امروز «دونالد ترامپ» نامزد حزب جمهوریخواه موفق شد رأیهای بیشتری نسبت به رقیب خود کسب کند و در میان ناباوری بسیاری از تحلیلگران به کاخ سفید راه یابد. اما چرا ترامپ با وجود حاشیههای فراوانی که دارد، پیروز انتخابات شد؟
رحیم فردین از شاعران و پژوهشگران ایرانی ساکن سوئیس در یادداشتی که حدود سه ماه قبل در اختیارخبرگزاری فارس قرار داد، این اتفاق را پیشبینی کرده بود که خواندن مجدد آن خالی از لطف نیست:
شالوده و ساختار حکومتی ایالات متحده آمریکای شمالی از یک سو، وضعیت داخلی حاکم بر این کشور و موقعیت متزلزلش در پهنه جهانی از سوی دیگر، به ویژه با رقیب بیچارهای همچون هیلاری، یک به یک دلایل محکمی بر رئیسجمهور شدن ترامپ است.
اول ـ شالوده حکومتی این کشور را اقلیتی سرمایهدار پیریزی کردند که هر نوع عملی را برای بقای برتری خود توجیهپذیر میکنند. محرکه اصلی این مولود ثروتبنیان، باز بودن همیشگی دست خود برای تغییر هر روند و هر قاعدهای ولو بر خلاف روند قبلی خود را ممکن میکند. جورج بوش پسر را به یاد بیاورید که با وجود رویکرد دموکراتیزه کردن شرق اروپا و غرب آسیا در دوران ریاست جمهوری ماقبل خود (بیل کلینتون) با برنامهای از پیش تعیینشده، او را رئیسجمهور کردند که نه تنها تمام ارکان دموکراتیک را در هم بشکند بلکه آشکارا تیشه به ریشه حداقلهای حقوق بشری بزند و همین کار را بدون هیچ ابائی از ثانیه نخست تا لحظه وداع از سمت خود موبهمو به اجرا گذاشت. نتیجه کار، موضوع بحث نیست و بیشتر به واکنش جهانی برمیگردد که مشمول شالوده حکومتی نبود و نیست. به عنوان مثال، آخرین نمایش از ذات چموش چنین حکومتی را در کودتای اخیر ترکیه میتوان دید و فهمید.
دوم ـ ساختار حکومتی هر روزه نشان میدهد که تمام کارکرد باید طبق دستورات همان اقلیت سرمایهدار باشد ولاغیر. یعنی فرق نمیکند که چه هزینه انسانی، زیست محیطی و جهانی از جامه عمل پوشاندن به این خط مشی پرداخت شود. از تهی کردن منطقهای از بومیان آنجا همانند سرخپوستان، از به خاک سیاه نشاندن مردمانی که اعلام تسلیم کردهاند مثل ژاپنیها در جنگ جهانی دوم، از برهمزدن سامانه تنظیم زندگی موجودات همانند تخریب قطب شمال و حتی از کشتار شهروندان بیگناه سیاهپوست ولو اینکه رئیسجهمور خودش هم از این تبار باشد.
سوم ـ وضعیت داخلی آمریکا از لحاظ اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است که در بنبستی کامل به سر میبرد. بدهی دولت به مرز ۲۰ تریلیون دلار (۲۰ هزار میلیارد) رسیده که هیچ پشتوانه بازپرداختی لحاظپذیر نمیتوان یافت. کسری بودجه در میانه سال از ۵۰۰ میلیارد دلار (پنج برار بودجه سالانه کشور سوئیس) گذشت. نرخ سود بانکی با امیدواریهای فراوان ماههای پیش با رقم ۰٫۲۵ درجا زد و لذا در چند هفته آینده آمریکا به طور رسمی در رکود فرو میرود. فرآوردههای ساخت آمریکا بسیار نادرتر گشته، بیکاری موجب بیپولی و بیپولی باعث کساد بازار شده است. دولت برای تزریق درآمد، بیش از بیش به دستبرد زدن به اموال سپرده شرکتها و دولتهای خارجی به بهانه جرایم بیسابقه و زورگویانهای از فرانسه، آلمان، روسیه، چین، سوئیس، ایران و دیگر افراد حقیقی و حقوقی روی میآورد. میلیونها شهروند که پس از سالها تن به هر کاری دادن، هنوز هم پس از هشت سال قول انتخاباتی اوباما در شرایط غیرقانونی به سر میبرند.
چهارم ـ جایگاه آمریکا در خارج بسیار شکننده و افقی تیره برایش فراهم نموده است. بیاعتمادی محض از نزدیکترین همپیمان گرفته تا دورترین فعالان رنگارنگ جهانی بر روابط ایلات متحده با جهان خارج سایه افکنده است. تمام شرکای سیاسی، اقتصادی، مالی، فنی و حتی نظامی از اعطای کمترین اعتماد به آنان امتناع میکنند. به هیچ قراردادی احترام نمیگذارند.
بر اساس همین اصول حاکم بر دولت ایالات متحده آمریکای شمالی است که فردی مثل ترامپ قادر به توجیه درهم کوفتن تمام مقررات و مبانی داخلی و خارجی برخاسته از نیاز طبقه اقلیت یک درصدی خواهد بود. این چکشکاریها از دست هیلاری -با استوانه متزلزلی که خود در ساختنش شریک بوده- بر نمیآید. چرا که اگر بر میآمد، تا به حال اوباما این کار را کرده بود و این شرایط غیرممکن وضعیت داخلی و خارجی را فراهم نمیشد.
لذا برای ریاستگماران آن کشور، هیلاری کلینتون گرفتار گذشته خود است و قادر نخواهد بود اقدامات هنجارشکنانه را توجیه و اعمال نماید.