6

پیشنهاد ادغام حزب الله در مجاهدین خلق

  • کد خبر : 2573
  • ۳۰ خرداد ۱۳۹۰ - ۱۶:۲۳

جواد منصوری معتقد است گروهک منافقین از پلیدترین جریانات و گروهک‌های شکل‌گرفته پس از انقلاب اسلامی هستند، که دستشان به خون هزاران نفر از مردم کشورمان آغشته است، کارنامه این گروهک خائن به وطن و ملت آنقدر سیاه است که پرداختن به یک یا دو نمونه از آن ماهیت واقعی آنها را بطور کامل افشا […]

جواد منصوری معتقد است گروهک منافقین از پلیدترین جریانات و گروهک‌های شکل‌گرفته پس از انقلاب اسلامی هستند، که دستشان به خون هزاران نفر از مردم کشورمان آغشته است، کارنامه این گروهک خائن به وطن و ملت آنقدر سیاه است که پرداختن به یک یا دو نمونه از آن ماهیت واقعی آنها را بطور کامل افشا نمی‌کند، اما به بهانه آغاز مقابله مسلحانه این گروهک تروریستی علیه ملت ایران اسلامی در ۳۰ خرداد به سراغ جواد منصوری قائم مقام مرکز اسناد انقلاب اسلامی رفتیم که سال‌ها با این افراد در زندان زندگی کرده بود، او خود قربانی این سازمان مخوف است که در یک ترور ناموفق سعی کردند او را با ۱۳ گلوله از سرراه خود بردارند. از این روی اظهارات او می تواند بسیار خواندنی باشد؛ در ذیل متن گفت‌وگوی فارس با منصوری را می‌خوانید:

*فارس: آقای منصوری چه شد که سازمان منافقین تصمیم گرفتند شما را ترور کنند؟

منصوری: شهریور ۱۳۵۰، برای اولین بار با سازمان مجاهدین (منافقین) آشنا شدم اما قبلا نام و برخی از اعضای آن را به طور اجمالی می‌شناختم و در ادامه به تدریج با نوشته‌ها و مواضع آنها آشنا شدم. من با مطالعه نوشته‌ها و اندیشه‌های آنان در آن مقطع به این نتیجه رسیدم که اعضای سازمان مجاهدین افرادی هستند که اولا اطلاعات اسلامی‌شان بسیار سطحی و در مواردی کاملا غلط است و دیگر اینکه به شدت مرعوب تفکر مارکسیستی هستند و لذا منبع فکری و آمال آنها مارکسیسم بود. نکته مهم قضیه این بود که احساس کردم اینها مرزی میان اسلام و مارکسیسم نمی‌بینند و به نوعی می‌خواهند یک نوع تلفیق و ترکیبی از اسلام و مارکسیسم ایجاد کنند. بنابراین زمانی که پیشنهاد ادغام حزب الله در مجاهدین خلق داده شد من به هیچ عنوان قبول نکردم و به آنها نپیوستم. اما تعدادی از دوستان به آنها پیوستند.

سازمان منافقین از همان موقع نسبت به من نظر منفی پیدا کرد تا اینکه در سال ۵۱ دستگیر شدم و در سال ۵۲ بعد از حدود هجده ماه در بازجویی و سلول، سرانجام به زندان قصر منتقل شدم و در آنجا به طور طبیعی با سران مجاهدین خلق (منافقین) که در آنجا زندانی بودند، آشنا شدم و سال‌های سال با مسعود رجوی، خیابانی، مصطفی جوان خوشدل، جابرزاده، پرویز یعقوبی و محمود عطایی، محمد حیاتی و بسیاری از سران منافقین در اتاقها زندگی و صحبت می‌کردیم. اینها به شدت از اینکه من نظرات سیاسی و اعتقادی آنها را نقد می‌کنم و آنها توانایی پاسخگویی منطقی به استدلال‌های من را ندارند ناراحت و عصبانی بودند. چرا که به طور کل آنها با کسانی که باسواد بودند و قدرت تحلیل رفتارهای آنها را داشتند، مقابله می‌کردند. آنها در زندان تصمیم گرفتند که من را بکشند البته با شرایط زندان موفق به این کار نمی‌شدند ولی سعی کردند که ارتباط سایر زندانیان را با من قطع کنند و به اصطلاح مرا بایکوت کنند.

