2

عشق هایی که برای همیشه ماندگار هستند+تصاویر

  • کد خبر : 44328
  • ۰۲ آبان ۱۳۹۱ - ۲۱:۳۹

او خاطرات شیرین آن روزهایش را مو به مو تعریف می‌کرد و همسرش که به نظرم به دلیل کهولت سن متوجه چیزی نمی‌شد فقط جانانه به صحبت‌هایش گوش می‌کرد، گویی به آواز کلام او عادت کرده بود.

سال گذشته که برای پیگیری سوژه دیگری به یکی از آسایشگاه‌های سالمندان رفته بودم فرصت نشد از ثمانه خانم بپرسم واقعا امکان دارد که یک زن و شوهر بعد از گذشت حدود ۶۰ سال از زندگی مشترک هنوز هم عاشق هم باشند؟!

گوشه‌ای از حیاط نشسته و به برگ‌های زردی که کنارحوض افتاده خیره شده است، افسرده به نظر می‌رسد، نه از آن شادابی و هیاهو خبری هست و نه از آن خاطره‌های شنیدنی. حتی به نظرم از سال گذشته کلی لاغرتر شده است، مرا که می‌بیند اعتنایی نمی‌کند، معلوم است که مرا نشناخته، خیلی وقت است که به این جا نیامده‌ام.

دفعه قبل که آمده بودم پیرزن کلی از زندگی‌اش برایم تعریف کرد، از این که چطور با شوهرش آشنا شده و زندگی مشترک‌شان را شروع کرده بودند، وقتی حرف می‌زد مدام حواسش به شال‌گردن شوهرش بود و می‌گفت: «نچایی حاجی، هوا خیلی سرد شده»۵۸ سال، این عددی بود که ثمانه خانم آن روز بدون حساب و کتاب زیاد عنوانش کرد و گفت: «۵۸ سال از زندگی مشترک من و حاجی می‌گذرد، الان دیگر حاجی هیچی یادش نیست، ولی من همه‌چی خیلی خوب یادمه، اولین بار خودش پیغام فرستاد که خاطرمو می‌خواد، بعد مادرش رو فرستاد خونه‌مون برای خواستگاری و…»

او خاطرات شیرین آن روزهایش را مو به مو تعریف می‌کرد و همسرش که به نظرم به دلیل کهولت سن متوجه چیزی نمی‌شد فقط جانانه به صحبت‌هایش گوش می‌کرد، گویی به آواز کلام او عادت کرده بود.

سال گذشته که برای پیگیری سوژه دیگری به یکی از آسایشگاه‌های سالمندان رفته بودم فرصت نشد از ثمانه خانم بپرسم واقعا امکان دارد که یک زن و شوهر بعد از گذشت حدود ۶۰ سال از زندگی مشترک هنوز هم عاشق هم باشند؟!

اما فرصت‌ها گذشت تا این که چند روز پیش به دنبال زوجی برای مصاحبه سوژه این دفعه بودم، وقتی ثمانه خانم پرانرژی یادم آمد، به همان آسایشگاه رفتم، اما او را افسرده یافتم. خودش که پاسخم را نداد ولی از پرستار شنیدم که گفت: حاجی ۵ ماه پیش فوت کرد، از آن روز ثمانه دیگر آن ثمانه سابق نیست، گریه و سکوت کار اصلی او شده است…

آدم‌هایی از جنس عشق

می‌گویند یکی از دلایل افزایش آمار طلاق، کاهش آستانه صبر و تحمل زوجین است، تا می‌شنوند که فلانی گفته کیش از کشمش است فورا به چاک محترم قبای‌شان برمی‌خورد و یک راست حرف از جدایی می‌زنند و راه دادگاه خانواده را در پیش می‌گیرند، مقابل قانون که می‌نشینند در یک کلام می‌گویند: «تفاهم نداریم، همدیگر را دوست نداریم، آقای قاضی، هر چه زودتر خلاص‌مان کنید!»

اما در مقابل این عشق‌های نافرجام که عمرشان حتی به ۲۵ روز هم نمی‌رسد و با کوچکترین ناملایمات زندگی یا با یک اخم و حرف تلخ به جدایی ختم می‌شود، عشق‌های استخوان‌دار و قرص و محکمی هم وجود دارند که مانند قالی کرمان هر چقدر از آن‌ها می‌گذرد گویی رنگ و لعاب بهتری به خود می‌گیرند و هیچ‌گاه کهنه نمی‌شوند. این هفته به سراغ آدم‌هایی از این جنس رفتیم…

بیکاری که عددی نیست!

