زمانی که دریک شهر بسیار کوچک به نام س از استان محروم چهارمحال وبختیاری چشم برروی این دنیا باز کرد پدرش کارگری ساده بیش نبود که یک خانواده بسیار فقیر وپرجمعیت رااداره می کرد.
خانم ف.ا ؛ ۳ برادر و۲ خواهر دیگر هم داشت که پدر به سختی آنها را اداره می کرد.
پدر هرروز صبح خیلی زود به محل تجمع کارگران می رود وگاهی تا نزدیکی ظهر می ماند تا کسی پیدا شود واورا به صورت روزانه برسرکاری ببرد وتا نزدیک غروب وگاهی تا پاسی از شب کارکرده وحقوق ناچیزی بگیرد وبه خانه برگردد. البته بیشتر روزها بادست خالی برگشته وبعد از ساعت ها انتظار کاری برایش پیدا نمی شود .
۲ برادر این خانم متاهل هستند وشغل پدر رادارند بااین تفاوت که آنها علاوه برمخارج دیگر زندگی اجاره بهای منزل نیز می پردازند .
چندسال پیش خواهر بزرگتر ازدواج کرد وجهیزیه اش را به صورت اقساطی تهیه کرده وتاکنون پدرم اقساط جهیزیه اش را کاملا پرداخت نکرده است .
دختر دوم خانواده نیز مدتی قبل عقدکرده وبرپایی مراسم ازدواج را به اواخر سال موکول کرده اند تا اینکه بتوانند تا آن موقع مایحتاج زندگی یا همان جهیزیه را خریداری کنند ولی افسوس که درآمد ناچیز ومشکلات مالی واقتصادی اجازه انجام این کاررا نمی دهد.
صحنه دستان پینه بسته پدر که باوجود سرمای زمستان به کارهایی مثل برف پاروکردن روی می آورد جلوی چشمان خانواده حک شده است.
وقتی پدر باوجود توصیه موکد پزشکان مبنی برکار نکردن وانجام کارهای سبک واستراحت بیشتر بازهم به خود فشار می آورد کم کم زیر بار سنگین زندگی هرروز نسبت به روز قبل پیرتر ، فرسوده تروناتوان تر می شود .
همت کنید تا بتوانیم این پدر عزیز و خانواده اش را درتامین جهیزیه یاری نماییم و بار سنگینی از دوش پدر برداریم.
در صورت عبور کمکها از سقف مورد نیاز، در موارد خیر بعدی صرف خواهد شد.