استعمار یک هدف کانونی و غایی دارد که در تمامی دورههای استعماری، با وجود تغییر نوع و شکل رابطه استعمارگر-مستعمره، ثابت بوده و تداوم یافته است.
به گزارش افق انلاین ، سیدیاسر جبرائیلی نوشت: استعمار یک هدف کانونی و غایی دارد که در تمامی دورههای استعماری، با وجود تغییر نوع و شکل رابطه استعمارگر-مستعمره، ثابت بوده و تداوم یافته است. اغلب صاحبنظران معتقدند این هدف غایی همان «وابستگی مستعمره» است، اما مفهوم وابستگی نیز در دورههای مختلف متحول شده و از شکلی به شکلی و نوعی به نوعی تغییر یافته است؛ بهگونهای که بهطور مثال با تحصیل استقلال سیاسی توسط مستعمره، از کانال وابستگی فکری- فرهنگی اهداف استعماری دنبال شده است. از منظر نگارنده، این هدف ثابت «تصرف بازار» است که همه انواع و اشکال وابستگیها و همه ابزارهای استعماری (از اشغال نظامی تا تهاجم فرهنگی و تحمیل الگوی مصرف استعماری به جامعه مستعمره) در خدمت تامین آن بودهاند، بهگونهای که استعمارگران به هر سرزمینی پا گذاشتهاند، اولین نهادی که به تصرف خود درآوردهاند، بازار مستعمره بوده و در دورههای مختلف استعماری، با ابزارهای متفاوت این تصرف را حفظ کردهاند. یادداشت حاضر در مقام اثبات این هدف کانونی نیست و در فصل سوم کتاب «حمایت هوشمند و پیشرفت اقتصادی: الگویی پویا برای رابطه دولت و بازار» که انشاءالله بهزودی منتشر خواهد شد، مفصل به این مساله پرداختهام. آنچه در اینجا مقصود است، تبیین عصر جدیدی از استعمار است که هدف «تصرف بازار» چون دورههای گذشته در آن ثابت بوده، اما عوامل و ابزارها و حتی نوع «وابستگی» دچار تحول اساسی شده و طبیعتا مستلزم مبارزه برای نوع متفاوتی از «استقلال» است. مرور سیر تحول این ابزارها و عوامل از دوره استعمار کهنه تا فرانو، ما را در درک پدیده جدید استعماری یاری خواهد کرد.
استعمار کهنه: در دوره استعمار کهنه، استعمارگر سرزمین مستعمره را به اشغال نظامی خود درمیآورد و استقلال سرزمینی آن را کاملا از بین میبرد. یک حاکم نظامی از طرف خود در آن سرزمین منصوب میکرد و بهواسطه آن حاکم، قواعد استعماری برای تصرف بازار به مستعمره تحمیل میشد. مثال مشهور این نوع استعمار، استعمار هند توسط انگلیس است. انگلیسیها وقتی وارد هند شدند، بمبئی را پیشرفتهتر از منچستر دیدند؛ این بود که در نخستین نامهای که به ملکه نوشتند، از ضرورت صیانت از بازار انگلیس در برابر صادرات هند و در مقابل، گشایش بازار هند برای مصنوعات انگلیسی سخن گفتند: «اگر ما نتوانیم جریان تولید و صادرات هندوستان به انگلیس را معکوس کنیم، بیتردید با ورشکستگی مواجه خواهیم شد.» کمپانی هند شرقی در سال ۱۶۱۹ یک فرمان سلطنتی از «اورنگ زیب»، فرمانروای گورکانی دریافت کرد که این کمپانی را از پرداخت عوارض واردات کالا (تعرفه) به بنگال معاف میکرد. این فرمان در سال ۱۷۱۷ توسط «فرخ سیر»، فرمانروای وقت گورکانی علاوهبر بنگال، گوجارات و دکان را نیز شامل شد. اینگونه بود که بنگال، قلب صنعت نساجی هند که باعث شده بود این کشور ۲۳ درصد منسوجات جهان را تولید و به آفریقا و آسیا صادر کند، در نتیجه این آزادسازی تجاری ویران شد. سال ۱۷۵۷ (در عرض ۴۰ سال) انگلیس کنترل بنگال را کاملا به دست گرفت و پیرو این «صنعتزدایی» تحمیلشده به هند، شهرهای سابقا ثروتمند این کشور تبدیل به ویرانههای فقر شدند. هند برای تامین نیاز مصرفی خود مجبور به صادرات مواد خام و واردات مصنوعات انگلیسی و عصر وابستگی آغاز شد. میتوان گفت دوره استعمار کهنه با دوران «انقلاب صنعتی اول» همپوشانی زمانی داشته است. در پی انقلاب صنعتی، قدرت تولیدی استعمارگر افزایش پیدا کرده و به بازار جدید و منابع جدید نیاز پیدا میکند. تصرف بازار مستعمرات، هر دو نیاز استعمارگر را تامین میکند. طبیعتا اولین گام برای مقابله با استعمار کهنه، مبارزه برای «استقلال سرزمینی» است، اما تحصیل استقلال سرزمینی بهمعنی پایان استعمار نیست.
