آقای غبیشاوی به دیدار خود با سفیر سابق ایران در عراق اشاره میکند و میگوید در دیدار با آقای کاظمی قمی مقابل خود آمریکاییها به ایشان گفتیم حاضر نیستیم که جمهوری اسلامی ایران به خاطر ما سر سوزنی به به آمریکا امتیاز بدهد و هرچقدرهم مدت زندان طول بکشد اشکال ندارد چرا که سختی که ما کشیدیم به درد و رنج آزادگان زمان جنگ تحمیلی نمیرسد، لذا ما هیچ وقت کوتاه نخواهیم آمد.
متن گفتگوی مشرق با باقر غبیشاوی را در ادامه ببینید.
لطفا نحوه دستگیریتان را توضیح دهید و بفرمایید چگونه آمریکاییها شما رابه زندان بردند؟
۲۱ دی سال ۸۵، حدود ساعت ۳ تا ۴شب آمریکائیها با برنامهریزی و اهداف از پیش تعیین شده شبانه به کنسولگری رسمی ایران در شهر اربیل عراق حمله کردند. در آن زمان ماموران حاضر در کنسولگری ۵ نفر بودند در حالیکه همگی خواب بودیم و با سر و صدای تیراندازی، انفجارات و خردشدن شیشهها از خواب بیدار شده و دیدیم نیروهای آمریکایی همه جا را محاصره کرده و وارد ساختمان شدهاند.
یعنی وقتی آمریکائیها وارد محوطه کنسولگری شما متوجه حضور آنها شدید؟
بله، ما علیرغم اینکه تاریکی همه جا را فرا گرفته بود و برق را هم قطع کرده بودند با این حال توانستیم آمریکاییها را ببینیم. آنها به زبان انگلیسی صحبت میکردند و از اینجا فهمیدیم که سربازان آمریکایی به صورت مسلحانه وارد محوطه شدهاند. آنها به سمت در و پنجرهها تیرهای مستقیم میزدند که باعث شکستگی آنها میشد.
آیا شما قصد دفاع یا مقابله با آنها را نداشتید یا اینکه مثلا بخواهید فرار کنید؟
ما هیچ وسیلهای برای دفاع از خودمان نداشتیم و علی الظاهر تعدادی نگهبان هم در ورودی ساختمان مستقر بودند، خلع سلاح و در اتاقی محبوس شدند و چرا که هرچه صدایشان کردیم آنها جواب نمیدادند. با توجه به اینکه ما هیچ اسلحهای نداشتیم تصمیم گرفتیم از طریق پشت بام محل را تخلیه کنیم که وقتی به آنجا رسیدیم دیدیم متاسفانه همه پشتبامهای ساختمانهای همسایه محاصره شده و هیچ راه فراری وجود نداشت. نهایتا با مشورتی که با دوستان انجام دادیم به این نتیجه رسیدیم که باید خودمان را تسلیم کنیم چرا که آنها دائما به وسیله بلندگویی که داشتند ما را تهدید به زدن شیمیایی میکردند و نهایتا چند اشکآورهم زدند.
چه وسایلی در کنسولگری داشتید؟ در فیلمهایی که ما دیدیم مشاهده میشد که بسیاری از وسایل تخریب شده است؟
وقتی ما محل را تخلیه کردیم آنها وارد ساختمان شده و اسناد دیپلماتیک، پروندههای شرکتهای تجاری و ایرانی که در آنجا سرمایهگذاری کرده بودند و مدارک افرادی که از ایران به این منطقه رفت و آمد می کردند را با خود بردند خلاصه هر وسیلهای که تصور میکردند به دردشان میخورد را جمع کرده بودند.
شما نگهبانان کنسولگری هم اشاره کردید که در اتاقی توسط آمریکاییها محبوس شدند، سرنوشت آنها چه شد؟
نگهبانها یک نفر نبودند و به صورت شیفتی کار میکردند و در هر شیفت ۱۰ تا ۱۵ نفر نگهبانی میدادند. همه این نگهبانها از پیش مرگهای کرد و از اعضای حزب دمکرات و مسلح کردستان بوده که بدون هیچ گونه مقاومتی اسلحهشان را تحویل دادند و ما دیگراینها را ندیدیم و من تصورم این است که آنها تا پایان عملیات در اتاقی محبوس بودند و بعد از آن آزاد شدند.