آنها حتی سعی کردند با یکسری اتهامات من را ترور شخصیت کنند تا من را از سر راه خود بردارند. اما آنهایی که مرا می‌شناختند هیچ به اینگونه مسائل توجهی نکردند. بالاخره در سال ۵۴ در یک صحبت مشروح سرنوشت آنها را توضیح دادم که در آینده شما به چه وضعی دچار خواهید شد. به آنها گفتم که شما در نهایت در مقابل مردم قرار خواهید گرفت و توسط مردم طرد خواهید شد. شما قادر به ادامه این مسیر نخواهید بود. آنها هرچند در ظاهر یکسری انتقادات را نسبت به خود پذیرفتند اما به هیچ عنوان حاضر نشدند به اشتباهات خود اعتراف کنند. آنها می‌گفتندما هیچ موقع اعتراف نمی‌کنیم که اشتباه کرده‌ایم. بالاخره در دی ماه ۵۷ که من از زندان آزاد شدم به پیش چند تن از بزرگان رفتم و گفتم که اینها آدم‌های خطرناکی هستند و بسیار پیچیده عمل می‌کنند. اینها حتی اگر لازم باشد با دشمنان خارجی ارتباط برقرار می‌کنند. اما آنها حرف من را باور نکردند و استدلال کردند که چون شما در زندان با اینها مشکل داشتید امروز اینگونه در مورد آنها سخن می‌گویید.

به آنها گفتم من سالها با این منافقان زندگی کرده‌ام لذا زمانی که از مسعود رجوی پرسیدم هدف سازمان شما در نهایت چیست او پاسخ داد: هدف ما تشکیل یک حکومت تراز نوین جهانی است و این نشان می‌دهد اینها اصلا بحث دین برایشان مطرح نبود لذا برای آنها این مهم بود که در دنیا اینها را بپذیرند. به همین دلیل آنها می گفتند برای ما یک مارکسیست مبارز از یک مسلمان غیرمبارز برتر است. حتی مسلمانان مبارزی که علیه ما باشند را قبول نداریم چرا که مارکسیستها بر آنها برتری دارند آنها به صراحت می‌گفتند که مارکسیستها برای ما محترم هستند.

بالاخره با جمیع جهات تصمیم گرفتند که من را به صورت فیزیکی از سر راه خود بردارند و تصمیم به ترور من گرفتند. آنها در طول سال‌های انقلاب به دنبال این موضوع بودند که در نهایت در سال ۶۱ تصمیم خود را عملی کردند.

آنها چند بار اقدام به این کار کرده بودند اما موفق نشدند که نمونه آن در هفتم تیر بود که من در جلسه آن شب به دلیل آنکه به عنوان معاون وزیر امور خارجه عازم یک مأموریت خارج از کشور بودم در دفتر حزب جمهوری حاضر نشدم و بعد نیز در یکی دو کمینی که برای من گذاشتند موفق به ترور نشدند اما در نهایت در ۱۹ فروردین ۱۳۶۱ در خیابان مدرس نزدیک میدان هفتم تیر در یک کمینی که برای من گذاشته بودند از سه طرف به ماشین من حمله کردند و مر ا به گلوله بستند که در آن ترور ۱۳ گلوله به من اصابت کرد که بعد از آن به سرعت به بیمارستان منتقل شدم و با چندین عملی که به روی من انجام شد به خواست خداوند زنده ماندم. ۱۲ گلوله از تن من خارج شد و هنوز یکی از آن گلوله‌ها در دست من باقی است.

همان شب مسعود رجوی در پاریس اعلامیه داد که ما به دلیل مخالفت منصوری با ما و اینکه خلق کرد را در کردستان قتل عام کرد و ارز دانشجویان انقلابی را قطع کرد اقدام به کشتن او کردیم.

