یک پایگاه خبری کانادایی با اشاره به رویکرد نومحافظهکاران آمریکا در هدایت آمریکا به جنگ با عراق، سوریه و ایران در راستای طرحهای خود برای سلطه آمریکا در جهان، عنوان میکند که بعد از عراق اکنون تمرکز نومحافظهکاران بر سوریه قرار گرفته است.
نومحافظهکاران میگفتند جنگ عراق باید به درگیری با ایران و سوریه همراه میشد
در مقالهای با عنوان «پروژه نومحافظهکاران برای قرن جدید آمریکایی: رهبری جهانی آمریکایی، آیا سوریه کشور بعدی است که باید هزینه بدهد؟» به قلم «فیلیسیتی آربوتنات» که در پایگاه اینترنتی کانادایی گلوبال ریسرچ منتشر شد با نقل قطعهای از سخنرانی «یوجین دبز» که در ۱۶ ژوئن ۱۹۱۸ در کانتون ایالت اوهایو انجام شد، آورده است: در همه اعصار این ظالمان و ستمکاران و استثمارگرها بودهاند که ردای میهنپرستی یا عدالت یا هر دو را به تن کرده تا مردم را فریفته یا به شدت بترسانند.
* آمریکا خود را ملزم نمیداند درباره مفهوم دنیای آمریکایی توضیح دهد
پروژه قرن جدید آمریکایی» یا PNAC که در ژوئن ۱۹۹۷ اجرا شد، اکنون کاملاً از صفحه رادار سیاسی دنیا محو شده و هنوز این گرفتاری، قتل و مناقشه است که از سوی آمریکا، انگلیس و دیگر همپیمانان آنها که سربازان خود را به میدان فرستادهاند، اعمال میشود و به نظر رسد بیرحمانه از آنها در جهت اهداف خود استفاده میکنند.
پروژه قرن جدید آمریکایی از سوی افرادی مانند «ویلیام کریستول» رئیس پیشین ستاد کارکنان «دن کوئل» معاون جورج بوش پدر، رئیس جمهوری آمریکا بنیان گذاشته شد. از «آروینگ کریستول» پدر ویلیام به عنوان پدرخوانده نومحافظهکاری یاد میشود.
اهداف این سازمان عبارت بود از تمرکز بر برخی از موضوعات اساسی از جمله این که رهبری آمریکا هم برای آمریکا و هم برای جهان خوب است. پروژهها و طرحهای آن نیز به این منظور طراحی شدهاند تا «توضیح دهند رهبری آمریکا در جهان دربرگیرنده چیست؟»
مشورت با دنیا درباره این که مفهوم این دنیای آمریکایی چه خواهد بود، در این پروژه اصلاً مورد توجه نبوده است.
* پروژه قرن جدید آمریکایی از پنج سال قبلتر خواستار سرنگونی صدام شده بود
اما در پیشبرد این نظم نوین جهانی، اندک وقتی تلف نشده است. در ۲۹ ماه مه ۱۹۹۸، این سازمان پروژه قرن جدید آمریکایی نامهای را به «نیوت گینگریچ» رئیس مجلس نمایندگان آمریکا و «ترنت لات» رئیس اکثریت سنای این کشور فرستاد. آنها در این نامه با اشاره به نامهای که چهار ماه پیش از آن به بیل کلینتون، رئیس جمهوری آمریکا ارسال شده بود، نوشتند: ما نگرانی خود را از این امر اعلام میکنیم که سیاست محدودسازی صدام حسین، رئیس جمهوری عراق در حال شکست خوردن است. از این رو منافع حیاتی آمریکا و همپیمانانش در خاورمیانه به زودی شاهد تهدید شدید خواهد بود که از زمان جنگ سرد تاکنون سابقه نداشته است.
این نامه افزود که از این رو باید راهبردی پیاده شود تا «از آمریکا و همپیمانانش دربرابر سلاحهای کشتار جمعی حفاظت کرده و سیاستهایی را تدوین کند» که رهبری عراق را سرنگون کند.
* نقشه سرنگونی صدام اکنون برای سرنگونی دیگر نظامها به کار میرود
آنها در این نامه همچنین بدون این که کوچکترین توجهی به قانون بینالملل نشان دهند، افزودند: سیاست آمریکا باید سرنگونی نظام صدام را در زمره اهداف خاص خود قرار دهد … تنها آمریکا است که میتواند تعیین کند قوانینش مشروع است یا خیر. برای انجام این امر، تدابیر سیاسی و نظامی زیر باید تدوین شوند. نخستین «تدبیری که میبایست اتخاذ میشد» اقدامی بود که اکنون به عنوان نقشه از پیش تدوین شده برای سرنگون کردن یک حکومت مستقل استفاده میشود: «ما باید به تشکیل دولتی موقت، نماینده و آزاد عراقی در مناطقی از عراق که تحت کنترل صدام نیستند کمک کرده و از آن با ابزار اقتصادی، سیاسی و نظامی حمایت کنیم.»