استعمار نو: در دوره استعمار نو، استعمارگر به سبب اینکه وارد دوره انقلاب صنعتی دوم شده و از یکسو بر قدرت تولید رقابتیاش افزوده شده و از سوی دیگر مستعمرات «صنعتزدایی» شدهاند و توان رقابت با تولیدات استعمارگران را ندارند، دیگر نیازی به اشغال مستقیم سرزمین مستعمره و انتصاب یک حاکم نظامی از طرف خود نمیبینند. در این دوره، «استقلال سرزمینی» به مستعمره اعطا میشود، اما استعمارگر یک «دیکتاتور بومی» را با حمایت خود در کشور مستعمره روی کار میآورد تا قواعد استعمار را برای تصرف بازار جاری کند؛ یعنی مستعمره همچون دوره استعمار کهنه، فاقد استقلال سیاسی است. برخی صاحبنظران این سیاست استعماری جدید را «درهای باز و مرزهای بسته» (Open doors and closed frontiers) خواندهاند. دوران پهلوی در ایران، نمونهای بارز از «استعمار نو» است. در این دوره، حکومت دستنشانده پهلوی ضمن تضعیف بخش کشاورزی و ایجاد شعبه برای کارخانههای غربی در ایران (واردات کارخانه بهجای ایجاد صنایع بومی)، درهای ایران را روی واردات گسترده محصولات کشاورزی و صنعتی خارجی باز کرد، بهگونهای که برای نمونه، سهم کشاورزی در تولید ناخالص ملی ایران از ۵۰ درصد در سال ۱۳۲۰ به ۹ درصد در سال ۱۳۵۷ تقلیل پیدا کرد و حجم واردات گندم، برنج، جو، گوشت و… سر به فلک کشید. در پی نابودی بخش کشاورزی و درحالیکه محصولات زراعی پاسخگوی نیاز داخلی نبود، حکومت پهلوی به واردات این محصولات از محل فروش منابع نفتی روی آورد. یعنی دقیقا همان اتفاقی که در دوره استعمار کهنه در هند رخ داد، در دوره استعمار نو در ایران شاهد آن هستیم. انقلاب اسلامی با تامین «استقلال سیاسی» به این «وابستگی سیاسی» پایان داد و فرآیند جبران عقبماندگی نهادینهشده استعماری آغاز شد؛ اما استعمار پایان نیافت.
استعمار فرانو: در دوره استعمار فرانو، انقلاب صنعتی سوم نیز رخ داده و استعمارگر علاوهبر قدرت تولید انبوه، به قدرت ارتباطات کمسابقهای نیز دست یافته است. استعمارگران برای تحمیل قواعد استعمار به قربانیان، نهفقط به اشغال نظامی بلکه به دیکتاتورهای بومی دستنشانده نیز احتیاجی ندارند. الگوهای استعماری در دوره استعمار کهنه توسط حاکم نظامی منصوب و در دوره استعمار نو توسط دیکتاتور بومی دستنشانده پیاده میشد؛ یعنی ما شاهد نوعی تمرکز در تحمیل الگوهای استعماری (چه فرهنگی و چه اقتصادی) از کانال حاکمیت سیاسی بودیم و حاکمیت نقش اساسی ایفا میکرد. در دوره استعمار فرانو، نقش حاکمیتهای بومی بهواسطه دسترسی مستقیم استعمارگر به جوامع از طریق ابزارهای ارتباطی، یک مرحله کمرنگتر میشود؛ اما استعمار همچنان برای تصرف بازار مستعمره به نخبگان حاکمی که قائل به ارزشهای استعماری هستند، نیازمند است و با تمام توان از روی کار آمدن آنها حمایت میکند؛ لذا ما در این دوره با پدیده «نخبگان فراملیتی نئولیبرال» مواجه هستیم. این نخبگان، عاملان مستقیم و دستنشانده و مواجببگیر استعمار نیستند، اما به ارزشها و قواعد استعماری باور و اعتماد و اعتقاد دارند و در کشور خود آنها را پیاده میکنند. نخبگان یادشده عمدتا در نظامهای آموزشی دولتهای استعمارگر تربیت شدهاند و چون به قدرت میرسند، از طریق هضم کشورشان در نظمهای استعماری نظیر «رژیمهای بینالمللی» ایجادشده توسط استعمارگران و پذیرش هنجارهای استعماری همچون «تجارت آزاد» و «اقتصاد بازار» زمینه تصرف بازار و غارت منابع کشورشان به دست استعمارگران را فراهم میکنند. در دوره استعمار فرانو، مستعمره استقلال سیاسی کامل دارد، اما وابستگی فکری و فرهنگی نخبگان حاکم از یکسو و ترویج الگوی مصرف استعماری به جامعه از طریق تبلیغات جمعی از سوی دیگر، موجب تداوم فرآیند تصرف بازار -و در نتیجه غارت منابع برای تامین مالی واردات- میشود. در این میان آنچه به استعمارگر مدد میرساند این است که در فرآیند استعمار، چنانکه نامش گواهی میدهد، «آبادانی ظاهری به دست بیگانه» و تظاهر به پیشرفت با مصرف محصولات وارداتی در ازای تاراج منابع است، اما رنج رسیدن به «توان آبادکردن» و پیشرفت واقعی نیست؛ رنجی که خود استعمارگر بدون کشیدن آن هرگز به پیشرفت نمیرسید. میتوان به جرات مدعی شد پس از پیروزی انقلاب اسلامی، اصلیترین عرصه منازعه جریان انقلابی با جریان لیبرال در ایران، منازعه بر سر «استقلال فکری- فرهنگی» برای رهایی از استعمار فرانو بوده است.
