گویی تاریخ دگرگون شده است و ناقدان و حافظان وضع موجود جا پای همدیگر میگذارند. آنانکه نقدشان در ۸۸ راهشان را به سوی اوین برده بود, اینک حافظ وضع موجودند و دیگرانی که در همان سال حفظ اوضاع را ستایش میکردند ٬ امروز منتقدینی جدی شده و مسیر ِ کوتاه ولنجک تا اوین را طی کرده و ساکن آن شدند.
روزگار عجیبی ست…
✍بهاری ها یا همان احمدی نژادی های امروز در گفتمان ِ معترضانه چند گامی جلوتر از اصلاح طلبان هستند. اینگونه است که در نظر دیگران معترض نامیده میشوند و اصلاح طلبان به کنایه استمرارطلبانی خوانده میشوند که لبخندِ رضایت از شرایط کنونی به موجب حذف رقیب بر لب دارند.
✍گویی انقلابیون در برابر اصلاحاتیون قرار گرفته اند و فارغ از ژست های روشنفکری هرگاه یکی از این دو به قدرت میرسند ٬ خوشایندشان حذف رقیب است.
✍شاید شروع داستان از نامه ی اسفندیار به سیدمحمد رنگی جدی به خود گرفت و حالا عیان تر هم شده است. همان نامه ای که مشایی از خاتمی خواست مرزبندی خود را با مردم و حاکمیت مشخص کند که البته از سوی مبدع گفتگوی تمدن ها بی جواب ماند.
✍ پیشقراولان دو جریان ِ امروز اما محمود احمدی نژاد و سید محمد خاتمی هستند که پرچمدار انقلاب و اصلاح خوانده میشوند که اینک اولی فریاد برمی آورد و دیگری در سکوت نظاره گر ِ این بازی پرریسک و سوزاننده است.
✍آنکه فریاد میزند در قدم اول خواهان برخورد جدی با قوه قضاییه است و اوییکه در موضع سکوت قرار گرفته در دل اصلاحات در پیکره ی شورای نگهبان را آرزو میکند.
✍آنکه یارانش را در بند میبیند به نفی چپ و راست میپردازد و در طرف مقابل اصلاح طلبان هنوز چپ و راست را دو بازوی توانمند نظام میدانند.
✍بهاریون که از فقر و تبعیض و نابرابری میگفتند حالا شعار قدیمی ِ اصلاح طلبان یعنی آزادی را فریاد میزنند و در آنسو اصلاح طلبان ِ امروز آزادی را تنها در صندوق رأی جستجو میکنند و از اوضاع ریاست جمهوری و مجلسی با لیست امید و شورای شهر کنونی رضایت دارند.
✍تفاوت دیگر در این است که بهاریون٬ نظام را دارای مریضی صعب العلاج میدانند و اصلاح طلبان آن را بیماری قابل درمان.
✍بهاریون دورافتادگان از قدرتی شده اند که فریادرسی ندارند و اصلاح طلبان چون بالشتکی ضربه گیر اینک به یاری ِ حاکمیت آمده اند.
روزگار عجیبی است…
✍معترضان به اصلاح اعتقاد ندارند و اصلاح طلبان با اعتراض بیگانه شده اند. شاید احمدی نژادی ها میبایست یک بار دیگر گذشته ی خود را مرور کنند. همان خودی و غیر خودی دیدن و سکوت در بزنگاه های سیاسی را و اصلاح طلبان هم باید نیم نگاهی به حل معضلات اجتماعی و طبقات پایین جامعه بیندازند و تنها حضور در انتخابات را برای مردم تجویز نکنند.
✍این دو جریان باید بدانند که به واقع راه برون رفت از مشکلات و مسائل٬ تنها رسیدنشان به قدرت نیست.
حالا محمود احمدی نژاد تنهاست٬ او تک سردمدار ِ بهاریون شده است. شعار عدالت سر میدهد و جز تحول در نهادهای موجود چیزی نمیخواهد اما باید به نقد از درون ِ دوران یکه تازی خود نیز بپردازد.
✍ از طرفی اصلاحات٬ گویی بی سر مانده است. سران ِ امروزش ٬ همان انقلابیون اوایل انقلابند. حجاریان ها٬ عبدی ها ٬ تاجزاده ها و نبوی ها٬ که حجاریان ها با طعنه به احمدی نژادی ها میگویند « شتر خوابیده ی ما از خر ِ ایستاده ی شما بلندتر است» و نبوی ها از گذشته ی انقلابی خود پشیمان شده اند.
✍ بنظر اصلاحات باید برای این تئورسین های خود فکری کند٬ نسل اولی هایی که باید گردش نخبگان پاره تو را دوباره بخوانند و برای پاسخ به مسائل نسل سوم و چهارم بد نیست جای خود را به تازه نفس ترها بدهند.
روزگار عجیبی ست٬ انگار همچون صفحه ی آخر کتاب قلعه ی حیوانات تشخیص نگاه سیاسیون و تفکیک مهره های سیاه و سفید دشوار شده است.
✍انقلابیون و اصلاحاتیون روبروی هم قرار گرفته اند و این سؤال سخت را در ذهن ها بوجود می آورند که انقلاب به اصلاحات نیاز دارد یا اصلاحات به انقلاب؟!
✍ روی صفحه شطرنج ٬ پشت ِ سربازان ِ پیاده ی سیاه و سفید اما بازی جوری دیگر در جریان است…
آری٬ روزگار غریبی ست نازنین ٬
چشم ها را باید شست٬
جور دیگر باید دید…!
???