جبههها در برابر هجوم نیروهای بعثی خالی و بیمقاومت بود، سعید میگفت: «باید مردم ببینند که پیشتازان انقلاب، خودشان در صف اول جنگ قرار گرفتهاند تا به دنبال ما بیایند؛ اگر گفته ما در دعوت به جهاد کم تأثیر باشد، کشته ما در مردم پر تأثیر خواهد بود».
سردار شهید «سیدمحمدسعید جعفری»، ۱۲ بهمن سال ۱۳۳۱ در قصرشیرین کرمانشاه به دنیا آمد؛ پدر و مادرش کرمانشاهی بودند، از جایی که پدرش مسئول گمرک خسروی بود، وی در همان جا به دنیا آمد؛ از همان دوران کودکی با بقیه فرق داشت، تیزهوش و با استعداد بالا بود و در ۱۶ سالگی در مساجد و جلسات مذهبی سخنرانی میکرد.
وی از همان آغاز با مشاهده حرکتهای مروجین مکتبهای انحرافی و موسیونرهای مسیحی، مبلغان بهایی و گروه وحدت نوین جهانی که رهبری آن در کرمانشاه مستقر بود، به مناظره و مبارزه با آنها به پا خاست و تا میتوانست بذر روشنگری را در میان اقشار مختلف جامعه پاشید.
نخستین فعالیتهای سیاسی او، پخش اعلامیههای حضرت امام خمینی(ره) در خرداد ۴۲ بود؛ شهید امیرسپهبد صیادشیرازی که در سال ۱۳۵۰ با سعید آشنا شد وقتی سر مزار او در کرمانشاه میرسد، از سعید به عنوان نقطه عطفی در زندگی خویش یاد میکند و میگوید: «آشنایی من با سعید، آغاز آشنایی من با مربیان دینی بود؛ سعید برای من همچون پلی بود به جهان معرفت و معنویت».
محمدسعید در سال ۱۳۵۳ ازدواج کرد؛ یک سال بعد صاحب فرزندی شد و نام او را «عبدالصالح» گذاشت؛ دکتر سیدعبدالصالح جعفری در حال حاضر مشغول به تحصیل در مقطع دکتری در رشته ادیان است.
همراهی سعید با آیتالله نجومی در ساماندهی و پخش اعلامیههای حضرت امام(ره) توانست در به ثمر رسیدن انقلاب مؤثر باشد؛ سال ۵۶ آغاز حرکت نظامی در کارنامه سعید است؛ وی بنیانگذار کمیته انقلاب اسلامی در کرمانشاه است و در عمر کوتاه و پربرکت کارهای عظیمی را در بسیاری از عرصههای انقلابی انجام داد و سرانجام در ۲۸ سالگی در روز پنجم آبان ماه سال ۱۳۵۹ در ارتفاعات قراویز به شهادت رسید.
جلالالدین پولکی یکی از همرزهان شهید «سیدمحمدسعید جعفری» است، او در گفتوگو با خبرنگار فارس به بیان بخشی از خاطرات از این شهید پرداخته است.
* شهید جعفری در وحدت اقوام غرب زبانزد بود
من از سال ۱۳۴۸ سعید را میشناختم؛ او شب و روزش را برای انقلاب اسلامی هزینه کرد؛ بیشتر شهدایی که در گلزار شهدای کرمانشاه آرمیدهاند، از نیروهای تربیت شده وی بودند؛ شهید ابراهیمی و شهید مرتضی شریفی هم از یاران سعید در دوران انقلاب بودند که در حال درست کردن کوکتل مولوتوف بر اثر انفجار به شهادت رسیدند؛ شهید صادق صابونپز و علی انصاری از جمله شهدایی بودند که در تظاهرات علیه رژیم پهلوی شهید شدند.
سعید در قضیه وحدت اقوام و عشایر منطقه زبانزد عام و خاص است؛ در اوایل پیروزی انقلاب جلساتی برای روحانیت شیعه و سنی برگزار میکرد؛ اگر علما باهم اختلافی داشتند، سعید به خدمت آنها میرفت و میگفت فلانی به شما سلام رساند، تا محبت و وحدت را بین آنها ایجاد کند.