«مرگ هم نمی‌تواند بین ما فاصله بیندازد، بیکاری که عددی نیست!» این جمله مبینا در وصف عشق او و همسرش است. دختر یکی یک دانه خانواده‌ای پول‌دار که سرمایه پدرش از هر نوع پارویی که فکرش را بکنید بالا می‌رود. مبینا می‌گوید: باور کنید عشق فقط در فیلم‌های هندی نیست، من و حسام ثابت کردیم که اگر زن و شوهر واقعا عاشق همدیگر باشند هیچ مشکلی نمی‌تواند آن‌ها را از هم جدا کند.

«حسام» که از یک خانواده متوسط است، به خاطر مسئله‌ای که خودش آن را بچه‌بازی عنوان می‌کند از کار اخراج می‌شود. هر چقدر تلاش می‌کند شغل خوب دیگری پیدا نمی‌کند، از آن سو خانواده مبینا که معتقد بودند حسام در حد و اندازه‌ آنان نیست دخترشان را مجبور می‌کنند که یا از او جدا شود یا قید خانواده‌اش را بزند. مبینا نیز در اقدامی عاشقانه ماندن با حسام را انتخاب می‌کند؛ او پای عشقش می‌ماند. این چند خط تمام ماجرای زندگی اوست. ماجرای زندگی دختری که در گذشته تنها لوازم اتاق شخصی‌اش یک کامیون می‌شده، اما اکنون تمام زندگی‌اش خلاصه شده است به یک آپارتمان ۵۰ متری!

مبینا ادامه می‌دهد: کارمان به جایی رسید که تمام دارایی حسام فقط یک «من کارت» ۷۰۰ تومانی بود، اما به لطف خدا و با کمک نیروی عشق پای هم سوختیم و ساختیم، به طوری که اکنون احساس نمی‌کنم کم و کسری در زندگی دارم، با این که به قول برخی از دوستانم بعد از ازدواج از عرش به موکت(!) افتادم ولی لحظه‌ای به طلاق فکر نکردم.

بدون همسرم هرگز

هر جا سخن از ماندن پای عشق می‌شود، ذهن آدمی خانمی را متصور می‌شود که سال‌ها پای عشقش نشسته و حتی چندین فرزند قد و نیم قد را هم تربیت کرده و تحویل جامعه داده است، به عبارت دیگر کمتر مردی پیدا می‌شود که با وجود عیب و نقصی که در همسرش دیده باز هم پای او بنشیند. اما محمدمهدی ۳۲ ساله سربلند از عهده این آزمون بیرون آمده است.

با وجود این که مدت کمی بعد از ازدواج متوجه بیماری همسرش می‌شود اما او را رها نمی‌کند و در کنارش می‌ماند. بیماری همسر او «اعتیاد» است، اعتیادی که ریشه بسیاری از خانواده‌ها را سوزانده است.

«هنوز یک سال از ازدواج‌مان نمی‌گذشت که کم‌کم متوجه برخی رفتارهای غیر طبیعی همسرم شدم اما از آن‌جا که هیچ‌گاه تصور نمی‌کردم همسرم حتی اهل سیگار و قلیان باشد نمی‌توانستم قبول کنم که او معتاد است. البته او هم برای این که مبادا مرا از دست دهد هیچ‌گاه به این مسئله اعتراف نمی‌کرد».

آن طور که محمد می‌گوید همسرش بعد از فوت مادرش از نظر روحی آسیب سختی می‌بیند، او که در آن زمان مجرد بوده و با ناپدری‌اش نیز مشکلاتی داشته است به اشتباه به مواد مخدر پناه می‌آورد تا این که در دانشگاه با محمد آشنا می‌شود و با او ازدواج می‌کند.

محمد می‌گوید: خوشبختانه میزان مصرف همسرم زیاد نیست و اکنون که چندین ماه از درمان او می‌گذرد به راحتی توانسته است از پس این مشکل برآید، من از این بابت خوشحالم که عشق و علاقه من و همسرم به حدی بود که حتی غول بی‌شاخ و دم اعتیاد که جان قوی‌ترین انسان‌ها را گرفته در مقابل او به زانو نشست. در واقع عشق ما عاملی شد برای بهبود وضعیت جسمانی همسرم.

لینک کوتاه : https://ofoghnews.ir/?p=44328

برچسب ها

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

آمار کرونا
[cov2019]