* نومحافظهکاران میگویند نباید مداخله در کشورهای اسلامی را اشغال نامید بلکه باید آن را آزادسازی نامید
نکتهای که در این میان مورد ملاحظه قرار نگرفت، استقلال و حاکمیت سرزمینی عراق بود که توسط قانون و سازمان ملل متحد تضمین شده بود. کسانی که پای این نامه را امضاء کرده بودند از شخصیتهایی برجسته نومحافظهکار بودند. افرادی مانند جان بولتون، دونالد رامسفلد، ریچارد پرل، پل ولفوویتز، جیمز وولسی، زلمی خلیلزاد و رابرت کیگان از بنیان گذاران سازمان پروژه قرن جدید آمریکایی.
رابرت کیگان اکنون در کمیته مشورتی هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا است و همسرش «ویکتوریا نولاند» سخنگوی وزارت امور خارجه است. کیگان کتابی با عنوان «جهانی که آمریکا ساخته» نوشته و این کتاب به طور علنی توسط باراک اوباما تأیید شده است. محتوای این کتاب از جمله مطالبی بود که اوباما در نطق سالیانه خود در سال ۲۰۱۲ به عنوان مرجع استفاده کرد.
ویلیام کریستول نیز همواره در میدان حاضر بوده است. در ماه مارس ۲۰۱۱ او سرمقالهای در هفتهنامه «ویکلی استاندارد» نوشت و عنوان کرد که مداخله نظامی آمریکا در کشورهای اسلامی (مثل جنگ سال ۱۹۹۱ خلیج فارس، جنگ بالکان و نابودی عراق و افغانستان) نباید با عنوان اشغال یاد شود بلکه باید به آن «آزادسازی» گفت. نیازی به ذکر این مطلب نیست که او از مداخله آمریکا در لیبی حمایت کرده و خواستار حمایتهای محافظهکاران از این امر شده بود.
* نومحافظهکاران میگویند هر دلیلی که برای مداخله در لیبی وجود داشت در سوریه نیز صدق میکند
تازهترین لفاظیهای جنگطلبانه کریستول در مصاحبه هفتم اوت ۲۰۱۲ وی با شبکه فاکس نیوز بود که در آن گفت: برگشتم و به سخنرانی باراک اوباما که در ماه مارس ۲۰۱۱ بود گوش دادم، او در آن زمان موافقت خود را با مداخله خفیف در لیبی اعلام کرد، اقدامی که باعث شد از دست قذافی خلاص شویم. هر دلیلی که او در آن زمان برای مداخله در لیبی مطرح کرد، اکنون برای مداخله در سوریه نیز صدق میکند، مثل هدف راهبردی و مهم خلاص شدن از دست اسد و تضعیف ایران. اما ما اینجا دست روی دست گذاشتهایم و «واقعاً به این امید هستیم که درگیری فرقهای در این کشور رخ ندهد و این باعث تأسف است. اگر ما از ایفای نقش خود در شکل دهی به این حوادث در این بخش و منطقه مهم از دنیا طفره رویم، معنی آن چه خواهد بود؟ آیا میخواهیم به دیگر کشورها اجازه دهیم بازی خود را انجام داده و خودمان عقب بایستیم و بر این باور باشیم که این بازی بر امنیت ملی آمریکا تأثیر نخواهد داشت؟»
* اقدام پیشدستانه، سیاست راهبردی آمریکا در خاورمیانه است
درست در همان برنامه تلویزیونی بود که خانم هیلاری کلینتون از «روز بعد» از اسد سخن به میان آورد. هر کسی که با فیلمی با همین عنوان [روز بعد] ساخته سال ۱۹۸۳ آشنا است میداند که آن اسم مؤید تأثیر حملهای هستهای به «میسوری» آمریکا را نشان میداد و از این رو این جمله کلینتون عبارتی تند محسوب میشود.
تاکنون معلوم نشده که آیا کریستول و کلینتون برداشت خود از تهدید را به مقوله امنیت ملی مرتبط کردهاند و این که کشته شدن سفیر آمریکا و سه همراه وی و محافظانشان، حمله به سفارتخانههای آمریکا در سراسر دنیا به خاطر همان اقدامات، تحرکات و تهاجمهایی بوده که کریستول و کلینتون در آن برنامه تلویزیونی شبکه فاکس نیوز از آنها حمایت کردند.