سعید قبل از انقلاب برای جذب بچههای کوچه و بازار وقت میگذاشت که این کار را با اخلاص انجام میداد؛ او برای مردم از کودکان تا پیرمرد و پیرزنان برنامهریزی میکرد؛ جوانان را با امر به معروف به مسیر انقلاب هدایت کرد تا حدی که با تربیت یکی از اعضای خانواده، تمام اعضای خانواده را متحول میکرد. او بنیانگذار کمیته انقلاب اسلامی در کرمانشاه بود که با همراهی آیتالله جلیلی و آیتالله حاجیآخوند کمیتههای انقلاب اسلامی را راهاندازی کرد؛ ایمان، عمل صالح و اخلاص در حد بالا مهمترین ویژگی شهید سیدمحمد سعید جعفری بود. اکنون شاگردان وی از مسئولان رده بالا کشور و استان کرمانشاه هستند.
سعید میدانست که انقلاب از انحراف لطمه میخورد؛ به همین دلیل جریانهایی که خط انقلاب را به انحراف میکشاند، میشناخت و در مقابلش میایستاد؛ او به عواملی را که میتوانست انقلاب را تهدید کند، پیشبینی میکرد و به مردم این موضوع را آگاهی میداد؛ او مواظب بود که انقلاب فقط در خط اصیل اسلام حرکت کند؛ علاج واقعه را قبل از وقوعش میکرد.
شهید جعفری تا ۳۵ روز آغازین جنگ تحمیلی عراق علیه ایران تا جایی که توانست در میدان رزم مقاومت کرد و سپس در پنجم آبان ۱۳۵۹ در منطقه قراویز شهید شد؛ شهادتش هم به نحوی بود که دشمن مین را در زیر پیکر یک شهید قرار داده بود، وقتی سعید پیکر آن شهید را میبیند به طرفش میرود، بعد از جابجایی شهید، مین منفجر میشود، سعید در حال سجده به شهادت میرسد و پیکر آن رزمنده هم تکه تکه میشود.
سعید معتقد بود که این جنگ یک بسیج عمومی نیاز دارد و مردم با توصیه به جبهه نخواهند رفت؛ آن زمان هنوز فرهنگ جنگ ایجاد نشده بود، مردم حضور در جبهه را وظیفه خودشان نمیدانستند؛ جبههها در برابر هجوم نیروهای بعثی خالی و بیمقاومت بود، سعید میگفت: باید مردم ببینند که پیشتازان انقلاب و مبارزه، خودشان در صف اول جنگ قرار گرفتهاند بعد به دنبال ما بیایند، اگر ما پشت جبهه بایستیم، هیچ کس حاضر نیست به جبهه برود.
سعید در جواب کسانی که میگفتند: شما بمانید، کار سیاسی و مدیریت جنگ کنید، میگفت: اگر گفته ما در دعوت به جهاد کم تأثیر باشد، کشته ما در مردم پر تأثیر خواهد بود.
* فرماندهای که به پست و مقام اعتبار میداد
وقتی سعید مجموعهای یا حرکتی را راهاندازی میکرد، پس از مدتی آن را به دیگران واگذار میکرد و مشغول کار دیگری میشد؛ هدف او از راهاندازی مجموعهها، ریاست نبود بلکه پیشبرد اهداف اسلامی و انقلابیش بود به همین جهت هر جا که میدید افراد دیگری هم پیدا شدند که دوست دارند مسئولیت بگیرند، مسئولیت را به آنها واگذار میکرد؛ این طور نبود که فکر کند من این مجموعه را به وجود آوردهام باید من مسئول آن باشم. او میگفت: «معلوم است که این حرکت ما نهادینه شده که برای گرفتن مسئولیتش مشتاق پیدا کرده الحمدالله آنها این کار را انجام میدهند تا دست ما خالی شود، برای کارهای دیگر».
سعید توان و تشخیصی داشت که برنامهریز و کارآفرین بود و هر کجا هم که میرفت دستش خالی نمیماند و یک حرکتی ایجاد میکرد؛ او احتیاج به پست و عنوان نداشت؛ خودش به این پستها اعتبار میبخشید.