*فارس: آقای منصوری آن زمانی که بسیاری از افراد انقلابی و شخصیتها فریب ظواهر و شعارهای منافقین را خوردند، شما از جمله افرادی بودید که با این جریان مخالفت کردید. چه شد که شما متوجه شدید این جریان حرکتی منافقانه دارد؟

منصوری: در دوره شاه طبیعتا جو طوری بود که مبارزه یک امر مقدس محسوب می‌شد لذا همه افراد و جریانات مبارز تحت تأثیر این فضا عنوان کردند که هرگروه و فردی مدعی شود مسلمان است و اقدام به مبارزه کند، این پذیرفتنی است. در صورتی که صرف مسلمان و مبارز بودن ظاهری به هیچ عنوان کافی نیست. بلکه باید عمق اعتقادات و رفتار آنها نیز کاملا با معیار اسلام ناب و تشیع منطبق باشد.

لذا وقتی ما در مورد جریان مجاهدین خلق (منافقین) مشاهده کردیم که نه عقاید آنها و نه رفتار و کردار آنها و نه حتی هدفی که تعیین کرده‌اند باموازین و اندیشه‌های اسلامی مطابقت ندارد بنابراین خود را فریب نداده و به صرف آنکه اینها مدعی مبارزه علیه شاه هستند، در مقابل انحرافات آنها سکوت نکردیم و مقابله کردیم.

* فارس: آقای منصوری چرا برخی دیگر از شخصیت‌ها که حتی برخی روحانی بودند خیلی زود این خطر وانحراف را متوجه نشدند؟

منصوری: باید گفت که یا آنها به موقع متوجه انحراف این جریان نشدند و یا اینکه گمان کردند مسئله مهم در وهله اول فقط مبارزه با رژیم طاغوت است.

* فارس: مهمترین ویژگی‌های جریان منافقین از منظر شما چه بود؟

منصوری: به طور مشخص یکی از مهمترین ویژگی‌های سازمان مجاهدین (منافقین) این بود که بسیاری از عقاید و اهداف خود را به صراحت اعلام و مشخص نمی‌کردند. آنها همیشه به نوعی در پرده وابهام و دوپهلو سخن می‌گفتند و به همین دلیل نیز در همان اوایل بسیاری از انقلابیون فریب آنها را خوردند.

نکته دوم اینکه آنها در آموزش‌های خود آنقدر افراد را با اصطلاحات و لغات پیچیده و زیبا فریب می‌دادند که واقعا مستمعین و مخاطبان گیج می‌شدند و نمی‌توانستند واقعیت مطالب را تشخیص دهند. آنها همواره از برخی واژگان جدید و جذاب استفاده می‌کردند تا جوانان ساده‌اندیش را جذب خود کنند.

نکته سوم اینکه آنها همیشه سعی می‌کردند سخنان و ادعاهای خود را به یکی از آیات قرآن، نهج‌البلاغه و روایات متصل کنند تا مردم مسلمان و انقلابی نتوانند عمق انحراف آنها را از مبانی اسلام تشخیص دهند.

لذا یکی از شخصیت‌های برجسته که در آن زمان با بصیرت و هوشمندی توانست عمق انحراف را تشخیص دهد، حضرت امام خمینی (ره) بود. وقتی اینها برای تائید گرفتن از امام به نجف رفتند امام آنها را به هیچ عنوان تائید نکرد و حتی برخی از اطرافیان امام از اینکه امام آنها را تائید نکرد ناراحت شدند و چند بار از امام توضیح خواستند که ایشان چند کلمه پاسخ آنها را می‌دهد که بعدها علت این تشخیص بی‌نظیر امام مشخص شد.

خیلی از کسانی که در سال‌های ۵۰ تا ۵۴ فریب ظاهر اینها را خورده بودند، در سال‌های بعد با روشن شدن انحراف از آنها فاصله گرفته و از سازمان منافقین تبری جستند.

نکته چهارم اینکه آنها خودشان را به شدت مسلمان نشان می‌دادند و نماز می‌خواندند و روزه می‌گرفتند.

دلیل پنجم اینکه اینها با رژیم سابق و آمریکا دشمنی داشتند و این موضوع بسیار برای مبارزان جذاب بود.

نکته مهم دیگری که باید در مورد منافقین خاطرنشان کنم، این است که آنها با استفاده از تکنیک‌های روانشناسانه و جامعه‌شناسانه توانسته بودند بر روی قشرهای مختلف تاثیر بگذارند. مثلا می‌دانستند که با قشر دانشجو و یا با طلبه و یا با مردم عادی چگونه باید رفتار کنند تا آنها را مجاب به همکاری و تبعیت با خود کنند.

