6

مصطفی از خیلی از همکارانش یک سر و گردن بالاتر بود + تصویر

  • کد خبر : 25299
  • ۲۴ دی ۱۳۹۰ - ۲۰:۰۹

مصطفی با وجود اینکه از خطرات کارش مطلع بود همیشه می‌خندید و هیچ وقت غم به دلش راه نمی‌داد و همیشه می‌گفت: “ترسو مرد”

image

یکی از دوستان شهید احمدی روشن می‌گوید که شرط ازدواج مصطفی با همسرش این بوده که اگر یک روز ازدواج کرد و خواست به لبنان برود و شهید شود همسرش جلوی او را نگیرد.

شهید مصطفی احمدی روشن متولد سال ۱۳۵۸ و دانش‌آموخته دانشگاه صنعتی شریف، که یکی از مدیران نیروگاه نطنز اصفهان در بخش تامین کالا و خرید تجهیزات هسته ای در بخش غنی سازی بود، هفته گذشته به طور ناجوانمردانه توسط عوامل دشمنان نظام جمهوری اسلامی ترور شد و به شهادت رسید.

پس از شهادت این دانشمند جوان نخبه، به سراغ یکی از دوستان شهید مصطفی احمدی روشن رفتیم تا درباره خصوصیات اخلاقی و علمی این شهید بیشتر بدانیم؛ این دوست شهید، با وجود اینکه وضع روحی مناسبی نداشت اما به سؤالات ما پاسخ گفت.

دوست شهید احمدی روشن در طول گفت وگوی خود با خبرنگار فارس، حتی یک لحظه هم اشک از چشمانش پاک نشد. می‌گفت: دوستی او با تمام دوستی‌های دیگر مصطفی فرق داشت و برای این گفته خود این طور استدلال کرد که همه دوستان مصطفی حز‌ب‌الهی و بسیجی بودند اما من خط و ربط سیاسی متفاوتی با مصطفی داشتم.

*مصطفی می‌دانست شهید می‌شود

وی می‌گفت مصطفی می‌دانست شهید می‌شود؛ تقریباً مصطفی هیچ وقت تهدید نشد و من به او می‌گفتم که فکر می‌کنی زرنگ هستی که تهدیدت نمی‌کنند؟ ولی مصطفی همه چیز را می‌دانست؛ مصطفی را تهدید نمی‌کردند چون آن کسی را که می‌خواهند بکشند تهدید نمی‌کنند. وقتی زنگ می‌زنند و من را تهدید می‌کنند قطعاً جایگاهم از آن کسی که می‌خواهند از بین ببرندش پایین‌تر است.

“مصطفی هر چه می‌توانست و از دستش برمی‌آمد برای هر کسی که می‌توانست کار انجام می‌داد؛ من دوست ندارم پشت سر کسی که الان نیست غلو کنم و بی‌دلیل از مصطفی تعریف نمی‌کنم. اما مصطفی واقعاً اهل خدمت به مردم بود.”

وی افزود: پیش هر کسی که بروید و در مورد مصطفی بپرسید خصوصیات اخلاقی او را می‌داند؛ حتی بچه‌های بسیج دانشگاه شریف هم به خوبی مصطفی را می‌شناسند.

*جسارت، شجاعت،هوش،سواد بالا و ایمان قوی از صفات مصطفی بود

این دوست شهید احمدی‌ روشن زمانی که می‌خواست پشتکار و تلاش مصطفی را مورد اشاره قرار دهد می‌گفت: مصطفی واقعا آدم قدبلندی بود؛ چندین خاصیت داشت که به اعتقاد من خیلی از افراد شاید دو یا سه تا از این خاصیت‌ها را بیشتر نداشته باشند و تقریبا این خاصیت‌ها را در کنار هم هیچ کس با هم ندارد.

مصطفی جسور بود، شجاع بود، باهوش بود، باسواد بود و با ایمان بود. شاید من همه این صفات را داشته باشم اما مثل مصطفی با ایمان نیستم.

