچیز موکول شد به اینکه چه تعداد مراجعهکننده خواهیم داشت.
موضوع اعلام شد و چند روز هم فاصله گذاشتیم تا همه اهالی منطقهمان آگاه شوند که در ساعت ۸ صبح فلان روز هر کس که نفت میخواهد به مسجد مراجعه کند قبلش هم چون نگران بودیم که ممکن است خیلی شلوغ و ازدحام شود به کلانتری اطلاع داده بودیم. خودمان صبح زود رفتیم مسجد تصورمان این بود که از حدود یک ساعت قبلش یعنی از ۷ صبح مردم با گالنهای پلاستیکی شروع بهظاهر شدن خواهند نمود. شد ساعت ۸ و هنوز کسی نیامده بود، باورمان نمیشد اما ساعت ۹ شده بود و محض نمونه حتی یک نفر هم نیامده بود نفت مجانی بخواهد. بهتدریج متوجه میشدیم که ما چه قدر درباره واکنش مردم در خطا بودیم. مثلاً تحصیلکرده و انقلابی هم بودیم؛ اما عقلمان نرسیده بود که حتی یک نفر هم ممکن است مراجعه نکند. بار که یقیناً خیلیها بودند که بیمار در منزل داشتند، یا اطفال خردسال داشتند یا با افراد مسن زندگی میکردند که مجبور بودند حداقل یک اتاق را گرم نگهدارند، بااینحال هیچکدام نیامدند. باری که خیلیها به نفت نیاز داشتند اما استدلالشان ظاهراً این بود که «همسایه ممکن است از من بیشتر به نفت نیاز داشته باشد.»
من نمیدانم اگر امروز بعد از ۳۷ سال چنین وضعیتی پیش بیاید، چند نفر از اهالی چیذر تهران، یا میدان فرهنگ رشت، یا ساکنین چهارباغ عباسی اصفهان یا اهالی باجک قم یا چهارراه آبرسانی تبریز خواهند گفت که «ما نفت نیاز نداریم و همسایهمان نیازمند است.» یقیناً خیلیها از نخستین ساعات صبح جلوی مسجد با گالنهای کوچک و بزرگ جمع خواهند شد و بسیاری خواهند گفت که «هم مریض داریم، هم خردسال، هم میانسال، هم بزرگسال و هم وضعیتهای دیگری که آنها را در اولویت قرار خواهد داد.» (هم چنانکه ۷۵ میلیون برای یارانه ۴۵۵۰۰ تومان ثبتنام کردند و همه هم گفتند که به آن نیاز دارند.) از فردا هم نفت در بازار سیاه محله به چندین برابر قیمت خریدوفروش خواهد شد. بعد هم میبایستی یک دستگاه بازرسی هم درست کنیم که مدعیات مردم را بررسی کند و یک دستگاه نظارتی هم درست کنیم که بازرسی را کنترل کند و حراست را هم ایجاد کنیم که از مردم مراقبت به عمل آورد! و … که آن سه تای دیگری بپاید و… آنقدرها طول نخواهد کشید که میرسیم به نقطهای که امروز رسیدهایم.
و اگر در آذرماه سال ۵۷ رفراندوم یارانه در سوئیس برگزار میشد کمتر ایرانی شگفتزده میشد که چرا سوئیسیها از خیر دریافت ۷، ۸ میلیون تومان مفت و مجانی در ماه حاضرند بگذرند چون خودشان هم مصالح ملیتر و بزرگتری را لحاظ میکردند و باری که بسیاری از آنها به نفت نیاز داشتند، اما بهواسطه آن مصالح بزرگتر از گرفتن نفت مجانی خودداری میکردند. سؤال این است که چرا ۸۰ درصد سوئیسیها حاضر نیستند یارانه بگیرند اما ۹۰ درصد ایرانیها با اینکه بسیاری از آنها نیاز ندارند اما بازهم حاضر نیستند یارانه نگیرند؟ سؤال درستتر آن است که در این ۳۷ سال ما چگونه توانستیم اهالی چیذر شمیران سال ۵۷ را تبدیل کنیم به اهالی چیذر شمیران سال ۹۵؟