استعمار فراحاکمیت: با آغاز انقلاب صنعتی چهارم که در آن فاصله میان سپهرهای فیزیکی، رایانشی و زیستی بهواسطه فناوریهای نوین کمرنگشده یا به کلی حذف میشود، استعمارگر به سبب قدرت ارتباط مستقیم و انبوه با تکتک افراد جوامع مستعمره، از «نخبگان فراملیتی نئولیبرال» بهعنوان پیادهکننده قواعد استعمار نیز بینیاز میشود. در این دوره نیازی نیست نخبگانی از جوامع قربانی جذب غرب شده، معتقد به ارزشهای غربی تربیت شوند و با حمایتهای مادی و معنوی غرب به قدرت سیاسی برسند؛ بلکه استعمارگر قادر است تودههای مردم را از طریق ابزارهای هوشمند ارتباطی به کنترل عملیاتی خود درآورد. این دوره جدید استعماری را میتوان «استعمار فراحاکمیت» نامید که در آن به سبب امتزاج مجاز و واقعیت، «اشغال مجازی» معادل همان «اشغال نظامی» در دوره استعمار کهنه است. در این دوره به سبب دسترسی مستقیم استعمارگر به تکتک افراد جامعه، استعمار بسیار نافذتر از زمانی است که در سطح حاکمیت عمل میکرد. لذا ما با پدیده «جامعهپذیری قواعد استعماری» و تبدیل شدن هنجارهای استعماری به باور و مطالبه افراد مواجه خواهیم بود. مسیر مواجهه با استعمار فراحاکمیت چون دورههای استعماری گذشته، «استقلال» است، منتها اگر در دوره استعمار کهنه استقلال سرزمینی در دوره استعمار نو استقلال سیاسی و در دوره استعمار فرانو استقلال فکری- فرهنگی هدف بود، در دوره جدید استعماری باید در اندیشه «استقلال مجازی» بود. «شبکه ملی اطلاعات» یک تدبیر دقیق و حیاتی برای دستیابی به «استقلال مجازی» و رهایی از تهدید «استعمار فراحاکمیت» است. فضای مجازی کشور چون مرزهای فیزیکی باید مستقل و تحت مدیریت و اشراف کامل حاکمیت باشد و اگر چنین شد، فضای مجازی نهتنها یک تهدید نیست، بلکه یک فرصت فوقالعاده برای حاکمیت است.
باید توجه داشت اجراییشدن الگوی ایرانی- اسلامی پیشرفت در نیمه نخست قرن پانزدهم بهمعنی تحصیل «استقلال فکری- فرهنگی» و رهایی کامل کشور از تهدید «استعمار فرانو» است؛ اما صریح بگوییم، اگر «استقلال مجازی» وجود نداشته باشد، اجرای الگوی پیشرفت ایرانی- اسلامی اساسا برای ما ممکن نخواهد بود. جریان استعمار اینک با تمام توان در حال تسهیل و تعمیق «وابستگی مجازی» ماست. ریچارد نفیو، معمار تحریمهای ایران در کتاب «هنر تحریمها: نگاهی از درون» اعتراف جالبی درباره تلاش برای تعمیق این وابستگی مجازی دارد که هدف «تضعیف تولید» بهعنوان شرط لازم تداوم غایت استعمار یعنی «تصرف بازار» نیز در آن آشکار است: «هدف اصلی تحریمهای سال ۲۰۱۳، مشاغل حوزه تولید و درآمدهای ناشی از صادرات از این بخش بود؛ بهنحوی که بتواند تلاش دولت ایران برای کاهش اتکا به صادرات نفت و ایجاد اشتغال برای حدود ۵۰۰ هزار نفر در بخشهای غیرنفتی را محدود کند. درست همزمان با اعمال همین تحریمها، آمریکا توانایی شرکتها و دولت این کشور برای فروش فناوریهای مخابراتی به ایران را افزایش داد.»