بعد از اینکه خودتان را تسلیم کردید آمریکاییها چگونه شما را به سمت زندان منتقل کردند؟
آنها دستهای همه ۵ نفر ما را از پشت بستند، کیسه مخصوصی بر سرمان کشیدند و چشمبندی هم روی چشمهایمان کشیدند تا ما نتوانیم چیزی را ببینیم. حدود ۲ ساعت یا شاید هم بیشتر ما را در آن سرما و با پای برهنه و بدون لباس گرم نگه داشتند چرا که ما با لباس خواب دستگیر شده بودیم بعد از مدتی که وقت اذان شد ما با همان حالت نماز خواندیم، سپس ما را پیاده تا محوطهای باز آوردند که هلیکوپترهایشان بتوانند به راحتی به زمین بنشینند. فکر کنم حدود ۳ تا ۴ هلیکوپتر در بالای سر ما پی در پی دور میزدند و وقتی به زمین نشستند و هرکدام از ما را سوار هلیکوپتر کرده و به بغداد انتقال دادند.
پس شما را جدا جدا تا بغداد بردند؟
بله، البته پرواز هلی کوپترها مدت زیادی طول کشید که شاید بتوانم بگویم حدود ۶ ساعت بود. در ضمن در هلیکوپتر هم باز بود و ما هم که لباس گرمی نداشتیم واقعا در حال منجمد شدن بودیم.
متوجه شدید اولین زندانی که شما را بردند کجا بود؟
خیر، اصلا متوجه نشدیم، چرا که چشمهایمان بسته بود و از داخل هلیکوپتر مستقیما ما را به سلولها بردند.
رفتارشان در آنجا چگونه بود؟
واقعا با ما رفتار خشنی داشتند چرا که تمام طول شبانه روز بدون هیچ غذا و آبی و با همان چشمان بسته باید در زندان میماندیم. آنها آنچنان دستبندها را محکم بسته بودند که دستبند در پوست و گوشت بچه ها فرو رفته و دستان اغلب آنها دچار خونریزی شده بود. حدود ۱ ساعت در محوطه سرد زندان ما را نشاندند. ما را به حمام صحرایی در محوطهای باز بردند و با وجود سردی آب از ما خواستند که همین جا دوش بگیریم. خلاصه ما ازلحاظ روحی و روانی خیلی اذیت میکردند.
وضعیت زندانتان از لحاظ اندازه و نور چگونه بود؟
آن اوایل در سلولهای خیلی تنگی زندانی بودیم به طوری که طول این سلولها به اندازه یک تشک خواب بود. طول زندان انفرادی ما حدود ۱۸۰ سانتیمتر و عرضش هم حدود ۹۰ یعنی کمتر از یک متربود به طوری که در صورت کوچکترین تکانی دستهایمان به دیوارهای کناری برخورد میکرد. تنها خوبی که زندان ما داشت این بود که دیوارهای آنها تا سقف بالا نرفته بود و ما میتوانستیم همدیگر را صدا بزنیم و از وضعیت همدیگر با خبر شویم و به نوعی با این کار حضورغیاب میکردیم.
شما بعد از این زندان به کدام زندان منتقل شدید؟
ما کلا در این ۲ سال ونیم در مجموعه زندانهای فرودگاه بغداد که متعلق به آمریکاییها بود زندانی بودیم اما این زندان بزرگ قسمتهای مختلفی داشت که ما را به آنجا میبردند. آن زندان یک مقدار شرایطش بهتر بود سلول یک مقدار بزرگتر بود، یک ساعت صبح و یک ساعت هم بعد ازظهر ساعت هواخوری داشتیم. پس از گذشت حدود ۴ماه ما را ما را به یک زندان زیرزمینی منتقل کردند که واقعا شرایط بدی داشت و علیرغم آنکه تابستان بود آنجا مثل سردخانه ای بود. یادم هست که ما را در ماه رمضان سال ۸۷ به آنجا منتقل کردند که در این زندان دستگاههای سرد کننده بسیار قوی کار گذاشته بودند و سلولها هم فلزی بود و این به میزان سرما میافزود. در آنجا نه شب و نه روز مشخص بود و آب هم برای طهارت به ما نمیدادند، وقت نماز را متوجه نمیشدیم، جهت قبله را نمیدانستیم وهمه اینها ما را شرایط سخت روحی و روانی قرار داده بود. اما الحمدالله، علیرغم همه این مسایل بچهها هیچ وقت کم نیاوردند و با همه جسارتهای آنها صبر کردند.
