روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
بحرین، علائم توطئهای صهیونیستی
سعدالله زارعی در کیهان نوشت:
شواهد و قرائن نشان میدهند که رژیم آلخلیفه در نظر دارد فضای تحولات بحرین را از شکل کنونی به سمت «امنیتی» تغییر دهد و بر این اساس طی هفتههای اخیر بطور دائمی به دامنه تحریکات خود افزوده است.
در عین حال از آنجا که آسیبپذیری رژیم بحرین در این تغییر بسیار بالاست، احتمال اینکه دستهای خارجی و با هدف بزرگتر در صدد ناآرامسازی بحرین و تشدید دامنه درگیری
دولت و مردم از یک سو و درگیری منطقهای از سوی دیگر برآمدهاند بالاست. در این خصوص توجه به نکات زیر اهمیت دارد:
۱- رژیم آلخلیفه پس از آنکه سه نوجوان را با ادعای ترور سه نظامی بحرینی به شهادت رساند، سه روز پیش بار دیگر مدعی شد ستوانیکم «هشام حسن محمدالحمادی» در منطقه بلاد قدیم به ضرب گلوله کشته شده است.
همزمان با این ادعا یک گروه گمنام و ناشناخته ذیل عنوان «سرایاالاشتر» (گردانهای الاشتر) مسئولیت این ترور را پذیرفته و آن را واکنشی به شهادت سه نوجوان معترض خوانده است. از سوی دیگر، آلخلیفه با اصرار بر محاکمه و مجازات رهبر مذهبی و سیاسی مردم بحرین، آیتالله شیخ عیسی قاسم، تحریک علیه خود را به نقطه ماکزیمم رسانده است.
این در حالی است که هر کسی میداند که این نوع اقدامات، اعلام جنگ با مردمی است که طی دستکم شش سال گذشته برای رسیدن به خواستههای انقلابی و در عین حال مسالمتآمیز خود، میدان را ترک نکردهاند. آنچه از علائم دستگاه رسمی بحرین مشاهده میکنیم تلاش برای امنیتی کردن فضا با هدف قلع و قمع نیروهای انقلاب میباشد. اما چرا؟
۲- در طول دوران شش سال اخیر، همیشه این مسئله مطرح بود که مردم بحرین که از استفاده از روش مسالمتآمیز به حداقل حقوق خود هم به عنوان شهروند نرسیدهاند آیا به سمت روشهای قهرآمیز نخواهند رفت و در این میان پاسخها به دو دسته آری و خیر تقسیم میشدند و آنان که پاسخشان «آری» بود خود به دو گروه تقسیم میشدند گروهی اتخاذ روش قهرآمیز را لازم و نتیجهبخش میدانستند و گروهی هم ناگزیر و در عین حال بینتیجه ارزیابی میکردند.
روند امور و آنچه بخصوص از سوی رهبر مردم بحرین شیخ عیسی قاسم طی ۳ تا چهار سال اخیر دنبال شد، نشان داد که رهبری نهضت مظلوم بحرین تمایلی به اقدامات قهرآمیز و تند کردن فضا ندارد. این موضوع از سوی مردم بحرین نیز رعایت میشد و به ترسیم افقی منتهی گردید که براساس آن هر تحلیلگری شهادت میداد که در مردم و رهبران تمایلی به خروج از روشهای غیرقهرآمیز وجود ندارد.
اما در طول این دوران کمتر ناظری به امکان امنیتی کردن فضا از سوی رژیم آلخلیفه نظر داشت چرا که بطور طبیعی هرکس میداند که امنیتی شدن فضا بدنه اجرایی رژیم حاکم را میترساند و آنان را از دور حکومت دور میکند با این وجود به مرور شاهد طرح این مسئله از سوی حکومت بودیم که معارضه به سمت اقدامات امنیتی حرکت میکند و چارهای جز اتخاذ سیاستهای سختگیرانه از سوی حکومت نیست و درست در این فضا سه نوجوان با ادعای اینکه در قتل سه عنصر نظامی نقش داشتهاند، اعدام میشوند و حکومت درصدد برمیآید شیخ عیسی قاسم را با احکام شدیدی به زندان بیاندازد و یا حتی به اقدام سختتری نظیر آنچه سال گذشته آلسعود علیه شیخ باقرالنمر
روحانی ساکن «عوامیه» دست زد، مبادرت ورزد.
با بررسی مخاطراتی که امنیتی شدن فضا برای آلخلیفه دارد، میتوانیم بگوئیم رژیم بحرین سیاستهای اعمال شده علیه معارضه را ناکارآمد ارزیابی میکند و از شرایط آینده میترسد و لذا با مشاوره بعضی از
دولتها، توسل به شیوهای که معارضه از اجتناب به آن پرهیز دارد را راه علاج شرایط کنونی ارزیابی میکند. بنابراین میتوانیم بدون تردید بگوئیم اتخاذ این شیوه از سوی آلخلیفه و یا جمعبندی برخی
دولتهای خارجی از روند جنبش بحرین، اعتراف به شکست روشهای پیشین است.
در عین حال با نگاه به سابقه موضوع میتوانیم خطوط چنین تصمیمی را در مشاورههای رژیم صهیونیستی به حکام بحرین مشاهده نمائیم. هرکس میداند که مصلحت
دولت بحرین در این است که با شیعیان بحرینی که هنوز هم و با وجود اعمال سیاست جایگزینی جمعیتی، ۷۵ درصد جمعیت بحرین را تشکیل میدهند، به تفاهم برسد و نیز همه میدانند که بهبود روابط بحرین با ایران به نفع رژیم آلخلیفه است.