* فارس: آقای منصوری جریان سازمان مجاهدین از چه طیف‌ها و طبقاتی تشکیل شده بود. چه دسته‌هایی بودند؟

منصوری: سازمان مجاهدین خلق (منافقین) به طور کل افراد خود را به گونه‌ای انتخاب می‌کرد که صد درصد مطیع اهداف و اندیشه‌های سازمان باشند. هر چند حلقه‌های مختلفی در سازمان وجود داشت. اما اکثریت به یک شکل فکر می‌کردند.

از طرف دیگر در سازمان هیچ کسی حق نداشت نظری خلاف تصمیمات و مشی سازمان بدهد و اگر کسی نظر شخصی خود را اعلام می‌کرد به شدت با او برخورد می‌کردند.

* فارس: آقای منصوری شما با توجه به شناختی که در پی سال‌ها معاشرت در زندان با سرکردگان و اعضای منافقین داشتید، هر آنچه را که در باره این سازمان می‌دانید بگویید؟

منصوری: مسئله حائز اهمیت این است که مسئولان دستگاه‌های‌ مختلف باید دقیقا ماهیت برنامه‌ها، اهداف و روش‌های جریان نفاق را مورد شناسایی قرار داده و سپس برای مقابله با شیوه‌های آنها برنامه‌ریزی منسجم و کاربردی را انجام دهند تا بتوانند توطئه‌های این جریان مخوف را خنثی کنند و الا با شعار دادن علیه آنها نمی‌توان جلوی آنها را گرفت.

بعد از پیروزی انقلاب جریان منافقین متوجه شدند که شرق و غرب مخالف نظام جمهوری اسلامی ایران است. بنابر این از آنجا که هدف خاصی را برای خود انتخاب کرده بودند تصمیم گرفتند که برخلاف شعارهای قبلی خود مبنی بر مخالفت شدید با آمریکا، بعد از انقلاب به شدت به سمت آنها گرایش پیدا کنند و در نهایت متحد آمریکا شدند.

آنها گمان کردند که فقط با پشتیبانی آمریکا می‌توانند خواسته‌های خود را عملی کنند. آنها همچنین با شوروی ارتباط برقرار کردند که بسیاری از غائله‌هایی که در زمان انقلاب رخ داد با همکاری آنها با هم بود. جریان منافقین برای رسیدن به اهداف خود پایبند به هیچ اصولی نبوده و نیستند و هیچ قانون و آئینی را رعایت نمی‌کنند.

برای آنها فقط رسیدن به هدف مهم است. جریان منافقین به طور کامل به این معتقد است که هدف وسیله را توجیه می‌کند و به این اصل اعتقاد دارند. من یادم هست آنها برای اینکه رقبا و مخالفین خود را از سر راه بردارند به هر کاری دست می‌زدند و برای اینکه بتوانند خود را محبوب مردم جلوه دهند، به هر ترفند و دروغ و جنایتی اقدام می کردند.

منافقین بعد از انقلاب نیز هم ترور شخص می‌کردند و هم ترور شخصیت. بسیاری از افراد بی‌گناه و مردم عادی را به صرف اینکه گمان می‌کردند مخالف آنها هستند، شکنجه کردند و کشتند. جنایات وحشیانه‌ای را علیه ملت ایران انجام دادند که اسناد جنایات آنها ضبط و ثبت شده است. حاصل دشمنی این گروهک شیطان صفت به شهادت رسیدن بیش از ۱۶هزار تن از جوانان و مردم مسلمان کشورمان است.

* فارس: آیا منافقین را فقط باید سازمان مجاهدین خلق دانست؟ یا جریان‌های دیگری نیز وجود دارد؟

منصوری: یکی از مشکلات ما این است که فکر می‌کنیم جریان منافقین فقط همان سازمان مجاهدین خلق است در حالی که نفاق یک خصلت است که می‌تواند در هر فرد، گروه و جریانی وجود داشته باشد. بسیاری از افراد هستند که واقعا منافق هستند. اما ظاهراً منافق به آنها گفته نشده است. بعد از انقلاب کسانی که وارد دستگاه‌های حکومتی و دولتی شدند برخی از آنها کسانی بودند که اصلا به نظام و انقلاب اعتقادی نداشتند و قوانین جمهوری اسلامی را قبول ندارند.

