5

آخرین امید آمریکا در ایران و منطقه

  • کد خبر : 298845
  • ۱۱ آبان ۱۳۹۸ - ۱۹:۲۸

راهبرد فشار حداکثری شکست خورده اما از میدان به در نشده است. آمریکا اکنون در اندیشه است تا هر چه زودتر نسخه جدیدی از این راهبرد را به اجرا بگذارد.

راهبرد فشار حداکثری شکست خورده اما از میدان به در نشده است. آمریکا اکنون در اندیشه است تا هر چه زودتر نسخه جدیدی از این راهبرد را به اجرا بگذارد.

آخرین امید آمریکا در ایران و منطقه

به گزارش افق آنلاین ، مهدی محمدی طی یادداشتی در روزنامه وطن امروز نوشت: تحولات در محیط راهبردی مرتبط با ایران عموما بی‌پایان است؛ به این معنا که نمی‌توان برای آنها یک نقطه انتهایی در نظر گرفت. درست زمانی که تصور می‌کنید موضوعی به پایان رسیده و پرونده آن بسته شده، به‌روشی غیرمترقبه و عموما پیش‌بینی نشده، دوباره زنده می‌شود و به صحنه بازمی‌گردد. به این معنا، ما با توالی ظاهرا بی‌پایانی از رویدادها روبه‌رو هستیم که ایجاب می‌کند برای یک نبرد طولانی‌مدت آماده باشیم و از تصورات ساده‌دلانه درباره «نتیجه‌گیری‌های نهایی زودهنگام» پرهیز کنیم. در عین بی‌پایان بودن رویدادها، روندهای کلانی که رویدادها را تولید می‌کند بی‌پایان نیست و در واقع تعداد معدودی روند اصلی وجود دارد که دائما در حال بازتولید است و عمده تلاش بازیگران مختلف صرف آن می‌شود که یا روندهای موجود را کنترل کنند یا آنها را چنان تغییر شکل دهند که بتواند رویدادهای مدنظر آنها را تولید کند.

آمریکا از حدود ۲ سال قبل یک راهبرد بزرگ برای تغییر دادن معادلات سیاسی و ژئوپلیتیک منطقه خاورمیانه به نحو بنیادین طراحی کرده است. ظهور همزمان ۴ ضلع مربعی متشکل از محمد بن‌سلمان در سعودی، محمد بن‌زاید در امارات، بنیامین نتانیاهو در اسرائیل و دونالد ترامپ در آمریکا، به همراه ظهور لولایی به نام جرد کوشنر که تمام این اضلاع را به هم مرتبط و روابط میان آنها را سازماندهی می‌کند، این تصور را برای آمریکا ایجاد کرد که فرصتی تاریخی و شاید تکرارنشدنی در اختیار دارد برای اینکه نظم منطقه‌ای خاورمیانه را یکبار برای همیشه چنان شکل بدهد که اولا ایران به طور کامل مهار و بلکه برانداخته شود، ثانیا ائتلافی منطقه‌ای به رهبری اسرائیل- که اعراب فعالانه در آن مشارکت داشته باشند- در حوزه‌های نظامی، اقتصادی، سیاسی و امنیتی شکل بگیرد که بار مداخله آمریکا در منطقه را سبک کند، ثالثا مسأله مزمن فلسطین را با همراهی و کارسازی کامل اعراب به نفع اسرائیل فیصله بدهد (چیزی که بعدها معامله قرن نامیده شد)، رابعا مرزهای جغرافیایی و مشخصات دموگرافیک را چنان تغییر بدهد که گروه‌های مقاومت دیگر هرگز نتوانند به میزانی که برای آمریکا و اسرائیل تهدید باشد قدرتمند شوند و خامسا تحولات مرتبط با چگونگی توزیع سلاح و تولید انرژی در منطقه را چنان مدیریت کند که در میان‌مدت بتواند از طریق آن رقبای کلیدی خود یعنی روسیه و چین را که در آخرین سند امنیت ملی آمریکا به‌عنوان رقبای راهبردی این کشور تعریف شده‌اند، کنترل کند.

سیاست فشار حداکثری علیه ایران که از اردیبهشت ۱۳۹۷ آغاز شد، یکی از ارکان اصلی این راهبرد بزرگ و بلکه قلب آن بوده است. آمریکا این راهبرد را با این تصور کلید زد که شکاف میان جامعه و حکومت در ایران پر نشدنی است، فشار اقتصادی بیشتر به عبور مردم از نظام منجر خواهد شد، و ایران تحت فشار تحریمی که موجودیت آن را به خطر بیندازد امتیازهای راهبردی در حوزه‌های رقابت با آمریکا بویژه زمینه‌های موشکی و منطقه‌ای واگذار خواهد کرد و در نهایت، شرایط برای یک گذار فرجامین در ایران چنان آماده خواهد شد که نیروهای غرب گرا در قوی‌ترین موقعیت و انقلابیون و نهادهایی مانند سپاه در ضعیف‌ترین وضعیت باشند.