اما میبینیم که در عمل این اتفاق نمیافتد و حتی گاهی که یک علامت از سوی این رژیم به سمت تهران نشان داده میشود با علامتی دیگر افول میکند. بعنوان مثال برخلاف آلسعود، وزیر خارجه و نخستوزیر بحرین در پیامهایی درگذشت آقای هاشمی رفسنجانی را تسلیت گفتند و بلافاصله در معرض هجوم قرار گرفتند و این موضوع سبب شد که
دولت بحرین سردمدار یک طرح جدید ضد ایرانی در شورای همکاری خلیج فارس شود.
این به خوبی نشان میدهد که
دولت بحرین برای اتخاذ سیاست امنیتی جدید به اختیار خود عمل نکرده است. در این بین با توجه به روابط خاص
دولت بحرین با دو رژیم ضد ایرانی آلسعود و اسرائیل، میتوانیم بگوئیم این اقدامات و سیاستهای ضدبحرینی آلخلیفه در ریاض و تلآویو پخت و پز شده و در دستور کار قرار میگیرد. رژیم صهیونیستی به خصوص روی افزایش تنش منطقهای علیه ایران اصرار دارد و در این نگرش و راهبرد از سوی
آمریکا مورد حمایت جدی قرار دارد در این میان محوریت دادن به بحرین در نزاع ضدایرانی به چند دلیل موضوعیت پیدا میکند.
اولا بحرین به دلیل ضعف مفرط و نیازی که به حمایت آلسعود و صهیونیستها در خود احساس میکند، هر دستور کاری را کورکورانه میپذیرد و هیچ ملاحظه منافع ملی آن را از پذیرش بازنمیدارد ثانیا بحرین کشوری در نزدیکی مرزهای ایران است و سابقه ایرانیت آن و نیز وجود دستکم نیمی جمعیت فارس زبان در بحرین سبب میشود که ایرانیها احساس همدردی نمایند و به دلیل تعلق خاطری که به طور طبیعی به مردم بحرین یعنی همکیشان و هم مذهبان خود دارند به صحنه میآیند و این خود دایره نزاع را گستردهتر و شعله جنگ را افروختهتر میکند. از نظر اسرائیلیها، بحرین با همه کوچکی خود میتواند شعلههای یک جنگ عربی- ایرانی را برافروزد و ایران را در عمل به بزرگترین مشکل امنیتی جهان عرب تبدیل نماید.
براین اساس اگرچه خود بحرین در قیاس با قدرت ایران در اندازهای نیست که به حساب درآید، اما چون مهمترین نقطه درگیرکردن ایران با یک جنگ عربی به حساب میآید، راهبردی محسوب میشود. در واقع در این ماجرا بحرین قربانی یک توطئه و برنامهریزی اسرائیلی شده و در معرض آسیب زیاد قرار دارد.
از دیگر سو، رژیم آلسعود که در درگیریهای دو سال اخیر
یمن به شکست حقارت باری رسیده است با تند کردن فضای امنیتی در بحرین در تلاش است تا شیعیان اثنیعشری بحرین را به نقطه درگیری خشن و کور مواجه نماید و با کارت بحرین و بحرانی کردن شرایط امنیتی و اجتماعی، درگیری با شیعیان سه امامی زیدی را به سمت حل مدیریت نماید. به عبارت دیگر در این شرایط رژیم سعودی با واداشتن آلخلیفه به تندتر کردن فضای امنیتی، درصدد ارسال این پیام به ایران است که حفظ موقعیت برتر شیعیان زیدی در
یمن ممکن است به قلع و قمع و اخراج دستجمعی شیعیان جعفری در بحرین منجر شود. از نگاه آلسعود، ایران به طور طبیعی در انتخاب میان پارههای شیعی، آنکه به خود نزدیکتر است را برمیگزیند و درباره سرنوشت آنکه از او دورتر است به مصالحه و مذاکره روی میآورد! از این رو اقدامات ضدشیعی در بحرین را به نقطه ماکزیمم سوق داده است.
اما البته واقعیت این است که ایران به انقلاب مردم
یمن احترام میگذارد و آن را طلیعه عزت عربی- اسلامی به حساب میآورد کمااینکه ایران، انقلاب بحرین را انقلابی اصیل و پرجاذبه میشناسد. پس ایران لحظهای هم به فکر متمایزسازی ارزش انقلابی از انقلاب دیگر نیفتاده است و مسلما فقیه حکیم و دوراندیشی که در راس حکومت جمهوری اسلامی قرار دارد، فرزندان انقلابهای
یمن و بحرین را به یک اندازه فرزندان خود میداند و برای موفقیت آنان از هر آنچه صلاحشان در آن است، دریغ نمیکند.
۳- آنچه در چشمانداز مشاهده میکنیم خونینتر شدن درگیری آلخلیفه علیه مردم مظلوم بحرین است. کاملا روشن است که حکومت با صدور احکام غلیظ علیه رهبران
روحانی، آشکارا در حال انتقال این پیام است که بحرین جای زندگی مخالفان ولو مسالمتآمیز آلخلیفه نیست بر این اساس نباید گمان کنیم چون جسارت به آیتالله شیخعیسی قاسم، بحرین را به انبار باروت تبدیل میکند، آل خلیفه از اجرای نقشه شومی که رژیمهای صهیونیستی و سعودی طراحی کردهاند، خودداری میکند. از این رو پیش از آنکه دیر شود، جهان اسلام و به خصوص جمعیتها و رهبران شیعه در هر نقطهای زندگی میکنند به صحنه آیند و مانع شکلگیری فتنهای در بحرین شوند که چون برافروخته شد، کل منطقه را به ورطه درگیری میکشاند.
