ملکه ی مادر وکارگری قلچماق که داماد اعلیحضرت شد!!!
قدس انلاین_مصطفی لعل شاطری: تاج الملوک آیرملو فرزند تیمور آیرملو در روز ششم اردیبهشت ماه سال ۱۲۷۸ ﻫ.ش به دنیا آمد. او دارای ۳ خواهر و یک برادر بود. پدر او یک قزاق (سرتیپ) بود و پس از دیدن شجاعت از رضاشاه در میدان جنگ او را به دامادی خود پذیرفت. رضاشاه در سال ۱۲۹۴ ﻫ.ش با تاج الملوک ازدواج نمود و از او دارای چهار فرزند به نام های شمس، محمدرضا، اشرف و علیرضا گردید. در سال ۱۹۴۴ میلادی، رضاشاه در تبعید درگذشت. هنوز کفن رضاشاه خشک نشده بود که تاج الملوک در تهران غلامحسین صاحب دیوان را به عنوان معشوق خود برگزید و چهار سال بعد با او رسماً ازدواج کرد.
غلامحسین صاحب دیوان در واقع هم سن و سال پسر اول تاج الملوک (محمدرضا) بود و عضو یکی از شاخه های خانواده ی قوام الملک شیرازی (مهمترین و با نفوذترین خانواده در استان فارس) به شمار می رفت. وی دارای تحصیلات عالیه و چشمگیری نبود، اما پس از این وصلت، مدارج ترقی را خیلی خوب و زود پیمود و به نمایندگی مجلس شواری ملی هم رسید.
تاج الملوک بعدها صاحب دیوان را کنار گذاشت و با شمس قنات آبادی روی هم ریخت و مدتی هم معشوقه ی شعبان جعفری (شعبان بی مخ) بود ولی در اواخر عمر رژیم پهلوی او دست به کار عجیبی زد، اگرچه شاید این کار در نزد مردم عوام آن روز، کاری به دور از دستگاه سلطنتی بود، دستگاه سلطنتی ای که خود را از نسل هخامنشیان می دانست.
ازدواج با یک کارگر
تاج الملوک در روزگاری که سه همسر شرعی و چندین همسر غیرشرعی را از سرگذرانده بو دلداده ی یک کارگر غول پیکر به نام رحیمعلی خرم گردید. رحیمعلی خرم آدمی قلچماق با هیکل نتراشیده و نخراشیده ای بود و به کارگری اشتغال داشت. ابتدا که به تهران آمده بود فعلگی می کرد و بعد که به آسفالت ریزی در زمان محمدرضا پهلوی در تهران باب شد به آسفالت کاری روی آورد و کارگر آسفالت کار شد.
یک روز در اوایل تیرماه در گرمای تابستان همای بخت و اقبال روی سرش می نشیند و رحیمعلی را به اتفاق تعداد زیادی کارگر برای آسفالت کردن خیابان های مجموعه ی کاخ سعدآباد به این محل می برند.
رحیمعلی از صبح کار می کند و ظهر پس از صرف چند نان بربری و خیار، پنیر و گوجه! چند دقیقه ای زیر سایه ی درختان بلند چنار دراز می کشد و چشمانش را روی هم می گذارد و در آن گرمای ظهر تابستان خوابش می برد… از قضای روزگار مادر محمدرضاشاه (تاج الملوک) به اتفاق احترام شیرازی (احترام الملوک) از آن محل عبور می کرد که چشمش به این انسان درشت تر از گاومیش که به پشت روی زمین خوابیده و رو به آسمان دراز کشیده بود می افتد و با مشاهده ی اعضا و جوارح این مرد غول پیکر هوس می کند تا این کارگر آسفالت کار را به کاخ اختصاصی خود برده و تحت حمایت خود قرار دهد!
احترام الملوک (همسر ذوالقدر نماینده ی شیراز در مجلس شواری ملی) رحیمعلی را به حمام می فرستد و یک دست لباس نو به او می پوشاند و خدمت ملکه ی مادر می برد و معرفی می کند.
از آن روز به بعد معلوم نیست خرم چه می کند که حسابی مورد توجه ملکه قرار گرفته و یک شبه ره صد ساله می رود! بدین ترتیب کارگر ساده آسفالت کاری داماد اعلیحضرت همایونی (!) شد و مدارج ترقی را پیمود و مقاطعه کار درجه اول پروژه های بزرگ دولت گردید. او به زودی با شاهپور محمودرضا پهلوی شریک شد و یک کارخانه بزرگ آسفالت پزی در جاده ی کرج (پل رودخانه کن) تاسیس نمود (محل پارک ارم فعلی).
رحیمعلی خرم در مدتی که خدمت ملکه ی مادر را می کرد حسابی بار خود را بست و با روابطی که به خاطر هیکل استثنایی خود در دربار به دست آورده بود تا آنجا که توانست «نان هیکلش» را خورد و محوطه ی عظیم چند صد هکتاری پارک ارم را تصاحب و در آنجا دریاچه ی مصنوعی و باغ وحش و کاباره و تأسیسات تفریحی احداث نمود.
ارتشبد حسین فردوست می نویسد که: «خرم با ملکه مادر در استخر کاخ شنا می کرد و شاه هم برای آن ها دست تکان می داد»!
چندین بار در سال ۱۳۵۵ و ۱۳۵۶ اخبار گم شدن زنان و دختران در پارک خرم (ارم کنونی) در مطبوعات چاپ شد. اما هیچ کس نفهمید که این بیچاره ها گم نشده اند. (بلکه عوامل خرم آن ها را ربوده اند!) حتی در روزنامه ها نوشتند که آن ها درون چاه های موجود در پارک سقوط کرده اند، تا اینکه در سال ۱۳۵۶ عوامل خرم که بارها دست به آدم ربایی زده و مورد تعقیب و مجازات قرار نگرفته بودند، دختری جوان را به زور از دست نامزدش گرفتند و مرد جوان را هم تهدید کردند که در قفس شیر خواهند انداخت! جوان ناموس باخته خودش را به پاسگاه ژاندارمری «کن» می رساند و شکایت می کند، اما عوامل خرم که در پاسگاه حضور داشتند به شکایت او وقعی نمی گذارند. این بیچاره به هر جای دیگر هم که عقلش می رسد سر می زند و راه به جایی نمی برد و خلاصه دختر جوان چند روزی در اسارت خرم و عواملش باقی می ماند و کاری که نباید می شده، صورت می گیرد…
پس از پیروزی انقلاب اسلامی رحیمعلی خرم در دادگاه انقلاب محاکمه شد و به همه ی این جرایم و جنایات سنگین اعتراف کرد. در جریان محاکمه ی رحیمعلی خرم فاش شد که این نامرد بی رحم و سنگدل در محل پارک و میکده ی خود چند شیر درنده داشته و قربانیان خود را در صورت مقاومت در برابر خواسته های نامشروع جنسی خودش و یا عواملش در قفس شیرها می انداخته است.
منابع:
۱- فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی. تهران، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، ۱۳۶۹٫
۲- پیرانی، احمد، برادران شاه. تهران، به آفرین، ۱۳۸۶٫
۳- دخترم فرح (خاطرات فریده دیبا)، تهران، به آفرین، ۱۳۷۹٫