مصطفی را هیچ وقت تهدید نکرده بودند؛ در حالی که خیلی‌های دیگر بودند و هستند که تهدید می‌شوند.

مصطفی از خیلی از همکارانش یک سر و گردن بالاتر بود.

*کار سازمان انرژی اتمی برای مصطفی خیلی مهم بود

“مصطفی اگر می‌خواست یک کار پیش برود به هر طریقی می‌نشست و نقشه می‌کشید؛ کار سازمان برای مصطفی خیلی مهم بود و همیشه می خواست که کار سازمان پیش برود.”

*شرط مصطفی برای ازدواج با همسرش/عموی شهیدش برای او اسطوره بود

این دوست شهید احمدی روشن گفت: یکی از دوستان نقل می‌کرد که شرط ازدواج مصطفی با همسرش این بوده که اگر یک روز ازدواج کردیم و من خواستم به لبنان بروم و شهید شوم حق نداری جلوی من را بگیری. مصطفی یک عموی شهید داشت که برای مصطفی اسطوره بود.

*همیشه به مصطفی می‌گفتم قدر تو را نمی‌دانند

“خط و ربط سیاسی ما کاملا متفاوت بود و همیشه با هم سر این موضوع‌ها دعوا داشتیم؛ اما مصطفی با وجود اینکه برای روی کار آمدن دولت نهم تلاش کرده بود بعد از انتخابات مثل بعضی‌ها پست و مقام نگرفت. من همیشه به مصطفی می‌گفتم قدر تو را نمی‌دانند چرا که واقعا فاصله مصطفی با بقیه زیاد بود. یعنی اصلا ملاحظه کاری نمی‌کرد. خیلی کارهایش حساب و کتاب داشت.”

*بیت‌المال برای مصطفی خیلی مهم بود/حق‌الناس برایش مهم تر بود

“از آن روز که به یاد دارم مصطفی همیشه رشد می‌کرد و دلیل این مسئله آن بود که تا آنجا که می‌توانست مبارزه می‌کرد و برای پیشبرد اهدافش می‌جنگید و هیچ وقت عقب‌نشینی نمی کرد. مصطفی می‌گفت باید تا آنجا که می‌شود صرفه‌جویی کرد؛ بیت‌المال برای مصطفی خیلی مهم بود اما بیش از بیت‌المال حق‌الناس برایش مهم بود. مصطفی می‌گفت که نباید مدیون کسی باشد. برخی از مدیران دولتی برای پیشرفت خود حق مردم را نمی‌دهند ولی مصطفی هرگز این کار را نمی‌کرد و همیشه می‌خواست حق مردم را بدهد. مصطفی وقتی می‌دید حق با کسی است یک لحظه هم غفلت نمی‌کرد. مصطفی برای همه ما مثل یک کوه بود. مصطفی واقعا جنگجو بود و وقتی می‌خواست هدفش را به سرانجام برساند هیچ چیز جلودارش نبود.”

*پشت تمام افکار مصطفی منطق وجود داشت

به گفته این دوست شهید احمدی روشن، مصطفی این طور نبود که کورکورانه یک مسئله‌ای را قبول کند. مثلا اگر به ولایت فقیه اعتقاد داشت اعتقادش روی تفکر بود و همواره در حال استدلال برای مسائل بود. مصطفی همیشه با اعتقاد پیش می‌رفت و برای پیشرفت شغلی مسائل را مثل بعضی‌ها مطرح نمی‌کرد و آگاهانه نسبت به این مسائل اعتقاد داشت. مصطفی برای کارهایش فکر می‌کرد و پشت فکرش منطق داشت. وقتی هم که من با مصطفی حرف می‌زدم مصطفی حرف‌هایم را کاملا گوش می‌کرد و بعد رد یا تائید می‌کرد.

