دوست داری در زندگیت چه چیزی پایان باز داشته باشه؟این سوال تو ذهن من،تو و سوم شخص مفرد رو داره قلقلک میده.بگید که شما هم مثل من علامت سوال شدین تا من تنها نمونم! تنها میون این گنگی و عجیبی این سوال که مثل نسبت قطر دایره به محیطشه،فکر کنم یادتون نیومد؟ همون عدد معروف ۳٫۱۴ رو میگم که هیچ وقت تموم نمیشه.
ای سوال گنگ!به نظرم تو ماهیت مشخصی نداری که اگر داشتی،گنگ تو ذهن ما پشتک نمیزدی.اما خب متاسفانه الآن دیگه سالن ژیمیناستیک ذهن من تعطیله و باید جای دیگه تمرین کنی.راستی،یه سوال درباره خودت دارم.تو زندگی خودت که تو ذهن آدما رفت و آمد داری،چی میتونه تو زندگی خودت پایان داشته باشه؟درآمدن از گنگی و جواب دار شدن مثل بقیه سوالا؟ یا بی جواب فراموش شدن؟
البته این رو خودت باید بگی! اما به نظر من،تو زندگی،پایانی وجود نداره که بخواد باز باشه! روح آدما پرواز میکنه و بعضی وقتا شجاعت یه عقاب رو داره و بعضی وقتا ترس یه جوجه رنگی رو.
تا وقتی که هست و هستیم،در حال پرواز کردن و زندگی کردنیم.فرقی نداره درخت ها، خواب آلودگی پاییز رو داشته باشن،یا انرژی بهار رو. ما هستیم ! و هیچوقت به پایان زندگیمون نمیرسیم و اون رو زندگی نمیکنیم.اگر هم در زندگیمون پایانی باشه،ما نیستیم و بقیه بهش میگن پایان!
خورشید هر روز در خونه ی پلکات رو میزنه و یه روز رو بهت کادو میده تا ربان دورش رو باز کنی تا یادت بیاره که تا زندگی هست،ما هستیم و یه آغاز. این، اول ماجراست و پایان هیچ وقت وجود نداره…