این افراد با نفوذ خود در نهادها و سازمان‌ها سعی می‌کنند افراد صالح، مومن و متعهد را به حاشیه برانند و کم کم از صحنه خارج کنند. لذا این یکی از موارد بسیار مهمی است که باید بسیار مورد توجه قرار گیرد. اینکه گمان کنیم منافقین فقط سازمان مجاهدین خلق هستند، اشتباه است چرا که منافق‌تر از سازمان منافق کسانی هستند که نیروهای مخلص و مؤمن را از دستگاه‌های حکومتی و دولتی بیرون ریختند.

در طول ۳۰ سال گذشته همین آدم‌های منافق بسیاری از نیروهای انقلابی، زحمتکش، متعهد و متخصص را از سازمان‌ها و نهادها به بهانه‌های واهی و گوناگون خارج کردند. همواره ما شاهد بودیم افراد ناصالح، سوءاستفاده کننده،‌ ناشایست وارد دستگاه‌های دولتی شدند و به پست‌های حساس رسیده‌اند اما افراد دلسوز، لایق و انقلابی از کار برکنار کردند و اینها ظواهر دینی را حفظ می‌کنند اما در باطن دچار نفاق هستند.

لذا بزرگترین ضربه‌ای که جریان انحرافی پس از انقلاب به نظام جمهوری زد، این بود که بسیاری از افراد متخصص ومتعهد را از ادارات بیرون کردند و بسیاری از افراد نالایق و ناصالح را به پست‌های حساس در کشور گماشتند.

به نظر من اصلا لازم نیست که دشمن کار خاصی علیه نظام جمهوری اسلامی بکند بلکه کافی است آنها فقط افراد شایسته و متعهد را کنار بزنند و افراد ناشایست را بر سر کار بیاورند. همین یک کار برای ساقط کردن جمهوری اسلامی ایران کافی است.امیر‌المؤمنین علی‌ (ع) فرمود، اگر یک حکومت و جامعه‌ای را می‌خواهید نابود کنید می‌توانید با همین اصل یعنی “تقدیم‌ الاراذل و تأخیر الافاضل ” به این صورت که آدم‌های صالح را به پائین کشیده و آدم‌های پست و مفسد را به بالا ببریم، آنرا نابود کنید. اتفاقی که در مملکت ما در طول سال‌های پس از انقلاب به تدریج رخ داد و در دوره‌هایی بسیار زیاد شد، همین بود.

*فارس: وجه تشابه جریان‌های نفاق در چیست؟ مشترکات آنها در عملکرد را بیان کنید.

منصوری: من این را بارها گفته‌ام که منافقین فقط سازمان مجاهدین خلق نیستند. لذا جریانی که در کشور ما تحت عنوان اصلاحات در دوم خرداد بر سر کار آمد، آنها هم مثل منافقین هستند شاید بدتر از آنها باشند. زیرا آنها از همان اول چیزهایی در دل داشتند که بروز ندادند. مثلا در هیچ جا حاضر نشدند تعریف درست و صریحی از واژه اصلاحات ارائه دهند و به صورت رسمی اعلام کنند که هدف ما از اصلاحات چیست و آن را به صورت یک بیانیه رسمی به مردم اعلام کنند. آنها همیشه سعی کردند با تظاهر و گفتن سخنان دو پهلو به صورت منافقانه اهداف نامشروع خود را به پیش ببرند. باید گفت نفاق یعنی همین.

و یا اینکه جریانی که مدعی بود که می‌خواهد فقر و فساد و تبعیض را از بین ببرد، مگر امروز در فساد غوطه‌ور نیست. مگر رئیس قوه قضائیه ما نگفت که فساد اقتصادی و اداری این جریان بسیار شدید است. این مصداق یک نفاق است. مگر یک جریان سعی نمی‌کند که نیروهای اصیل انقلاب را از صحنه خارج کند و به جای آن افراد ناشایست را بر سر کار بیاورد که امروز به سمت اکثر آنها انگشت اتهام نشانه رفته است.

*فارس: ما همواره پس از انقلاب شاهد حرکت خزنده جریان نفاق در کشور در دوره‌های مختلف بوده‌ایم، شما به عنوان یکی از مبارزان دوران انقلاب این جریان را تبیین کنید.