شرط روابط پایدار ایران و فرانسه
بهرام قاسمی در خراسان نوشت:
۳۸ سال پیش در چنین روزی حضرت امام خمینی (ره) رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران نوفل لوشاتوی فرانسه را به سمت تهران ترک کرد تا معمار انقلابی باشد که امروز یکی از قدرتهای مهم و تاثیرگذار منطقه است. بدون تردید اقامت کوتاه حضرت امام (ره) در نوفل لوشاتو و نقش رسانههای گروهی فرانسه در انعکاس نظرها و مواضع انقلابی وی و همراهی افکار عمومی این کشور که انقلاب ایران را با انقلاب کبیر خود درسال ۱۷۸۹ مقایسه میکردند، در پیروزی انقلاب اسلامی ایران اهمیت زیادی داشت و مردم ایران هر ساله با مرور خاطرات انقلابی خود این نقش مثبت را از یادها نمیبرند.
اگرچه چالشهایی نظیر جنگ تحمیلی، مسئله سلمان رشدی، قضیه میکونوس و مسئله هستهای را باید نقاط تیره روابط ایران و فرانسه از آن روزها تا به امروز دانست؛ اما در نقطه مقابل، نقش بازدارنده و مخالف فرانسه در برابر تحریمهای
آمریکا علیه ایران موسوم به داماتو در سال ۱۹۹۶ و روابط رو به رشد دو طرف در
دولتهای سازندگی و اصلاحات را نیز باید از نقاط مثبت این تاریخ ۳۸ ساله دانست.
با همه فراز و نشیبهای موجود در روابط فیمابین پس از انقلاب، اما یک چیز در تمام این دوران هیچگاه مورد تردید دو طرف نبوده است: ضرورت و اهمیت روابط دوجانبه در ارتقای توان سیاسی و اقتصادی طرفین از یک سو و حل چالشها و بحرانهای منطقهای از سوی دیگر. حضور مقامات و هیئتهای سیاسی و اقتصادی فرانسوی در ایران به عنوان یکی از نخستین کشورهای اروپایی پس از دوره ده ساله پر تنش هستهای و سفر دکتر حسن
روحانی رئیس جمهور ایران به فرانسه پس از برجام حکایت از درجه بالای این اهمیت و ضرورت روابط دوجانبه برای طرفین دارد.
ضرورت و اهمیت فوقالذکر به سبب جایگاه و نقش تاثیرگذار جهانی و منطقهای دو کشور است.
در حالی که وزن سیاسی بالا و صنعت پیشرفته، فرانسه را به عنوان یکی از قدرتهای سیاسی و اقتصادی جهان و یکی از موتورهای محرکه اتحاد اروپایی معرفی مینماید؛ موقعیت ژئوپلتیک، منابع سرشار زیرزمینی و انرژی و توان و نفوذ بازیگری بالای منطقهای نیز، جایگاه جمهوری اسلامی ایران را به عنوان یکی از مهمترین قدرتهای منطقهای برای همگان تثبیت و به تصویر کشیده است.
حضور موفق شرکتهای فرانسوی بزرگی نظیر رنو، پژو و توتال در ایران در عین حال که نشان از ظرفیتهای بالای اقتصادی و سرمایهگذاری مشترک از سوی دو کشور دارد، نویددهنده و امیدبخش توسعه هر چه بیشتر روابط فیمابین در حوزه اقتصادی و تجاری است.
علاوه بر این و مهمتر از آن، وجود تهدیدهای سیاسی مشترکی -که تا پیش از این در روابط ایران و فرانسه کمسابقه بوده است- نظیر مبارزه با داعش، تروریسم و افراطیگری افسارگسیخته و بحرانهای موجود در منطقه که منافع و امنیت ملی هر دو کشور را به شدت تهدید میکند، شرایط و فرصت نوینی را پیش روی همکاریهای سیاسی و امنیتی منطقهای دوجانبه قرار داده است.
از این رو، با توجه به دوره پر از چالش و تهدیدی که از هر سو صلح، امنیت، همبستگی و همگرایی جهانی و منطقهای را به مخاطره افکنده، جمهوری اسلامی ایران و فرانسه باید به واسطه روح جانافزا و فرصت کمنظیری که برجام به روابط دوجانبه بخشیده، این فرصت را پاس داشته و دوران طلایی از همکاریهای اقتصادی و منطقهای را رقم زنند. روابط ایران و فرانسه در طول سالهای گذشته از عمر انقلاب اسلامی، آمیزه ای از فرصت های اقتصادی و محدودیتهای سیاسی بوده است.
تجربه و گذشته تلخ و شیرین این روابط به ما نشان می دهد که با کمرنگ کردن چالشهای سیاسی فیمابین و تمرکز بر نقاط مشترک در حوزه سیاسی- امنیتی و جلوگیری از تاثیر اختلافنظرهای سیاسی بر روابط تجاری و اقتصادی، می توان مناسبات را به سمت ایجاد رابطه ای پایدار در همه زمینهها و حتی در مسیر یک شراکت راهبردی پیش برد.