تاریخچه تحولات مرتبط با چگونگی پیشبرد راهبرد فشار حداکثری علیه ایران مفصل و پیچیده است. با اینکه آمریکا موفق شد فشار اقتصادی قابل توجهی بر ایران وارد کند اما محاسبات آن درباره محیط سیاست داخلی در ایران عموما نادرست از آب درآمد و لذا فشار اقتصادی منجر به هیچ تغییر بنیادینی در مناسبات قدرت درون ایران چنان که سودی برای آمریکا داشته باشد نشد؛ بلکه برعکس برای مدتی کم‌وبیش طولانی جریان غرب گرا و هوادار

مذاکره در ایران را از حیث اجتماعی و سیاسی تضعیف کرد و الگویی را که آنها قصد داشتند به‌عنوان یگانه راه نجات ایران به مردم معرفی کنند، به‌سرعت به شکست کشاند. همچنین این سیاست، چسبندگی جامعه به نظام را افزایش داد، چرا که مردم ایران به این درک رسیدند که نظام جمهوری اسلامی نگهبان آنها در مقابل دشمنی است که اگر بتواند به غذا و داروی آنها هم رحم نخواهد کرد. بنابراین از منظر تحولات سیاست داخلی ایران، راهبرد فشار حداکثری نه‌تنها به بی‌ثباتی در ایران منجر نشد، بلکه ساخت داخلی نظام را مستحکم‌تر کرد.

از حیث منطقه‌ای هم راهبرد فشار حداکثری آمریکا تقریبا به یک فاجعه برای واشنگتن ختم شده است. به یاد بیاورید که در ابتدای این نوشته گفتیم یک راهبرد بزرگ برای مفصل‌بندی مجدد معادلات راهبردی در منطقه وجود داشت که استراتژی فشار حداکثری بر ایران بنا بود آن راهبرد بزرگ را تسهیل و تقویت کند. اما اکنون از یک فاصله حدودا یک‌ونیم ساله که به نتایج می‌نگریم، تقریبا همه روندها به‌عکس آنچه آمریکا می‌خواست در حال حرکت است. بنا بود ایران مهار شود اما نه‌تنها این اتفاق نیفتاده بلکه نوعی جسارت و خلاقیت عملیاتی در ایران و جنبش‌های مرتبط با آن ایجاد شده که آمریکا روزی که فشار حداکثری را با قرار دادن نام سپاه در فهرست گروه‌های تروریستی و عدم تمدید معافیت‌های مربوط به خرید نفت به اوج رساند، اساسا فکر آن را هم نمی‌توانست بکند.

ایران به نحوی کاملا موثر به فشار‌های آمریکا پاسخ داده و این پاسخ را چنان توزیع و مدیریت کرده که شرکای آمریکا در پروژه فشار به ایران اکنون یک به یک به دنبال راهی برای تماس با ایران و فرار از تبعات همراهی با آمریکا در این پروژه می‌گردند. به تعبیر دقیق‌تر، فکر می‌کردند ایران دوام نمی‌آورد اما ایران نه‌تنها دوام آورده، بلکه شروع به نشان دادن واکنش‌های موثر کرده و این واکنش‌ها چنان است که تمام فرض‌های نظامی و عملیاتی آمریکا و متحدانش در منطقه را به هم ریخته و نظامی از بازدارندگی را که دهه‌هاست آنها در منطقه ایجاد کرده بودند و به کارایی آن اطمینان داشتند، از بین برده است. هدف دوم شکل دادن به یک زیرساخت فشار و مهار منطقه‌ای علیه ایران بود که اسرائیل و اعراب را در یک پلتفرم واحد علیه ایران یکپارچه کند. اگرچه آمریکا سعی می‌کند ائتلاف‌هایی مانند «سنتیل» و «ورشو» یا حتی «TFTC» (مرکز مقابله با تامین مالی تروریسم) را زنده و فعال نشان بدهد اما آنچه پس پرده این نشست‌ها و ظاهرسازی‌ها می‌گذرد، اندیشه جدی متحدان آمریکاست به اینکه آیا اساسا صلاح است وارد بحران‌هایی شوند که آمریکا برای آنها ایجاد می‌کند اما در میانه راه آنها را رها می‌کند و- چنانکه ترامپ به کردها گفت- می‌گوید ما تعهدی نداده‌ایم که ۳۰۰ سال از شما دفاع کنیم؟! رفتار راهبردی آمریکا به گونه‌ای بوده که امکان شکل‌گیری ائتلاف‌های موثر را از بین برده و اعتبار واشنگتن را به‌عنوان کشوری که بتوان در روزهای سخت به آن تکیه کرد، کاملا مخدوش کرده است.