منصوری: انجام کارهای خصمانه از منافقین یک انتظار طبیعی است. اما نکته اینجاست که چرا ما به وظایف و تکالیف خود در قبال این جریان کثیف عمل نکرده‌ایم؟ چرا ما از شناخت وظیفه خود غافل هستیم؟ چرا در آن زمان افراد و مسئولان عرصه را در مقابل سازمان مجاهدین خلق (منافقین) خالی کردند تا اینکه به وقایع سال ۶۰ منتهی شود و مرتکب آن جنایات شوند.

من از سال ۵۸ بر اساس شناختی که به وسیله زندگی با اینها پیدا کرده بودم در جاهای مختلف مظلومانه ماهیت واقعی اینها را فریاد می‌زدم اما مرا متهم به تندروی می‌کردند، لذا زمانی ماهیت واقعی آنها را فهمیدند که جنایات وحشیانه آنها در غائله ۱۴ اسفند، فاجعه ۷ تیر و ۸ شهریور آشکار شد. فقط جرم من در دوران قبل و پس از انقلاب این بود که ماهیت نفاق را زود فهمیدم.

بعد از جریان سازمان مجاهدین خلق جریان نفاق ادامه پیدا کرد، لذا کسانی که در نخست‌وزیری موسوی افراد صالح و متعهد را منزوی و طرد کردند و هر کاری توانستند علیه حزب جمهوری اسلامی و شخصیت‌های برجسته آن، را طرد و منزوی کردند.

ما بعد از جنگ نیز شاهد حضور این جریان نفاق در دوران سازندگی هستیم که هر کاری که دلشان می‌خواست، انجام می‌دادند و قانون را نادیده می‌گرفتند. ما می‌گفتیم در دوران جنگ بهانه این بود که چون در شرایط جنگ هستیم نمی‌توان قانون را عمل کرد. امروز که جنگ تمام شده چرا به آن عمل نمی‌کنیم. در اصل آنها به دنبال این بودند که هر کاری که دلشان خواست انجام بدهند و شعار سازندگی برایشان یک بهانه بود. مگر در سایر کشورهای دنیا سازندگی نمی‌کنند؟

آقای هاشمی رفسنجانی در دوران خود به نیروهای حزب‌اللهی و متعهد بهایی نداد و آرام آرام آنها را از دستگاه‌های دولتی بیرون ریختند و نیروهای تکنوکرات و لیبرال را به سیستم‌ وارد کرده و به آنها میدان دادند. این یک واقعیت است،‌ لذا اگر ‌آقای هاشمی فردا بخواهد این حرف‌ها را تکذیب کند، ما اسناد خیلی زیادی داریم که واقعیت‌ها را روشن می‌کند.

آقای هاشمی به صراحت می‌گفت من وزیر سیاسی نمی‌خواهم، بلکه کسانی می‌خواهم که فقط کار کنند. دقیقا پشت این جمله مشخص است که داستان از چه قرار است ادامه این روند ضربات بسیاری به نظام وارد کرد و موجب شد جریان نفاق جدید به بدنه دستگاه‌های کشور هرچه بیشتر نفوذ کند. لذا باید بگویم که تمام دولت‌‌های ما به نوعی دچار این وضعیت بوده‌اند و نقطه مشترک آنها بی‌توجهی به قانون و قانون‌شکنی بوده است. هیچ یک از دولت‌های ما به صورت واقعی به قانون پایبند نبودند.

اما بیشتر از دولت‌های ما، دستگاه قضایی ما مقصر است، دستگاه قضایی ما متهم ردیف اول وضعیت کشورماست. قوه قضائیه باید پاسخ دهد چرا در مقابل تخلفات و مفاسد نمی‌ایستد؟ چرا بازدارندگی ندارد؟ چرا تخلف از قانون فرهنگ شده است؟ اگر از همان اوایل انقلاب دستگاه قضایی و دستگاه‌های نظارتی ما به درستی قانون را اجرا می‌کردند و جلوی بی قانونی‌های دولتمردان را می‌گرفتند وضعیت اینگونه نمی‌شد. این مصداق همان ضرب‌المثل است که می‌گوید “تخم مرغ دزد، شتر دزد می‌شود “.

