استاد تمام رشته مطالعات بینالملل دانشگاه تهران به تشریح نظام جهانی پسا کرونا پرداخت.
افق انلاین ، شصتمین نشست از سلسله نشستهای مجازی ” کرونا و زندگی مومنانه ” که به همت دانشکده الهیات پردیس فارابی دانشگاه تهران و جهاد دانشگاهی واحد قم برگزار شد با ارائه بحث توسط دکتر منوچهر محمدی استاد تمام رشته مطالعات بینالملل دانشگاه تهران، رئیس شورای علوم سیاسی و موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره) با موضوع ” نظام جهانی پسا کرونا ” همراه بود.
دکتر منوچهر محمدی در ابتدای این نشست در خصوص چگونگی پدید آمدن ویروس کرونا عنوان کرد: در این خصوص بحثهای بسیاری وجود دارد اما بیشترین بحثی که درمورد این پدیده فراگیر رواج یافته این است که این ویروس ساخته و پرداخته دست انسان است و به همین علت ناشناخته باقی مانده و به نظر میرسد که کشور آمریکا برای یک جنگ میکروبی به خصوص با کشورهای قدرتمند آسیایی این ویروس را اشاعه داده است.
وی ادامه داد: چین و ایران اولین کشورهایی بودند که اثرات ویروس کرونا در آنها پدیدار شد، همانطور که میدانیم این دو کشور رقیب و دشمن دیرینه کشور آمریکا هستند. با اینوجود طبق آمار کشورهای غربی بیشتر درگیر این ویروس شدهاند.
استاد دانشگاه تهران با بیان اینکه برای تعریف نظام پسا کرونا ضروری است که ابتدا نظام پیش از کرونا و به طور کلی نظامی که بعد از جنگ جهانی دوم به وجود آمده را بشناسیم، تصریح کرد: پس از جنگ جهانی دوم شاهد به وجود آمدن نظامی بر اساس نظریه روزولت بودیم که خود را برادران بزرگتر و پیروز جنگ جهانی میدانستند، این نظام کم کم به یک نظام با حاکمیت دو ابرقدرت یعنی ایالات متحده آمریکا و جماهیر شوروی تبدیل شد، از جمله ویژگیهای این دو ابر قدرت این بود که از لحاظ نظامی صاحب سلاح هستهای شده بودند و از لحاظ فرهنگی و ایدئولوژیک با یکدیگر در تضاد بودند. بنابراین در چنین وضعیتی دنیا را به دو قطب شرق و غرب تقسیم کردند و گفتند کشورهای دیگر یا با ما هستند یا علیه ما !
وی اظهار کرد: هر حادثهای که در دنیا رخ میداد یک طرف آن ماجرا آمریکا و طرف دیگر آن شوروی بود، به عنوان مثال انقلاب چین که در سال ۱۹۴۲ با حمایت شوروی اتفاق افتاد و آمریکاییها از چیانکایچک حمایت میکردند، همینطور در انقلاب کوبا شوروی از فیدل کاسترو حمایت میکرد و آمریکا از باتیستا حمایت میکرد.
محمدی افزود: شوروری و آمریکا در هر جا که به مشکل برمیخوردند حصههای موجود در جهان را میان خود تقسیم میکردند، تمام تقسیم بندیهایی که از لحاظ جغرافیایی بعد از جنگ جهانی دوم صورت گرفت بر همین اساس بود، بدین معنا که آلمان شرقی را روسها تصرف کردند و آلمان غربی را آمریکاییها تصاحب کردند و به همین ترتیب در کره شمالی و جنوبی، ویتنام شمالی و جنوبی و دیگر کشورها نیز این روند را پیش گرفتند.
رئیس شورای علوم سیاسی تصریح کرد: آنچه که در ایران و به خصوص در نهضت امام خمینی در سال ۴۲ اتفاق افتاد این قانون مندیها را زیر سوال برد و در همین راسا امام خمینی فرمود همانقدر که ما مخالف امپریالیسم آمریکا هستیم همانقدر هم مخالف کمونیسم شوروی هستیم، بنابراین شعار نه شرقی نه غربی در کشور ترویج یافت و انقلاب ما به پیروزی رسید. جالب اینکه شوروی، آمریکا و حتی چین از رژیم شاه حمایت میکردند وهیچ قدرتی در دنیا حامی انقلاب ما نبود، به هرحال این سستی و بی بنیادی نظام دو قطبی منجر به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۸۸ شد.