به همین دلیل این ائتلاف‌ها عمدتا یا روش‌هایی جدید برای دوشیدن اعراب است یا بهانه‌سازی‌های جدید برای کاهش هر چه بیشتر حمایت راهبردی از آنها با این ادعا که آنها باید یاد بگیرند خودشان از خودشان دفاع کنند و آمریکا از آنها پشتیبانی خواهد کرد! از این جنبه، پیش‌بینی تاریخی ایران که دهه‌هاست آن را با همسایگان عرب و غیرعرب خود در میان گذاشته مبنی بر اینکه نباید به آمریکا تکیه کنند و آمریکا روزی- دیر یا زود- از این منطقه خواهد رفت و آن روز آنها می‌مانند و ایران، کاملا و به نحو عجیبی زودهنگام درست از آب درآمده است. هدف سوم این بود که با معامله قرن تکلیف مسأله فلسطین به نفع اسرائیل یکسره شود اما اکنون نه دیگر نتانیاهو توان سیاست داخلی لازم برای پیشبرد این معامله را دارد و نه مهم‌تر از آن محمد بن‌سلمان می‌تواند آنطور که یکی، دو سال قبل فکر می‌کرد به آمریکا تکیه کند. عجله آمریکا در تولید فشار بر ایران و تقاضا برای گرفتن نتایج زودهنگام به فعل و انفعالاتی انجامید که خروجی آن کاهش ضریب اعتمادپذیری آمریکا برای بازیگران منطقه‌ای بود؛ در حالی که اجرای پروژه‌ای مانند معامله قرن به میزان بالایی از اعتماد میان آمریکا و متحدان منطقه ای‌اش نیاز دارد. هدف‌های چهارم و پنجم مدیریت سلاح و انرژی در منطقه و تغییرات جغرافیایی و جمعیت‌شناختی به گونه‌ای بود که به آمریکا اجازه بدهد با عبور از مسأله ایران به مسأله بزرگ‌تر خود با چین و روسیه بپردازد. در اینجا هم آمریکا نتایجی معکوس گرفته است. ایران جبهه‌های عملیاتی فعال خود علیه سعودی و اسرائیل را توسعه داده و به توافق‌هایی با روسیه و چین برای حضور نظامی آنها در منطقه رسیده که خارج از همه پیش‌بینی‌هاست.

با این حال ـ چنانکه در ابتدای این نوشته گفتم ـ داستان‌های منطقه ما بی‌پایان است. راهبرد فشار حداکثری شکست خورده اما از میدان به در نشده است. آمریکا اکنون در اندیشه است تا هر چه زودتر نسخه جدیدی از این راهبرد را به اجرا بگذارد. زمانی دیگر درباره مشخصات این نسخه جدید سخن خواهیم گفت، لیکن این مقدار را در همین جا باید گفت که نسخه تجدیدنظر شده و دوباره سازمان‌یافته راهبرد فشار حداکثری بر ۲ پایه استوار است: آغاز دوباره شکاف سیاست داخلی و اجتماعی در ایران در آستانه انتخابات مجلس و ایجاد به‌هم‌ریختگی اجتماعی ظاهرا طبیعی و سپس کنترل و هدایت آن در کشورهای منطقه. آمریکا شکست می‌خورد اما بیکار نمی‌نشیند و ما نیز اگر پیروزی‌های قبلی را بدل به پیروزی‌های جدید نکنیم، ناگهان غافلگیر خواهیم شد. اکنون آمریکا دوباره به الگوی ۵ سال قبل برگشته و بیشتر از هر چیز روی توان تنش‌آفرینی، بی‌ثبات‌سازی و ساختارشکنی نیروهای غرب گرا در ایران و منطقه حساب کرده است. تحولات لبنان و عراق را اگر در کنار سخنان عجیب آقای روحانی در ۳ هفته گذشته بگذارید، می‌توان نشانه‌هایی از آنچه برای آینده پخت و پز کرده‌اند را دید. در اینجا هوشیاری مردم اگر نگوییم بیشتر، حداقل به همان اندازه هوشیاری حکومت‌ها مهم است.

لینک کوتاه : https://ofoghnews.ir/?p=298845

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

آمار کرونا
[cov2019]