به گزارش افق انلاین ، سعید مراغهچیان سالها با پیراهن استقلال در مستطیل سبز حضور داشت، اما در ۲ سال پایانی فوتبالیاش در تصمیمی عجیب به دارایی رفت تا به قول خودش بزرگترین اشتباه زندگیاش را مرتکب شود.
چطور شد استقلالی شدید؟
من بازیکن تیم افسر بودم، افسر آن سالها از تیمهای زیر مجموعه باشگاه استقلال محسوب میشد، سال ۵۱ بود و عباس کردنوری و مصطفی شرکا با من صحبت کردند تا استقلالی شوم.
برای استقلالی شدن چقدر پول گرفتید؟
پول زیادی نبود.
چقدر بود؟
۷ هزار تومان، من از پاس هم پیشنهاد داشتم، آنها ۶۰ هزار تومان به من میداند، هر کس از این پیشنهاد باخبر شده بود میگفت به جای استقلالی شدن برو با پاس قرارداد ببند، اما من نتوانستم و نمیخواستم به رویاهای دوران کودکیام پشت کنم.
دومین کاپیتان استقلال بعد از انقلاب محسوب میشوید؟
من اولین کاپیتان بودم.
اما بازوبند را ناصر حجازی بر دستان خود میبست؟
وقتی انقلاب پیروز شد باشگاه به هم ریخته بود. همه بازیکنان رفته بودند و کسی نمیتوانست تیم را جمع کند. ناصر حجازی در شهباز بود و من به واسطه اینکه رابطه خوبی با وی داشتم صحبت کردم و وی را برگرداندم، بازی اول که میخواستیم به زمین برویم کردنوری گفت بازوبند را خودت بر دستانت ببند، من تا درب خروجی رختکن این کار را انجام دادم، اما نتوانستم با خودم کنار بیایم و برگشتم بازوبند را به دستان حجازی بستم.
چرا؟
ناصر خدا بیامرز از من بزرگتر بود، آن زمان ما به آنهایی که از ما بزرگتر بودند احترام ویژهای میگذاشتیم.
واکنش مرحوم حجازی به این اتفاق چه بود؟
او اصرار میکرد من با بازوبند وارد زمین شوم، اما هر چه اصرار کرد قبول نکردم تا ناصر اولین کاپیتان استقلال بعد از انقلاب لقب بگیرد.
بهترین خاطرهتان از حضور در استقلال چیست؟
اولین سالی که به استقلال آمده بودیم قبل از بازی با پاس در رختکن نشسته بودیم، استقلال هافبکهای بزرگی داشت که اسم آنها را تریلی هم نمیکشید، کارو حقوردیان، جواد قراب، حسن نگارش از بهترینهای ایران بودند، رایکوف اسامی بازیکنان ثابت را خواند و وقتی به هافبکها رسید اولین نفر نام مرا صدا زد.
چه حسی به شما دست داد؟
خوشحال بودم، اما راستش را بخواهید ترسیده بودم، رایکوف متوجه این موضوع شد و به من گفت سعید ترسیدی؟ گفتم نه؟ بلافاصله گفت ترسیدی، اما شجاع باش، همانطور که در تمرینات هستی بازی کن، من امروز روی تو حساب ویژهای کردم. من به زمین رفتم و خیلی خوب بازی کردم، بازی را هم ۲ بر صفر بردیم.
بدترین خاطرهتان؟
من عضو تیم ملی جوانان بودم که پایم شکست، داستان حضور من در تیم ملی جوانان هم جالب بود. پدرم مخالف فوتبال بود، با وساطت عمویم در اردو حاضر شدم، بعد که به تهران برگشتیم پدرم میگفت من پسرم را سالم تحویل دادهام و سالم میخواهم.
دوباره این اتفاق برای شما تکرار شد و تیم ملی را از دست دادید؟
در اردوی شیراز آپاندسم ترکید، حشمت مهاجرانی حساب ترسیده بودم، تا من را به اتاق عمل ببرند بنده خدا یک پاکت سیگار کشید.