وی افزود:به دنبال آن آمریکا تصور کردمیتواند با ایجاد یک نظام تک قطبی بر دنیا مسلط شود ولی با این ایده بسیاری از کشورها مخالف بودند و به همین دلیل نتوانست دوام بیاورد، درنتیجه نظریه پردازان آمریکایی به فکر نظریات جدیدی به عنوان نظام آینده افتادند.
محمدی در خصوص مطرح کردن نظریه برخورد تمدنها توسط غرب توضیح داد: اندیشمندان غربی معتقد بودند همواره یک گسل خونین میان تمدن غرب و تمدن اسلامی وجود دارد و برای مثال میگفتند اگر بربرها وجود نداشته باشد باید خودمان بربرها را خلق کنیم تا بتوانیم بر این کشورها مسلط باشیم. ولی به هرحال به دلیل مقاومت کشورهای اسلامی علی الخصوص جمهوری اسلامی ایران در مقابل این نظریات، هیچ کدام نتوانستند در دنیا جایی برای خود پیدا کنند.
رئیس موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره) در زمینه دوره گذار چنین گفت: پس از فروپاشی نظام دو قطبی دورهای به نام دوره گذار آغاز شد که در این دوره به جای سیستم بازیگران هستند که نقش اصلی را ایفا میکنند و سعی بر این دارند که نظام مطلوب خود را ایجاد کنند.
وی ادامه داد: طبق فرمایش امام خمینی همواره منازعه اصلی در جهان میان مستکبرین و مستضعفین دنیا بوده که مستضعفین را ملتها و توده مردم تشکیل میدهند و مستکبرین نیز همین نظام سلطهای است که هم در غرب و هم در شرق وجود دارد. بنابراین واقعیت این است که مخالفت و دشمنی غرب با جمهوری اسلامی درمورد مسائل حقوق بشر و انرژی هستهای نیست بلکه بخاطر ایدهای بود که جمهوری اسلامی برای نجات مستضعفین جهان مطرح کرد.
ایسنا/محمدی با بیان اینکه کرونا امتحانی بود برای تمام کشورها، عنوان کرد: پیدایش بیماری کرونا درواقع یک عنصر شتابزا در فروپاشی آمریکا و لیبرال دموکراسی شد، همانطور که میبینیم در این ماجرا غرب بیشترین تلفات و ابتلا به کرونا را داشته و همینطور اتحاد میان غربیها و ایالات آمریکا نیز به هم ریخت، که من همه این موضوعات را به جنگ جهانی دوم تشبیه میکنم زیرا اروپاییها بر سر منافع اقتصادی به جان یکدیگر افتادند و تمام اینها نشان داد که غرب زمانی که منافع خود را در معرض خطر ببیند از هیچ برخوردی دریغ نمیکند، با تمام این تفاسیر میتوان گفت که غرب در این آزمون مردود شده است.
وی اظهار کرد: با وجود اینکه چین اولین کشوری بود که با بیماری کرونا مواجه شد اما توانست به خوبی آن را کنترل کند و همینطور در ایران مردم نشان دادند که مطیع موازین بهداشتی هستند، همه اینها در شرایطی است که در غرب برای عدم استفاده از ماسک تظاهرات میشود، بنابراین میتوان گفت که نظام غرب محور دچار وضعیت اسفناکی شده به این معنا که کلیه نمادهای نظام غربی و آمریکا به زیر کشیده شد وبه گفته خود آمریکاییها این نظام درحال سقوط است.
استاد تمام رشته مطالعات بینالملل دانشگاه تهران تصریح کرد: شورشهای آمریکا بر خلاف انقلاب حرکتی ناقص است زیرا رهبری و مکتب ایدئولوژی ندارد، بنابراین احتمال وقوع سه حالت وجود دارد: اول اینکه در شرایطی ممکن است خود نظام به فکر کودتای نظامی بیفتد، در حالتی دیگر ممکن است یک نهضت جدید تجزیه طلبانه در آمریکا رونق بگیرد و در نهایت حالت سوم این است که آمریکا به فروپاشی همانند جماهیر شوروی چه بسا بدتر از آن دچار شود زیرا در شوروی حداقل ملتی به نام ملت اصلاح و مذهبی به نام ارتدوکس با تاریخچهای قدیمی وجود داشت، بنابراین میبینیم که از دل فروپاشی جماهیر شوروی روسیه فدراتیو امروزی با نزدیک دویست میلیون جمعیت قد علم کرده است.
