قتل الهه حسیننژاد، جامعه را تکان داد. قاتل بازداشت شد، مجازات خواهد شد، و همه چیز به ظاهر به پایان میرسد. اما آیا واقعاً پایان یافته؟ اینجا دقیقاً همانجاییست که باید اندیشههای جامعهشناسانی چون گئورگ زیمل را فراخواند، تا لایههای پنهان این فاجعه را ببینیم؛ لایههایی که اغلب زیر سایهی دادگاه، حکم و قصاص پنهان میمانند.
۱. وقتی پول جان میگیرد
در دنیای زیمل، پول فقط یک ابزار مبادله نیست؛ نظامیست که روابط انسانی را سرد، محاسبهگر و بیاحساس میکند. وقتی انسانها در جامعهای زندگی میکنند که ارزشها به عدد و بها تقلیل مییابد، جان یک زن میتواند برای بهای یک گوشی تلفن، به پایان برسد. این، منطق پنهان سرمایهداری شهریست.
۲. کلانشهر و ذهن خستهی انسان مدرن
زیمل در مقاله معروفش مینویسد که در شهرهای بزرگ، آدمها برای دفاع از خود در برابر هیاهو و شتاب، به بیتفاوتی و سردی ذهنی روی میآورند. قاتل، نتیجه همین سردی است؛ محصول شهری که فشارهای روانی و اقتصادی را بر دوش انسان ضعیف شده میگذارد، بی آنکه راهی برای همدلی، رهایی یا زیستن بگذارد.
۳. ماجرا فقط یک قاتل نیست
اگر فقط قاتل را ببینیم، فرمهایی را که چنین قتلهایی را «امکانپذیر» میسازند، نمیبینیم. فرمهایی مثل محرومیت ساختاری، روابط بیمعنا، عدم تعلق مکانی، بیاعتمادی به نهادها و سلطه اقتصاد بر روابط انسانی. زیمل هشدار میدهد که در جامعه مدرن، فرهنگ عینی (ساختارها، قوانین، سرمایه، کالاییشدن) بر فرهنگ ذهنی (عاطفه، معنا، اخلاق) چیره میشود.
۴. راهحل کجاست؟
تا وقتی تنها واکنش ما، مجازاتِ بعد از فاجعه باشد، هیچچیز تغییر نمیکند. جامعهی ما نیاز به بازسازی فرمهای رابطه دارد:
_بازاندیشی در شهر، تعلق، فضا و عدالت.
_بازسازی پیوندهای اجتماعی از دل محله و همسایگی.
_بازگرداندن معنا به زیستنِ انسانِ مدرن، در دل شهری که او را تنها، خسته و بیپناه رها کرده.
▪️ این قتل، نه نقطه پایان، که باید نقطه شروعی برای فهم عمیقتر خشونت، جامعه و روابط انسانی باشد.