به نظر میرسد تفکیک مسائل سیاسی و اقتصادی از یکدیگر و به حداقل رساندن تاثیرپذیری حوزه اقتصادی از چالش های سیاسی و در عوض تسری توسعه روابط اقتصادی به بخش های سیاسی، راهی است که نه تنها ایران و فرانسه، بلکه ایران و دیگر کشورهای اروپایی باید برای ارتقای مناسبات و دستیابی به روابطی پایدار در پیش گیرند.
اینجا هم «فروشنده»؟!
حسین قدیانی در وطنامروز نوشت:
وقتی برای آمریکاپرستی حدی قائل نباشند، میشود همین مختصری که برای روزنامه آمریکایی نوشتند؛ تذکری خشک و خالی به جلاد جدید ساکن کاخ سفید لیکن همراه با مخلفات همیشگی، یعنی تندرو نامیدن جماعتی از ملت خود! یک بساز و بفروش که دقیقا و عینا نماینده تام و تمام تمدن عریان غرب است، عشاق
آمریکا را از طواف بر گرد مجسمه مثلا آزادی محروم کرده، اینجا طرف میآید عمده اعتراض خود را سوار بر گرده گروهی از ملت ایران میکند که به زعم او «تندرو» هستند! گنه کرد در
آمریکا، رئیسجمهوری؛ به ملت ایران چه مربوط؟! گویا جماعت، تا «فروشنده» بودن خود را، همیشه و در همهجا، حتی در نامه اعتراض به رئیسجمهور وحشی
آمریکا ثابت نکنند و تا ۲ تا پاراگراف بار ملت خود نکنند، روزشان شب نمیشود! گمانم اما همین ۲ پاراگراف هم فاکتور شد برای نیل دوباره به اسکار! از قضا دعا میکنیم اسکار را باز به او بدهند، بلکه طرف، به بهانه گناه رئیسجمهوری در آنسوی اقیانوس، بیش از این مجبور نباشد خودش را برای یک مجسمه بیارزش، لوس کند! قیاس کنید این سبک جدید اعتراض را با واکنش درست سیدشهاب حسینی! حتی واکنش یکخطی بازیگر خانم «فروشنده» هم آنقدر خوب بود که جناب کارگردان، دست آخر نتوانست در اعتراض نیویورکتایمزی خود، او را ننوازد! آقای فروشنده! مثلا خواستی بگویی تو و مدیر فیلمبرداریات،
آمریکا دعوت بودید و خانم علیدوستی نبود؟! نه اما! من از قضا، قبول دارم آن بخش از نامهات را که نوشتی: «تندروها در همه جای دنیا، بسیار شبیه هم به جهان مینگرند»! آری! میان رئیسجمهور افراطی
آمریکا با کارگردان افراطی ما تشابه بسیار است! این هر ۲ افراطی، یکی در عالم سیاست و دیگری در وادی سینما، مشغول ارائه سیاهترین چهره از کشور متبوع خود هستند! حقا که گل گفتی! افراطیها در همه جای دنیا مثل هم عمل میکنند! تو برمیداری و مردم سرزمین خودت را متهم به دروغگویی، تندروی و مشتی اتهام دیگر میکنی؛ امثال اوباما و کلینتون و ترامپ هم با افراط خود در دشمنی، گند میزنند به چهره کشوری که از نظر بعضیها «کدخدا» تشریف دارد! صدالبته سران کشور سازنده داعش، آنقدری نزد جهانیان منفور هستند که این روزها به کرات مشاهده کردیم پرچم
آمریکا حتی در خاک این کشور و توسط خود آمریکاییها پاره و به آتش کشیده میشود اما بهراستی تندرو نامیدن مردم ایران عزیز که در جبهه اول جنگ با تروریستهای حرامی هستند، آیا خودش به تنهایی، مصداق مسلم همصدایی همه افراطیهای عالم با هم نیست؟! و مگر نه آن است جناب فرهادی! که از اوباما گرفته تا کلینتون و از این عجوزه گرفته تا ترامپ، آنها هم درست مثل شما، فرزندان غیور ملت ایران را «تندرو» خطاب میکنند؟! در نهایت، یک سوال: تحریمهای ظالمانه سران کاخ سفید علیه ملت غیور ایران و سکوت امثال شما، بفرمایید اولی مصداق چه بود و دومی مصداق چه؟! آری! نام فیلم، اشکالی ندارد «فروشنده» باشد لیکن نام کارگردان هم؟! جمهور خودت را چرا میفروشی؛ وقتی میخواهی علیه رئیسجمهور یانکیها ۲ خط بنویسی؟!
تغییر موازنه بینالمللی با پیروزی انقلاب اسلامی
سیدعبدالله متولیان در جوان نوشت:
پیدایش و ظهور انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ هجری شمسی (۱۹۷۹ میلادی) در اوج جنگ سرد و نظام دوقطبی، نظام بینالملل و خاصه غرب آسیا (خاورمیانه) را از جهت ژئوپلتیکی دستخوش تحولات و تغییرات جدی نمود. وقوع انقلاب اسلامی بعد از جنگ جهانی دوم بزرگترین واقعهای بود که در یکی از راهبردیترین نقاط جهان رخ داد و موجی از بیم و امید را در سطح منطقه و جهان به راه انداخت، خاصه اینکه حضرت امام خمینی (ره) از همان آغاز ضمن ایجاد باور و امید در اردوگاه مستضعفین، خیمهگاه ابرقدرتها را نشانه رفته و اضمحلال نظامهای سیاسی انگلی و استعماری را وعده و فرمودند: «من با اطمینان میگویم اسلام عزیز ابرقدرتها را به خاک مذلت مینشاند». «این قرن بهخواست خدا قرن غلبه مستضعفین بر مستکبرین است.»