وی ادامه داد: اما در آمریکا هیچ کدام از این موارد وجود ندارد زیرا تمام مردم این کشور مهاجر هستند، بومیها را نابود کردهاند و سیاه پوستان را به بردگی گرفتهاند و به دلیل اینکه میان جمعیت آن هیچ سنخیت و تناسبی وجود ندارد امکان فروپاشی کامل آن وجود دارد، شاهد همین وضعیت در انگلیس، آلمان و حتی فرانسه نیز هستیم.
محمدی اظهار کرد: آسیا بعد از دورهای که تحت سیطره غرب بود به بیداری و قدرتی رسید که تحت تاثیر آن سه قدرت آسیایی امروزه به یکدیگر نزدیکتر شدند و جمهوری اسلامی ایران با پیروزیهایی که در منطقه جنوب غرب آسیا به دست آورد توانست به دریای مدیترانه برسد، همینطور جبهه مقاومت امروزه یک جبهه قدرتمند متشکل از ملتهای مختلف است که توانست در عراق و سوریه، غربیها را که به بهانه داعش وارد این کشورها شده بودند را شکست بدهد و امروزه در یک اتحاد نانوشته قدرتی بزرگ است.
رئیس شورای علوم سیاسی گفت: هم اکنون جهان غرب دچار یک آنارشیسم شده که در جبهههای سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی قابل مشاهده است و یک نوع پراکندگی به وجود آمده که به معنای پایان دوره ریبرال دموکراسی و سلطه غرب خواهد بود.
وی در ادامه تصریح کرد: بر اساس آنچه که گفته شد نظام پسا کرونا یک نظام غرب محور نخواهد بود بلکه یک نظام آسیا محور خواهد بود زیرا آسیا توانسته در دنیا یک قدرت برتر باشد و همین باعث وحشت آمریکا از قدرت اقتصادی چین شده است، در کنار اینها قدرت نظامی روسیه فدراتیو نیز با سلاحهای هستهای درحال پیدا کردن جایگاه خود در آسیای مرکزی است. بنابراین اتحادی که میان ایران، چین و روسیه به خصوص در زمینه مانور نظامی که در دریای عمان و اقیانوس هند میان این سه قدرت دیده شد و قرارداهای بیست ساله و بیست و پنج ساله که با روسیه و چین بسته شد درحقیقت نظام پسا کرونا را شکل میدهد.
محمدی با تاکید بر اینکه نظام پسا کرونا یک نظام آسیایی است، افزود: آنچه که درخصوص ایران، چین و روسیه باید ذکر شود این است که هر سه قدرت آسیایی به یکدیگر نیاز دارند، تضادی در منافع ندارند، در عین حال در مقابل غرب و تحریمها تحت فشار هستند ومقاومت میکنند. لذا میتوان گفت شکل گیری نظام پسا کرونا در دست این سه قدرت است و از آنجایی که ایران دارای ایدئولوژی خاصی است که چین و روسیه فاقد آن هستند، من بر این باورم که رهبری حرکت این مجموعه سه گانه را ایران اسلامی و جبهه مقاوت بر عهده میگیرد. با این اوصاف به زودی شاهد شکل گیری جبهه ضد تحریم خواهیم بود.
استاد تمام رشته بینالملل دانشگاه تهران در پایان عنوان کرد: نظام جمهوری اسلامی باید طبق پیش بینی که به آن اشاره شد، برنامه خود را تنظیم کند، همچنین دولت فعلی و نیز دولت آینده با توجه به ظلمهای بسیاری که غربیها در حق کشورما کردند دیگر امیدی به احیای نظام غرب نداشته باشد و باید از حیث همراهی و کمک از غرب و بخصوص آمریک قطع امید کرد چراکه مسئله نفوذ صهیونیسم در آمریکا و اروپا یک مانع بزرگ برای سیاستهای این دولتها است، همین موضوع باعث میشود که آنان همواره بلندگوی منافع صهیونیسم در آسیا باشند. بنابراین هیچ امیدی که رابطه ما با غرب بهتر شود نیست و امروزه باید طلبکارانه با غرب ظالم رفتار کنیم و پیوندهای خود را بیشتر با قدرتهای آسیایی توسعه بدهیم تا وعده الهی که پیروزی مظلومان است محقق شود.