در دولت اصلاحات آقای خاتمی با شعار قانون بر سر کار آمد ولی بزرگترین بی‌قانونی‌ها را مرتکب شد. دولت بعدی با شعار قانون و قانونگرایی و شایسته‌سالاری بر سر کار آمد، اما به عکس رفتار کرد.

دوره اصلاحات ادامه دوره به اصطلاح سازندگی بود. آنها به صورت منافقانه می‌‌خواستند ریشه انقلاب و اسلام را بزنند. آنها دستگاه‌های قانونی کشور را تخریب می‌کردند تا اعمال غیرقانونی‌شان علنی نشود. در همین دوره اصلاحات چند هزار از مدیران متخصص و متعهد کشور را برکنار کردند و به این نیز افتخار می‌کردند. یکی از استانداران دوره اصلاحات به من می‌گفت که آقای تاج‌زاده از وزارت کشور با من تماس گرفت و گفت، شما پیام دوم خرداد را فهمیدید؟ به او گفتم، من منظورتان را نمی‌دانم و او گفت، به زودی متوجه خواهید شد. نیم ساعت بعد یک فاکس به من رسید که شما خود را به کارگزینی وزارت کشور معرفی کنید و تازه فهمیدم که منظورش از فهمیدن پیام دوم خرداد چیست. آقایان در دوم خرداد به صراحت می‌گفتند که هر کس با ما نیست باید برود.

جریان نفاق هیچگاه آرام نمی‌گیرد و این جریان از صدر اسلام تا به امروز وجود داشته‌اند و خواهند داشت. بنابراین اگر تصور کنیم که با سرکوب‌سازی مجاهدین خلق این جریان تمام خواهد شد اشتباه کرده‌ایم. همچنان که هنوز هم ما کم و بیش رد پای عوامل نفوذی سازمان منافقین را در دستگاه‌ها می‌بینیم.

اینکه به یک مرتبه اطلاعات سری از نهادها و سازمان‌ها توسط دشمن منتشر می‌شود و مورد تحریف و سوءاستفاده قرار می‌گیرد ناشی از همین نفوذ عناصر منافق در دستگاه‌هاست. به همین دلیل سازمان‌های جاسوسی آمریکا و غرب به شدت به دنبال این هستند که از این سازمان حمایت کنند چرا که اینها بهترین نیروها برای آنها هستند.

قطعا کارهای نفوذی عناصر منافقین برای آمریکایی‌ها بسیار حائز اهمیت است. لذا اگر این گروهک فقط همین خدمت را برای آنها بکنند برایشان کافی است. بنابر این لازم است که مسئولان ذیربط این عوامل و حمایت‌کنندگان آنها را شناخته و دستان کثیف نظایر آنان را از کشور کوتاه کنند.

*فارس: معیارهای شناخت جریان نفاق چیست؟

چند نکته در این مسئله بسیار اهمیت دارد منافقین همیشه در پی این هستند که افراد آگاه مومن و صالح را از کار خارج کنند یعنی هر جریانی را دیدید که اقدام به این کار می‌کنند شک نکنید که منافق هستند. دوم اینکه به صورت غیرطبیعی و افراطی اظهار به دین‌داری و ظواهر دینی می‌کند اما در عمل معیارهای دینی را رعایت نمی‌کنند. یعنی ادعا و عملش یکسان نبوده این جریان و افراد منافق‌اند.

سوم اینکه منافقین از قانون و عمل به آن فرار می‌کنند و به آن بها نمی‌دهند و بعد اینکه منافقین به دشمنان خدا و کفار بیش از حد نزدیک شده و هم آهنگ با آنان می‌شوند. چرا که طبق آیات صریح قرآن مؤمنین غیرمؤمنین را مسلط بر خود نمی‌کنند و آنها را به سرپرستی و دوستی خود نمی‌گیرند.

بنابراین هر موقع دیدید که فردی غیرمومنین و افراد بی‌ایمان را به مؤمنین ترجیح دادند بدانید که روحیه نفاق دارد.

—————–
گفت‌و گو از محسن زیرک

لینک کوتاه : https://ofoghnews.ir/?p=2573

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

آمار کرونا
[cov2019]