آقای داور آن بلیت که از جیب ما برداشتی، همه چیز ما بود، برادر … نه! تو برادر ما نیستی. برادر که این کار را نمیکند؛ به ویژه آن که لباس قضاوت بر تن داشته باشد، این حرفها که بیحساب شدیم، بازی رفت جبران شد از آن دست حرفهایی است که محلی از اعراب ندارد، فوتبال جای انتقام نیست، اگر اشتباه بازی رفت با یک اشتباه دیگر در بازی برگشت جبران شود، آن وقت میشود دو اشتباه، هیچکس برای اشتباه دوم کف نمیزند برادر … نه تو برادر ما نیستی … آقای بداوی. با این اشتباه بدوی نامت تا همیشه در ذهن ما حک میشود، یادمان نمیرود که یک روز، آمدی و در روز روشن بلیت جامجهانی را از جیب ما برداشتی و کارمان را سخت کردی، آن نم روی صورت آدمها، از باران نبود، اشک بود؛ اشکهای یک مال باخته که دستش به هیچ جا بند نیست.
۲ـ دزیدند، بلیت را از جیبمان زدند، به همین راحتی…
نم روی صورتمان اشک است، اشک یک مال باخته، اشک یک بازنده اما انگار ما به باختن عادت کردهایم، اول هفته گفتیم، چقدر شادی در انتظارمان است، چقدر قرار است بالا و پایین بپریم، اما افسوس این روزها باختن سرنوشت محتوم فوتبال ماست، فوتسال و جوانان جای خود، الان دوباره به چرتکه در دست گرفتن رسیدهایم، باز هم این خانههای لعنتی جدول را بالا و پایین میکنیم و در میان این اعداد به دنبال روزنهای برای نفس کشیدن میگردیم، لعنت بر این فوتبال که کارش شده خط خطی کردن روزها و شبها و اعصاب ما … بلیت را از جیبمان دزدیدند و شاید ما باید به شک برسیم، که آیا با این فدراسیون و با این تصمیمگیریها و این نوع انتخابات در مجامع آیا این بلیت حق ما بود؟ رئیس که استعفا نمیدهد، اشکال از ما است که پوست کلفت نمیشویم و هنوز وقتی میبازیم، اشک میریزیم … خوب بود که باران میبارید و کسی اشکهای ما را ندید.
۳ـ بلیت جامجهانی را از جیبمان زدند … به همین راحتی
نه هنوز وقت است، هنوز چند بازی دیگر پیش رو داریم ولی تو را به جان هر که دوست داری، نخواهید حرف امیدوار کننده بخوانید، نه حساش هست، نه حالش. فقط همین حد هست که بنویسم، آقای کیروش، برادر عزیز، اگر برادر ما هستی، این بلیت را برایمان پس بگیر … این بلیت بهانه ما برای شادی است. آن را پس بگیر …