هیچ فیلمِ مردمی تا ابد در توقیف نمیماند اما ۶ سال توقیف برای یک فیلم و عواملش چون یک عمر بود تا بالاخره به شرط و شروطی اجازه اکرانَش دهند. توقیفی که در هفتمین سال ِ دولت قبل استارتش خورد و لطف ِ دولت مستقر تنها در ششمین سالش شامل حالشان شد، آنهم به شرط ِ عدم حضور در جشنواره ی میلی ِ فجر!
✍ بگذریم…
✍فیلم در یک خانه ی قدیمی ِ کوچک و در یک کوچه ی بن بست اما با اتفاق ِ بزرگ اعتراضات ۸۸ آغاز میشود. گویی خانه ی کوچک مُنیرخانم میزبان ِ سلایق و افکار متفاوت و راحت تر بگوییم متضاد است، افکاری که در یک خانه نیز همدیگر را بر نمی تابند و سرشاخ میشوند، انگار اینگونه یادشان داده اند و زبان گفتگو نمیدانند.
✍قاب های روی طاقچه، بی جانانی جاندارند که هریک حرف هایی دارند برای گفتن؛ از همسر خانواده که مردی درباری بود که بعد از انقلاب حاجی شد تا برادری که کمونیستی مخالف شاه بود و بعد از انقلاب، مجاهدینی مخالف ِ انقلاب شد.
از پسری که حزب اللهی بود و شهید شد تا پسری دیگر که غربزده ی لیبرال بود و مهاجر شد. روی طاقچه ی خانه محفلی گرم بود برای گلاویز شدن جناح های سیاسی.
✍اما آنچه مهم تر بود، مُنیرخانم بود که باید زندگی میکرد. گویی پس از اعدام ِ برادر مجاهدینی، شهادت پسر ِ حزب اللهی ، مهاجرت ِ فرزند لیبرال و مرگ ِ همسر درباری، با خاطرات ِ قاب های روی طاقچه شان لذت ها میبُرد اما امان از برخوردهای هشتاد و هشتی که گویی زندگی را از وی رُبود. او سمبل ِ طبقه ی جنوب بود که هزینه داد و باز هم باید میداد تا طبقه ی شمال رفاه داشته باشد.
✍ «آشغال های دوست داشتنی» زخمی کهنه بود که درمان نشد، بغض ی بود که ترکید و زندگی ای که از عشق تهی شد.
✍گویی کارگردان ِ جسور ِ فیلم ، کتاب ۱۹۸۴ جورج اورول ِ فقید را در چهاردیواری کوچک خانه به تصویر کشیده است؛ از دلهره های شنود ِ تلفن گرفته تا ترس از تفتیش خانه اش.
✍منیرخانم همدردی در زمانه ی ماست، حکایت مادری که حتی در تنهایی خانه ی کوچکش روی آرامش و زندگی نمیبیند و مجبور است دوست داشتنی ترین سرمایه هایش را چون آشغالی مخفیانه دور بریزد و امیدی به دوباره بدست آوردنشان نداشته باشد.
✍او دختری است که دستگیری پدر طرفدار ِ مصدق را دیده، همسری که شکست ِ همسر ِ درباری اش را دیده، خواهری که اعدام برادر ِ مجاهدینی اش را دیده و مادری که شهادت ِ پسر حزب اللهی اش را هم دیده است.
✍ مُنیرخانم حالا مجبور است، مجبور است تا برای ماندن تلاش کند و سرمایه هایش را چون آشغالی دور بریزد؛ آشغال هایی دوست داشتنی به قیمت ِ همه ی عمرش را …!
منبع : افق آنلاین