اگر چه قدرتهای بزرگ اقتصادی و نظامی غربی با محوریت شیطان بزرگ امریکا، ایران را بهواسطه صدام درگیر جنگی خانمانسوز کرده بودند اما در میان بهت و حیرت جهان سلطه با فروپاشی شوروی، بنا به اذعان صریح افرادی نظیر برژینسکی، نای و… قطب جدیدی بهنام انقلاب اسلامی در برابر غرب خودنمایی کرد. در این باره آقای برژینسکی میگوید: «بی تردید جهان غرب پس از شوروی ناچار به رویارویی با ابرقدرتی بهنام ایران و انقلاب اسلامی خواهد بود.» انتظار غرب بعد از فروپاشی شوروی، حرکت به سمت هژمونی مسلط غربی بر جهان و ایجاد نظم نوین جهانی بود اما نه تنها این آرزوی غرب محقق نشد بلکه آن طور که در آخرین آیه سوره مبارکه فتح آمده روز به روز بر اقتدار راهبردی جمهوری اسلامی ایران افزوده شد و همین مسئله سبب افزونی غضب و خشم غرب گردید (… یعجب الزراع لیغیض بهم الکفار).
آنقدر غربیها از برنامه خود در تسلط بر منطقه غرب آسیا مطمئن بودند که با نگاه اروپا محوری نام غرب آسیا را بر اساس محوریت اروپا خاورمیانه نامیده بودند، منطقهای که کشمکشهای زیادی در آن رخ داده و بهدلیل مهندسی نظام سلطه و استقرار رژیم صهیونیستی محل منازعه دائمی مسلمانان با یکدیگر بود؛ تا جایی که در نظریههای ژئوپلتیک به منطقه شکسته! معروف شده بود، یعنی منطقهای که گسیخته و اجزایش با هم درگیر بودند، کشمکشهایی که بیشتر نیابتی و از طرف دو ابرقدرت بود. ایران و عراق، یمن و عمان، عراق و عربستان و همینطور سوریه و دیگران به صورت نیابتی با یکدیگر درگیری داشتند. تقریباً با جرئت میتوان گفت کشوری در منطقه غرب آسیا نمیتوان یافت که با همسایگانش مشکلات مرزی نداشته باشد. انقلاب اسلامی در گام نخست ایران را بهعنوان خط تقسیم دو قلمرو بینالمللی (بلوک شرق به رهبری شوروی و بلوک غرب به رهبری امریکا) از بین برده و همین اتفاق کافی بود هر دو قدرت ناامنی را با تمام وجود احساس کنند و در تحمیل جنگ نابرابر علیه انقلاب اسلامی با یکدیگر متحد شوند.
فضای حاکم بر انقلاب اسلامی و تکیه بر شعار کلیدی و بنیادین «نه شرقی، نه غربی» اولاً ایران را از حوزه و قلمرو ژئواستراتژیک غرب خارج کرده، ثانیاً موازنه بینالمللی را بر همزده و به این ترتیب انقلاب اسلامی تحولات ژئوپلتیکی اساسی را برای ایران رقمزده و ایران را که تا پیش از انقلاب تحت سلطه و در اردوگاه غرب بود به یک کشور مستقل و قدرتمند منطقهای تبدیل نمود. هم اکنون جمهوری اسلامی ایران به دلیل دارا بودن سه خصیصه «فضای جغرافیایی»، «موقعیت ژئوپلتیک» و «موقعیت ژئواستراتژیک» و تکیه بر ظرفیتهای عظیم راهبردی انقلاب اسلامی، خیلی زودتر از آنکه تصور میشد بهرغم همه موانع و تحریمهای ایجاد شده با مدیریت صحیح و انقلابی مبتنی بر ظرفیتهای بالقوه و بالفعل داخلی و بهرهگیری از فرصتهای خلق شده در منطقه و جهان اسلام و… به عنوان قدرت اول منطقه غرب آسیا در پی توسعه عمق راهبردی خود بوده و توانسته است قدرت استراتژیک خود را از قلب آفریقا و کشور نیجریه تا مرکز امریکا به رخ جهانیان بکشد.
امروز جمهوری اسلامی ایران به برکت ظرفیتهای انقلاب اسلامی، تهدیدهای خارجی را به فرصتهای طلایی تبدیل نموده و ضمن تجزیه ۱+۵ به ۳ در برابر ۳ به بهترین وجه ممکن از حریم امنیت و استقلال خود دفاع کرده است. آنچه این روزها در محیط داخلی امریکا تحت عنوان موافقت و مخالفت با حضور و ظهور ترامپ مشاهده میشود نیز بی تأثیر از آثار جهانشمولی انقلاب اسلامی ایران نیست که این موضوع نیاز به بحثی مستقل دارد و از حوصله این وجیزه خارج است و به روزهای آینده موکول میشود.