حشمت مهاجرانی شما را از فهرست نهایی تیم ملی جام جهانی ۱۹۷۸ آرژانتین خط زد؟
قبل از مهاجرانی فرانک اوفارل سرمربی تیم ملی بود، او به استقلال علاقه خاصی داشت و ۹ بازیکن از این تیم را به اردوی تیم ملی دعوت کرده بود، فدراسیون فوتبال به وی اعلام کرد نمیتواند این همه بازیکن از استقلال دعوت کند و اوفارل قهر کرد و رفت و حشمت مهاجرانی سرمربی تیم ملی شد.
چرا شما را خط زد؟
نمیدانم شاید به همین علت که نباید بازیکنان زیادی از استقلال به جام جهانی میرفتند.
حقتان بود به جام جهانی بروید؟
در آن سال از مرتضی شرکا پرسیده بودند بهترین بازیکن ایران چه کسی هست و او جواب داده بود بهتر از سعید مراغهچیان نداریم. اگر اوفارل سرمربی تیم ملی باقی میماند من در سن ۱۸ سالگی حتما در جام جهانی حضور داشتم.
در ۲ سال پایانی فوتبالتان از استقلال رفتید؟
بزرگترین اشتباه زندگیام را مرتکب شدم، من در آن سالها همه کاره استقلال بودم، به من میگفتند تو علی پروین استقلال هستی و همان کاری را که او در پرسپولیس انجام میدهد در استقلال انجام میدهی.
پس چرا پیراهن استقلال را از تن خارج کردید؟
من گفتم که اشتباه کردم، آن روزها مشاور نداشتم، شاید اگر از یکی مشورت میگرفتم هرگز این کار را انجام نمیدادم. با استقلال ۲ سال قهرمان ایران شده بودیم و پیش خودم فکر کردم اینجا نه جشنی میگیرند و نه کاری انجام میدهند به دارایی رفتم تا آن تیم را جایگزین استقلال کنم، البته وقتی به دارایی رفتیم این تیم در رده شانزدهم جدول قرار داشت، اما ۲ سال با اختلاف یک امتیاز دوم شد. این را هم باید بگویم پشیمان شدم و میخواستم برگردم.
چرا بر نگشتید؟
به هر حال نشد، فردی که دیگر نیست تلاش زیادی کرد تا این اتفاق رخ ندهد، او حتی رفته بود و به مسوولان دارایی گفته بود اگر سعید مراغه چیان به استقلال نیاید ۷ بازیکن برای دارایی میخرد. آقای جعفرزاده مدیر وقت دارایی حتی اسم ۷ بازیکن را برای من آورد.
همان سال با پیراهن دارایی ۲ گل به استقلال زدید؟
من در آن بازی به احترام استقلال نمیخواستم بازی کنم، به مربیان و مدیران تیم دارایی هم این را گفته بودم، اما چند روز قبل از بازی برخی از بازیکنان استقلال برای من پیغام میآوردن که فلانی گفته است در بازی به مراغهچیان لایی میاندارم، یکی دیگر میگفت او را دریبل میکنم و حرفهای دیگری زدند که باعث شد تحریک شوم و بر خلاف میل باطنیام جلوی استقلال بازی کنم و ۲ گل بزنم، اما هیچگونه شادی انجام ندادم.
و پرسش آخر، شاهرخ بیانی میگوید به خاطر شما از استقلال رفت؟
این حرفها دروغ است، او پرسپولیسی بود و میخواست به پرسپولیس برود، من چهارمین نفری بودم که زمین گرفتم، پیش از من سه نفر دیگر هم زمین گرفته بودند، بروید از مسوولان وقت استقلال بپرسید، روز آخر گفتند به من زمین بدهند که بعدا آن را به آموزش و پرورش بخشیدم. بیانی میخواهد خودش را بزرگ کند.