پروفسور «حمود سلحی» در ماه ژوئن ۲۰۰۴ در مرکز مناقشات معاصر دانشکده فارغالتحصیلی دریایی آمریکا سخنرانی مهمی انجام داد. این نطق با عنوان «تهدید سوریه برای امنیت ملی آمریکا» نشانه دیگری دال بر این امر است که سوریه از چه مدت طولانی است که در کانون توجهات آمریکا قرار داشت.
* سلطه بر سوریه عمق راهبردی آمریکا را افزایش میدهد
او سخن خود را اینگونه آغاز میکند که «تهدید سوریه برای امنیت ملی آمریکا در خاورمیانه را تنها میتوان در قالب طرحهای آمریکا برای تجدید ساختار خاورمیانه درک کرد». باید دانست که انگیزه برای تهاجم به عراق در کنار راهبردی بودن سلطه آمریکا بر سوریه میتواند عمق راهبردی واشنگتن در منطقه را تقویت کرده و توازن قوا را به نفع همپمانان منطقهای آمریکا تغییر میداد.
سلحی عنوان کرد که «اقدام راهبردی پیشدستانه از سیاستهای آمریکا در خاورمیانه» بوده است. او سپس به قوای واکنش سریع اعزامی به خاورمیانه در دولت کارتر، اعمال محدودیت دوگانه در دوران کلینتون، دکترین حمله پیشدستانه در دوران جورج بوش پسر برای اثبات نظر خود اشاره میکند.
این امر وسیلهای برای حفظ سلطه بر منطقه بوده و تهدیدات علیه منافع آمریکا یا منافع اسرائیل، ترکیه و کشورهای حاشیه خلیج فارس را دور میسازد.
سلحی به این نکته اشاره کرد که بعد از این که بمباران کریسمس سال ۱۹۹۸ بغداد توسط آمریکا و انگلیس انتقادهای جهانی را برانگیخت، بمبارانهای روزمره عراق توسط این دو کشور تشدید شدند و تقریباً هر روز بر فراز عراق پروازهایی انجام میشدند و آنها با استفاده از تازهترین فناوریها کمترین زیرساختهای اقتصادی عراق را نابود میکردند. این کار به این بهانه صورت میگرفت که این زیرساختها در آینده تهدید خواهند بود. این همان چیزی است که سلحی از آن با عنوان «جنگ خاموش» یاد میکند، فاجعهای که کمتر توجهی از سوی جهانیان جلب کرد.
زمینه عملاً برای تهاجم نهایی آماده شده بود و تنها به بهانه لازم، نیاز بود. جورج بوش بعداً عنوان کرد که جنگ عراق یک ضرورت بود تا به قول وی «آزادی را در خاورمیانه بزرگ به پیش ببرد».
* نومحافظهکاران اعتقاد داشتند جنگ عراق میبایست به درگیری با ایران و سوریه همراه میشد
حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ عملاً بهانه لازم را فراهم کرد در ۲۰ سپتامبر ۲۰۰۱، سازمان پروژه قرن جدید آمریکایی نامهای به جورج بوش فرستاد و در آن بر ضرورت سرنگون کردن صدام تأکید کرد با وجود این که هیچ ارتباطی میان صدام و حملات ۱۱ سپتامبر یافت نشده بود. زمان تجدید سلطه و برتری آمریکا در سیاست جهانی و برای تغییر نظام در عراق و ایران و سوریه فرا رسیده بود.
سلحی عنوان میکند که «مایکل لدین» کارشناس سیاست خارجی و مفسر نومحافظهکار شبکه فاکس نیوز که از او به عنوان طرفدار دوآتشه «نیکولو ماکیاولی» یاد میشود از عملیات آمریکا در حمله به عراق در سال ۱۹۹۱ موسوم به عملیات توفان صحرا به عنوان یک فرصت از دست رفته یاد میکند. او تاکید کرد که به عقیده لدین خارج کردن قوای عراقی از کویت به طور کلی اقدام نامناسبی بود بلکه راهبردی که میبایست به کار میرفت، تغییر نظام در عراق و به عنوان بخشی از مأموریتی کلیتری برای مقابله با ایران، عراق، سوریه و عربستان سعودی میبود.
به گفته وی، اگر این امر صورت گیرد، «آمریکا مرحله نهایی محاصره ایران را تکمیل خواهد کرد و این امر توازن قوا در منطقه را بیشتر به نفع اسرائیل تغییر میدهد و در نهایت باب این امر را به روی آمریکا میگشاید تا مداخله فعالانهای برای تغییر نظام در ایران داشته باشد.»