ضرورت تدوین نظامنامه سینمایی
محمود گبرلو در رسالت نوشت:
سی و پنج سال از عمر جشنواره فیلم فجر پس از انقلاب اسلامی می گذرد. جشنواره ای که در اوایل شروع انقلاب اسلامی علی رغم همه ضعف های فکری و اجرایی، کار خود را آغاز کرد تا در مسیر سیاست های فرهنگی انقلاب اسلامی با بهره برداری از دانش و توانمندی مؤثر سینما بتواند شاخصه و نماینده ای از اندیشه های نوین بر مبنای انقلاب اسلامی باشدکه خوشبختانه در این مسیر توانست علی رغم فراز و نشیب های فراوان پا بر جا بماند و ثابت کند جمهوری اسلامی توانایی عرض اندام و ارائه اندیشه های نوین تصویری حتی در سطح جهان را برای مخاطبین داخلی و خارجی دارد و واقعاً هم هنرمندان این مرز و بوم دلسوزانه با نوآوری ها و خلاقیت ها توانستند چهره درخشانی از شکوه انقلاب اسلامی را در سینما که یک تکنولوژی بر گرفته از دنیای غرب و بیگانگان است به نمایش بگذارند، امّا در این میان فاصله فراوانی بین واقعیت ها و آرمان ها وجود دارد و طبیعی است بدون توجه به واقعیت ها و نقد و تحلیل درون گفتمانی نمی توان به آرمان ها نزدیک شد.
در بیان خط و مشی آرمان ها نیز می توان معترف بود سال های آغازین انقلاب اسلامی نگاه روشن و شفافی نسبت به سینما وجود نداشت امّا با درایت و تدبیر و نگاه عمیق مقامات رده بالای کشور به خصوص علما و رهبران دینی و همچنین همت وتلاش مسئولین، تصویر شفافی از انتظارات ارائه شد که توانستند جریان سینمای ایران را به مسیر نسبتاً مطلوبی هدایت کنند. نمونه آن را می توان در آثار درخشان سینماگران پس از انقلاب اسلامی و حتی پیشکسوتان و قدیمی های این عرصه یافت و به آن بالید.
الآن می توان ادعا کرد هم سینماگرانی دلسوز و متعهد مبتنی بر اندیشه های دینی و انقلابی حضور دارند و هم متولیان به بالندگی و رشد رسیده اند، که این امر، انتظارات را چند برابر می کند. همچنین عوامل سینما اعم از بازیگر و فیلمبردار و فیلمنامه نویس و… به شکوه و عظمتی رسیده اند که قابل اعتنا و احترام و عزت هستند.
نقص اساسی و مهم و کاربردی ای که می تواند این موج عاشق و دلسوز و کاربلد را به سمت اتحاد و همدلی سوق دهد داشتن یک «نظامنامه سینمایی» مبتنی بر تجربه های چندین ساله گذشته و نشأت گرفته از اندیشه های شگرف و روییده از انقلاب اسلامی نسبت به عرصه فرهنگ و به خصوص سینماست.
«نظامنامه سینمایی»راهگشای بسیاری از گره هایی است که در این مسیر ایجاد شده، به خصوص در مسیر نگاه دوراندیش انقلاب در عرصه جهانی و اتحاد و همدلی با ملت های مختلف علی الخصوص همفکران دینی و انقلابی در سراسر جهان. به ویژه آنکه امروز «سینما» در کنار سرگرمی و نشاط و شادابی، یک عامل مؤثر برای رشد و توسعه یک کشور در همه زمینه ها محسوب می شود.
قدرت های جهانی که عنادی با انقلاب اسلامی دارند به این تاکتیک رسیده اند که تنها راه نفوذ و تخریب طرف مقابل استفاده کاربردی از «قاب سینما» ست، یعنی شاید در شعارها و بلندگوهای تبلیغاتی خود از مانورهای نظامی سخن بگویند اما در پشت پرده راه نفوذ خود و تغییر اندیشه ها را در ایجاد جریانات فرهنگی و استفاده ابزاری از هنرهای نمایشی بالاخص «سینما» می دانند و اینجاست که ضرورت ایجاب می کند نظام جمهوری اسلامی و متولیان فرهنگی از هر قشر و جناحی که هستند فارغ از دسته بندی و حزب و گروه، حلقه و زنجیره فرهنگی ای را ایجاد کنند که هم از نفوذ مخرب جلوگیری کرده و هم راه نفوذ برای ترویج و تبلیغ را فراهم آورند.
خوشبختانه جریان بدنه سینمای ایران این توانمندی را داراست، به خصوص نسل جوان و خلاق که بر اساس شواهد تلاش می کند به عمق زندگی مردم نفوذ کرده و فیلم های اجتماعی همراه با امید و تعهد را تهیه کند و به افزایش مخاطب و فروش بیشتر و حتی نفوذ به پایگاه های جهانی بیفزاید، اما این همه آنچه که به عنوان آرمان ها و اهداف متعالی ذکر می شود، نیست.
درک موقعیت امروز ایران در نیازهای داخلی، سیاسی، اجتماعی، درک موقعیت جهانی ایران انقلابی، درک انحرافات فکری که برای از بین بردن تفکر مسلمان به خصوص شیعه ناب در سطح جهان فعال است و درک شیوه های نوین دشمن برای نفوذ در درون افکار عمومی، بخشی دیگر از این انتظارات و توقعات و اهداف آرمانی می تواند باشد که از شواهد پیداست سینمای ایران از آن غافل است.
تدوین «نظامنامه سینمایی» بر اساس آرمان ها و اهداف تعیین شده و سوق دادن همه جریانات داخلی در تولید، می تواند تکلیف بسیاری از شبهات و سؤالات مطرح معترضین و مخالفین منطقی وضعیت امروز سینمای ایران را روشن سازد و البته بدون تعارف و حب و بغض، باید گفت کسی متولی اصلی آن نیست جز
دولت و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که می بایست با همکاری همه سازمان ها و ارگان ها به این سمت گام بردارند تا بتوانیم بیش از پیش به سینمای نجیب ایران و سینماگر ایرانی افتخار کنیم تا مبادا روزی به جای افتخار به سینمای عزتمندانه و غیرتمندانه انقلاب اسلامی، گرفتار سینمای تحقیرگرانه و ضد آرمان ها شویم.
