وبلاگ هم اندیشی دینی در جدیدترین نوشته خود آورده است:
سوال:سال اوّل دبیرستان هستم. به پسری علاقمند شدم و او هم به من علاقمند است. تا به حال با هیچ پسری دوست نشدم و به تقاضاهای دوستی او هم پاسخ منفی دادم. دوستانم هم مدام از آن پسر تعریف میکنند. میخواستم بدانم اگر آن پسر به خواستگاری من بیاید قبول کنم یا نه؟ از طرف دیگر هم می خواهم به او بگویم که واقعا دوستش دارم، زیرا صبرم تمام شده. به نظر شما بگویم یا نگویم؟
جواب: خواهرم! از این که این موضوع را تا به حال به او نگفته اید و با صحبت با نامحرم، گوهر عفت خود را به سادگی از دست ندادهاید، خوشحالم و امیدوارم با توکل بر خدا این حالت را همچنان داشته باشید، اما از این که محبت یک نامحرم را در دل قرار داده و به او میاندیشید ابراز تأسف میکنم. این محبت برای شما که دختر نوجوانی هستید بسیار خطرناک است و مشکلات فراوانی برای شما ایجاد خواهد کرد.
فکر این پسر آنقدر شما را اسیر خود کرده که روزگار خود را در خیالبافی سپری میکنید و مدام به او میاندیشید. اگر بخواهید کماکان به این افکار ادامه دهید و یاد او را در دل خود زنده نگه دارید، روزگار سختتری در پیش روی خود خواهید داشت و به حالتهایی میرسید که به برخی از آنها اشاره میشود:
غم و اندوه بسیار شدید.
اضطراب و تپش قلب شدید.
بیحوصلهگی و نا امیدی نسبت به آینده.
عصبانیت و بد اخلاقی با دیگران.
از بین رفتن شخصیت و عزّت نفس.
کسی که چنین محبتهایی در دل دارد، همه وجود خود را صرف طرف مقابل میکند و حاضر است برای از دست ندادن او به انوع و اقسام ذلت و خواری تن دهد. گمان نکنم دوست داشته باشید گرفتار این نوع مشکلات شوید، و جوانی خود را در غم و اندوه و افسردگی سپری کنید. پس مراقب افکار و رفتار خود باشید. و به این نکات عمل کنید:
۱٫ به هر ترتیبی که شده فکر او را از سر بیرون کنید و دیگر به او نیندیشید. فکر کردن به او موجب میشود تا ریسمان اسارت شما محکمتر شده و روز به روز، به این مشکلات نزدیکتر شوید. درست است که فکر او ناخود آگاه در ذهن شما قرار میگیرد اما سعی کنید
۲٫ وقتی همکلاسیهای شما در مورد آن پسر صحبت میکنند در واقع آتش درونی شما را شعلهور تر میسازند. این کار نه تنها نفعی به حال شما ندارد، بلکه موجب میشود تا ریسمان اسارت شما محکمتر شده و در تنهاییی بیشتری فرو روید. لذا از آنها در مورد او چیزی نپرسید و به آنها بگویید که حرفی از او به میان نیاورند.
۳٫ ممکن است شیطان به شما بگوید: «این علاقه، با علاقههای دیگر متفاوت است و هرگز در دام این مشکلات نمیافتید»! مراقب باشید که دنبال حرف شیطان نروید و با ادامهی این حالت خود را گرفتار نسازید. اگر گرفتار محبت او شوید ممکن است ماهها و سالها افسرده بمانید و رهایی از آن هم برای شما بسیار سخت باشد.
۴٫ هرگز به فکر صحبت کردن با او نباشید. این کار موجب میشود تا در دام دوستی با نامحرم افتاده و از درگاه مهر الهی دور شوید. توجه داشته باشید که اگر خداوند از انسان روی برگرداند، درهای سعادت به روی او بسته خواهد شد و با دوری از خداوند، روز به روز در باتلاق گمراهی سرگردانتر میشود.
۵٫ برای رهایی از این محبت به خدا توکل کنید و بعد از نماز صبح و بعد از نماز عصر هفتاد بار بگویید: «أستَغفِر اللهَ ربّی و أتوبُ إلَیه».
۶٫ یکی از آثار این محبت، آن است که شخصیت فوق العادهای برای او قائلید و گمان میکنید که او از آسمان افتاده و هیج کس همتای او نیست! این افکار تماما!ً زاییدهی محبتی است که شیطان در دل شما انداخته؛ لذا اعتنایی به آن نکنید و سعی کنید خود و نوجوانی خود را از این دام بزرگ نجات دهید.
۷٫ مطمئن باشید اگر همهی سعی خود را برای فراموشی او به کار گیرید و به هیچ وجه به او نیندیشید به زودی از دام عشق او نجات یافته و طعم خوش آزادی را خواهید چشید.