* تاکید فراوان بر خطر سوریه حمله به این کشور را موجه میسازد
جان بولتون، عضو این پروژه PNAC که به عنوان معاون وزیر امور خارجه آمریکا در امور کنترل تسلیحاتی نیز بوده در یکی از کمیتههای فرعی سنا بر تهدید سوریه برای آمریکا تأکید کرد و البته از تروریسم و سلاحهای کشتار جمعی نیز نام برد اما به عقیده سلحی حرفهای بولتون هیچ نکته خاصی نداشت جز این که هر چه بر خطر سوریه تأکید شود توجیه بیشتری برای حمله به این کشور فراهم خواهد آمد.
به اعتقاد او عکس این امر نیز صادق است که سوریهای که به شدت تهدید شود «انگیزه خواهد داشت که خطرناک بودن خود را بیش از ان چه که واقعاً است، جلوه دهد.» (در مصاحبهای که پیش از تهاجم به عراق با طارق عزیز، وزیر امور خارجه وقت این کشور داشتم، از او درباره اتهاماتی که از سوی غربیها در ارتباط با سلاحهای کشتار جمعی مطرح میشد، سؤال کردم. او از پاسخ به این سؤال طفره رفت و به من گفت :خانم فیلیسیتی، ما هم ترس داریم). البته طارق عزیز واقعیت را میدانست و عراق به هدفی آسان بدل شده بود و امیدی برای جلوگیری از فاجعه وجود نداشت.
* سوریه به هیچ عنوان تهدیدی برای آمریکا نیست
اسد نیز در اقدامی نادر عنوان کرد که کشورش سلاحهای شیمیایی در اختیار دارد و اگر به آن حمله شود، از آن استفاده خواهد کرد. دشوار است که او نیز مانند طارق عزیز اعلام کند که راهی برای مقابله با تهاجم نیست.
پروفسور سلحی در جمعبندی اظهارات خود عنوان میکند که «توانمندیهای اقتصادی سوریه موید این امر نیست که این کشور بتواند به قدرتی تهدید کننده در منطقه بدل شود» بلکه توسعه تکنولوژیکی آن حتی اندک تهدیدی برای آمریکا به شمار نمیرود. در مقایسه با ثبت علمی که در آمریکا صورت میگیرد و در مقایسه با ۱۶ هزار ۳۲۵۳ ثبت علمی در کره جنوبی، ثبت عملی سوریه بسیار اندک است و این کشور راه فراوانی دارد تا بتواند به نوعی به توسعهای از فناوری برسد که تهدیدی برای آمریکا باشد.
گذشته از آن، «سران سوریه سیاست خارجی اصولی در پیش گرفتهاند که بر اساس فلسفهای شرقشناسانه و با ریشههای عمیق باز شده و به گونهای تدوین شده که با واقعیتهای موجود در منطقه منطبق باشد.»
با وجود این که از نظر ایدئولوژیکی به شدت به ملیگرایی عربی پایبند است اما «رویکرد سیاسی سوریه همواره عملگرا بوده… سناریویی که در آن سوریه به سلاح هستهای، شیمیایی و بیولوژیکی دست پیدا کند و از آنها علیه ایالات متحده به کار گیرد، بسیار بعید است.
گذشته از این، مانند عراق که هر لحظه و از دهه ۱۹۸۰ توسط ماهوارههای آمریکا تحت نظر بوده (که آن زمان گفته میشد حتی میتوانیم به وسیله این ماهوارههای شیشه کوکاکولا در یک سطل آشغال را تشخیص دهیم و اگر صدام عطسه بکند و دنبال دستمال بگردد ما آن را میبینیم) این امر اکنون برای سوریه در جریان است و این در حالی است که اسرائیل اعتراف کرده که هواپیماهای جاسوسی بی سرنشین آن در سوریه فعال هستند.
نکته آخری که از سوی پروفسور سلحی عنوان میشود این است که به این ترتیب سوریه مجبور است که به منظور ممانعت از تهدیدات فزاینده به سمت دستیابی به سلاحهای کشتار جمعی برود تا از خودش محافظت کند. به هر حال «آن چه مسلم است این است که استفاده از سلاحهای کشتار جمعی هیچ سازگاری با رویکرد سیاسی سوریه ندارد.»
آن چه مسلم است این است که در صورت حمله به سوریه، حملات جهانی به منافع آمریکا و همپیمانان و نیروهایش در روزهای اخیر، در برابر آن هیچ خواهند بود.