هدف پاریس، تقویت روابط با تهران
حمیدرضا آصفی در ایران نوشت:
حضور وزیر خارجه فرانسه در تهران پس از سفر موفق آقای روحانی به پاریس میتواند در استحکام روابط دو کشور بسیار مؤثر واقع شود. ایران و فرانسه در زمینه روابط دوجانبه از پیشینه تاریخی خوبی بهرهمندند اما این روابط بعدها تحت تأثیر واقعیات موجود و چالش هستهای دچار افت و آسیب شد.
این در حالی بود که فرانسویها پس از دستیابی به برجام و شرایط متفاوتی که در منطقه به وجود آمد، با واقعبینی درصدد جبران گذشته برآمدند. در شرایط کنونی فرانسه به عنوان یکی از کشورهای قدرتمند اروپا و ایران به عنوان یکی از کلیدیترین کشورهای خاورمیانه میتوانند شرکای قابل اعتمادی در زمینههای مختلف فرهنگی، اقتصادی و سیاسی باشند.
وجود ظرفیت غنی فرهنگی دو کشور پشتوانه گرانسنگی برای همکاریهای آتی طرفین به شمار میرود. اولین دانشجویان بورسیه ایران سالها پیش از انقلاب به کشور فرانسه اعزام میشدند و بعد از آن همکاری اقتصادی و صنعتی دو کشور بعد از آلمان همواره در اوج قرار داشته است.
از منظر اقتصادی، آنچه فرانسویها را مشتاق اعزام هیأتهای متفاوت در سطوح بالا به همراه تجار و صاحبان صنایع به تهران نموده است، ظرفیتهای قابل توجه ایران است. ایران با حدود ۸۰ میلیون جمعیت، مجاورت با ۱۵ کشور و داشتن ذخایر گسترده و مهمتر از همه بهرهمندی از جوانان تحصیلکرده و نیروی انسانی مجرب نه تنها مورد توجه فرانسه بلکه در کانون توجه سایر رقبای اروپایی این کشور قرار گرفته است.
بویژه که اروپاییها بیش از یک دهه به دلیل تحریمهای ظالمانه امریکا از دستیابی به ظرفیت غنی بازار تجاری ایران محروم بودهاند. بنابراین فرانسه با وجود کارشکنیهایی که به عنوان یکی از اعضای کشورهای ۱+۵، در روند گفتوگوهای هستهای داشت، در دوره پس از برجام تلاش میکند به منظور حفظ کانالهای گشوده شده اقتصادی با تهران حافظ برجام و تعهدات فی مابین باشد.
شرکتهای فرانسوی و صاحبان صنایع بخصوص بخش خصوصی این کشور در شرایطی مشتاقانه علاقهمند به همکاری اقتصادی و بلندمدت میان دو کشور هستند که
دولت جدید امریکا با کارشکنی، چشمانداز اجرای درست برجام را با اما و اگر مواجه کرده است. این در حالی است که
دولت فرانسه با هدف حفظ روابط ترمیم یافته با ایران و مزیتهای اقتصادی و سیاسی آن، در مقام مدافع قاطع برجام قرار گرفته است.
تلاش برای از میان بردن نگرانی بانکهای بزرگ فرانسوی در مسیر تقویت پیوندهای اقتصادی با ایران و ارائه ابتکار عمل در مقابله با سنگاندازی امریکاییها میتواند در تأمین این هدف کارگشا باشد. همراهی نمایندگان بیش از ۶۰ کمپانی بزرگ فرانسوی، نشانه اراده جدی پاریس برای ارتقای رابطه با ایران و ایفای مجدد نقش سنتی در همکاریهای اقتصادی و صنعتی با ایران است.
وزیر خارجه فرانسه در زمینه سیاسی نیز گفتوگوهای متنوعی را با مسئولان ایرانی ازسر گذرانده است. روند سیال تحولات منطقه خاورمیانه و افزون شدن قدرت ایران در دوره پس از توافق هستهای، فرانسه را خواهان به همسویی بیشتر با ایران در این زمینه کرده است. بویژه آنکه این کشور از دیرباز به منطقه خاورمیانه خصوصاً لبنان و سوریه توجه ویژهای داشته است.
بنابراین ضرورت مواجهه کم هزینه با جریانهای تروریسم و خشونت در منطقه خاورمیانه که دامن کشورهای اروپایی از جمله فرانسه را نیز گرفته است، این کشور را به توجه بیشتر به نفوذ و بازیگران تأثیرگذار منطقه از جمله ایران ترغیب کرده است.
ترامپ سمبل لیبرالدموکراسی نیست
صادق زیباکلام در شرق نوشت:
واکنش ایرانیان به تصمیم دونالد ترامپ، رئیسجمهوری جدید آمریکا، مبنی بر جلوگیری از ورود شهروندان هفت کشور مسلمان به خاک آمریکا از برخی جهات جالب است. بگذارید با واکنشهای رسمی شروع کنیم.
آقای
روحانی به آمریکاییها یادآوری کردند که «عصر کشیدن دیوار بر دور کشورها دیگر گذشته است» که البته این اظهارنظر از رئیسجمهوری کشوری که بیشترین «دیوارها در آن بر گرد فضای مجازی کشیده شده»، بسیار شنیدنی بود؛ همچنین وزارت خارجهمان آن را مغایر با کنوانسیونهای بینالمللی در زمینه حقوق پناهندگان دانسته است.