*مصطفی همیشه به فکر نابودی آمریکا و اسرائیل بود

“خیلی به مصطفی اصرار کردم از سازمان بیرون بیاید. می‌دانستیم که بالاخره یک بلایی سر مصطفی می‌آ‌ورند ولی فکر مصطفی چیز دیگری بود و همیشه می‌گفت باید کاری کنیم که آمریکا و اسرائیل نابود شوند. می‌گفت اگر ما نباشیم چه کسی این کار را انجام دهد؟ مصطفی ارزش خودش را خوب می‌دانست.
مصطفی خیلی به پدر و مادرش علاقه داشت و همیشه می‌گفت دوست دارد آنقدر کار کند که پدرش دیگر کار نکند؛ پدر مصطفی یک راننده مینی‌بوس بود یعنی از فقیرترین اقشار جامعه.”

*مصطفی در کودکی در مینی بوس پدرش شاگردی می کرد

این دوست شهید مصطفی احمدی روشن ادامه داد: زمانی که مصطفی کوچک بود می‌گفت کنار پدرش شاگردی می‌کرده. مصطفی می‌گفت مادرش همه چیز او است. مصطفی الان به آن آرزویی که داشت رسیده است. مصطفی خوار چشم دشمنان بود؛ من به مصطفی می‌گفتم که از این کار بیرون بیاید. چرا که همه چیز را می‌دانستیم. حتی یک بار پیشنهاد معاون استانداری به وی داده بودند و این مربوط به زمانی بود که یک کارشناس معمولی بود و هنوز مدیر نشده بود.

*مصطفی جزء ۵-۶ نفری بود که اولین بار غنی‌سازی را انجام دادند

“مصطفی جزء ۵-۶ نفری بود که اولین بار توانسته بودند غنی‌سازی را انجام دهند ولی اسمش برای جایزه‌ای که ریاست جمهوری داد نرفت.”

*مصطفی می خواست پست بگیرد تا کار انجام دهد

“مصطفی کاری که فکر می‌کرد درست است انجام می‌داد؛ هیچ کس نیست بگوید مقام را دوست ندارد؛ مصطفی هم دوست داشت پست بگیرد ولی پست را برای این می‌خواست که کار انجام دهد؛ البته مصطفی به خاطر پست و مقام حاضر نبود با هیچ کس ببندد.”

*اگر مصطفی در یک تصادف کشته می شد خیلی غصه می‌خوردم

مصطفی با آقای عباسی همکار بود؛ آقای عباسی آن خاطره‌ای که به او سوء قصد کرده بودند را برایش تعریف کرده بود و می‌خواست مصطفی حواسش باشد. آقای عباسی به مصطفی گفته بود وقتی بمب را به در ماشینش چسباندند از قبل آن موتورسوار را کنترل می‌کرد. ابتدا با خودش می‌گوید بروم و موتورسوار را بگیرم یا اینکه مواظب بمب باشم و در نهایت در را باز می‌کند و از ماشین بیرون می‌آید و در دیگر ماشین را هم باز می‌کند و خانمش را بیرون می‌آورد. مصطفی هم همیشه می‌گفت اگر روزی اتفاقی افتاد باید حواسش باشد. اگر مصطفی در یک تصادف کشته می شد خیلی غصه می‌خوردم ولی واقعا به آرزویش رسید.

مصطفی با وجود اینکه از خطرات کارش مطلع بود همیشه می‌خندید و هیچ وقت غم به دلش راه نمی‌داد و همیشه می‌گفت: “ترسو مرد”

مصطفی به آرزوی قلبی خودش رسید؛ مصطفی از قبل می‌دانست که شهید می‌شود.

* به گزارش فارس، به دلیل مساعد نبودن شرایط روحی این دوست شهید احمدی روشن نتوانستیم گفت‌وگوی خود با ایشان را ادامه دهیم و به همین دلیل ترجیح بر آن داده شد که این گفت‌وگوی جذاب بدین جا ختم یابد.

گفت وگو از مقداد ذکی زاده

 

لینک کوتاه : https://ofoghnews.ir/?p=25299

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

آمار کرونا
[cov2019]