یک واکنش دیگر مسئولان آن بود که «ایران هم تصمیمات مقتضی اتخاذ خواهد کرد» که معنای آن خیلی مشخص نیست. یک معنیاش آن است که ما هم جلوی ورود شهروندان آمریکایی را خواهیم گرفت. میرسیم به واکنش برخی جریانات خاص داخلی. فراموش نکنیم بهواسطه دلایلی که آنها دارند، در مجموع از انتخاب ترامپ استقبال کردند؛ بنابراین حاضر نیستند علیه وی به مخالفت برخیزند.
مضاف به اینکه نسبت به قربانیان این تصمیم (ایرانیان مقیم
آمریکا) هم نه احساس همدردی دارند و نه احساس مسئولیت شهروندی. از همه جالبتر اینکه برخی مسئولیت تصمیم جدید را بر گردن اوباما و دموکراتها انداختهاند و میگویند این تصمیمی بوده که در زمان اوباما گرفته شده است.
آنها میگویند ترامپ صرفا دارد آن را اجرا میکند (آدم حسادتش میشود به ترامپ که اینقدر میان برخی از نیروهای سیاسی ما محبوبیت دارد).اما یک فقره از جالبترین واکنشها از جانب برخی از «دگراندیشان»، «فرهیختگان»، کمی تا قسمتی «اصلاحطلبان» و این دست جریانات بیرون آمده است.
معمولا وقتی برخی از رهبران غربی دستهگلهایی نظیر ترامپ به آب میدهند، اصولگرایان سروقت پرونده قدیمی «غربستیزی» در «بایگانی تاریخ معاصر ایران» میروند. باز مجددا پرونده «غربستیزی» به جریان میافتد و آن تصمیم یا اظهارنظر شخصیت غربی، حجتی میشود بر اثبات مجدد «به بنبسترسیدن تمدن غرب»، «آغاز فروپاشی تمدن غرب»، «سقوط اخلاقی غرب»؛ و… اما بنابر دلایلی که گفتیم (استقبال این طیف خاص سیاسی از انتخاب ترامپ)، اینبار آنان پرونده «انحطاط و سقوط غرب» را از بایگانی نخواستهاند؛ بلکه «اقدامکننده» اینبار گروه کمی تا قسمتی «دگراندیشان» هستند.
آنها ترامپ و سیاستهای نژادپرستانه، تبعیض علیه زنان، مسلمانان، خارجیها و رنگینپوستان را در حقیقت «سقوط لیبرالدموکراسی»، «بحران نئولیبرالیسم»، «ترکبرداشتن سرمایهداری»، «بهآخررسیدن سرمایهداری»، «بحران در نظم نوین جهانی (که
آمریکا سردمدار آن است)» و مانند آن اعلام کردهاند.
اساسا تفکری در ایران وجود دارد که اگر پای یک نفر به یک قلوهسنگ در جلوی کاخ سفید بگیرد و او احیانا زمین بخورد، در ایران اعلام میشود که «تمدن غرب به پایان رسیده است». آنان که در مسابقه محکومکردن غرب به واسطه اقدام ترامپ، از طیف خاص اصولگرا هم جلو افتادهاند و از «بحران» در تمدن غرب هم عبور کرده و «امپریالیسم
آمریکا» را در حال فروپاشی و سقوط و «لیبرالدموکراسی» را درمانده و به آخر خط رسیده اعلام میکنند، دوست ندارند ببینند که یک قاضی دادگاه فدرال کمتر از ۴٨ ساعت بعد از بهاجراگذاشتن دستورالعمل رئیسجمهوری، آن تصمیم را مغایر با قانون اساسی آنان دانسته و حکم به لغو موقت آن میدهد. در نتیجه حکم دادگاه فدرال، هزاران نفر را که در سالنهای ترانزیت فرودگاههای
آمریکا بلاتکلیف و سرگردان به سر میبردند، خلاص کرده و آنان وارد خاک
آمریکا میشوند. منتقدان غرب و مخالفان «لیبرالدموکراسی» در ایران
استقلال قوه قضائیه
آمریکا را حتما نمیبینند.
مهمتر از آن، اعتراضات مردم
آمریکا بهعلاوه مخالفت خیل عظیم سازمانهای مردمنهاد، جمعیتها، هنرمندان، چهرهها و شخصیتهای مختلف اعم از نویسندگان، دانشگاهیان، فعالان حقوق بشر و مدنی را به این تصمیم نمیبینند که به چه راحتی ابراز میشود و حتی تا کاپیتان
تیم ملی فوتبال آمریکا هم کشیده میشود.
بهعلاوه به این نکته ظریف هم اشارهای نمیکنند که احتمالا برخی رفتارهای ما در ایجاد فضای راحت برای رؤسای جمهور
آمریکا در نزد افکار عمومی خود برای اخذ چنین تصمیماتی مؤثر بوده است؟ میتوان با بغض و کینه و تعصب، «جیمی کارتر» یا «اوباما» را ندید و در عوض «رونالد ریگان» و «دونالد ترامپ» را سمبل دموکراسی گرفت و همچنین میتوان امکان مخالفت با
دولت را هم نادیده گرفت و در عوض باز رفت به سروقت پرونده راکد و قدیمی «بحران در نظام سرمایهداری و بهپایانرسیدن لیبرالدموکراسی»؛ اما بدانیم، ترامپ مظهر لیبرالدموکراسی نیست.