ساز و کار بازجویی آمریکاییها چگونه بود؟ خاطرهای از این بازجوییها دارید؟
آمریکاییها همان تهمتهایی را که به جمهوری اسلامی میزدند مانند این که ایران در مسائل امنیتی عراق دخالت میکنند و ایران مقصراصلی نا آرامیهای عراق است را به ما هم میگفتند. میگفتند شما ماموریت دارید به تروریستها کمک کنید. شما تروریستید یا فشار میآوردند که ما بگوییم با کدام تروریستها همدستی می کنیم؟ چگونه با اینها کار میکنید؟ دولت عراق موضعگیریی به نفع ما انجام داد و مشخص شد اینها به ما تهمت میزدند و در آخر هم خودشان مجبور شدند اعتراف کنند که ما هیچ مدرکی علیه شما نداریم. منتها مشکل ما با شما مشکل سیاسی است و تا زمانی که دولت ایران با ما در خصوص عراق به مذاکره بنشیند شما همین جا پیش ما هستید. شما هم در اوایل انقلابتان به سفارت آمریکا حمله کردید و دیپلماتهای ما را مدتی پیش خود نگه داشتید و ما هم جبران مافات میکنیم.
یعنی در بازجوییها به تسخیر لانه جاسوسی هم اشاره میکردند؟
بله به آقای قائمی و بقیه دوستان میگفتند که این به جای آن.
در واقع میخواستند به هر ترتیبی که شده تلافی کنند؟
بله، حتی من به آنها گفتم که آیا شما قصد انتقام جویی از ملت ایران دارید؟ گفت من نمیدانیم، اگر میخواهید، اسمش را انتقام بگذارید! شما باید ۴۴۴ (مدت نگهداری افراد بازداشت شده در لانه جاسوسی) روز پیش ما بمانید، که البته اینها به همین وعده هم عمل نکردند و بیشتر از این مدت ما را نگهداشتند.
مدتی که شما در بازداشت بودید مقارن شده بود با انتخابات ایران و التهابات مربوط به آن، آیا آمریکاییها نسبت به این مسئله واکنش نشان میدادند؟ مثلا اینکه بر رای دادن به نامزد خاصی اشاره کنند یا حمایتی از فرد خاصی داشته باشند؟
در اواخر دوران اسارتمان قضیه انتخابات ریاست جمهوری ایران پیش آمد. یک سرباز ایرانیالاصل که در ارتش آمریکا خدمت میکرد گاهی اوقات اخباری را برای ما میآورد. یک روزعمدا اخبار و عکسهای جهت داری را از درگیریهای خیابانی در تهران به ما نشان داد که در این عکسها اتوبوسهای سوخته، ساختمانها سوخته، افراد کشته شده در خیابان و خونریزیها …مشخص بود و میگفت جمهوری اسلامی در حال سرنگونی است و در شهرهای ایران انقلابی در پیش است و آشکارا از شخصیتهای خاصی اعلام حمایت میکردند و میگفتند آقای موسوی صد درصد رئیس جمهور است واحمدی نژاد باید برود و از این حرفها…
پاسخ شما به آنها چه بود؟ آیا این اخبار برای شما موجب تضعیف روحیه نبود؟
هرگز، چون ما میدانستیم که این عکسها اگر هم واقعیت داشته باشند آمریکاییها آن را به شکل دیگری مطرح میکنند. ما به آنها میگفتیم چون جمهوری اسلامی ایران پایگاه مردمی خیلی قوی دارد به همین راحتی که شما میگویید ضربهپذیر نیست. این اتفاقات ممکن است برای هر کشوری پیش بیاید که قابل حل است. ما به آنها اخطار میکردیم که این مسئله یک مشکل داخلی است و شما نباید در آن دخالت کنید. البته آمریکاییها میگفتند: شما عناصر حکومت هستید و واقعیتها را قبول نمیکنید ولی در آینده خواهید دید که چه به سر ایران میآید و مرتبا هم این مسئله را تکرار میکردند.
برگردیم به اصل مسئله گروگانگیری؛ چه شد که آمریکاییها سراغ شما آمدند؟
آمریکاییها، با برنامه و اهداف از پیش تعیین شده جلو آمدند، این نیست که آنها چشمبسته عملیاتی را انجام بدهند و این چیز آشکاری است که هم در افغانستان و هم در عراق دنبال میکردند اما به آن اهدافی که داشتند نرسیدند. آمریکا روز به روز مشکلات امنیتیاش بیشتر میشود. آنها علیرغم این همه تجهیزاتی و نیرویی که داشتند (حدود ۷۰ هزار نفر) نتوانستند امنیت خود بغداد و حتی جاهایی که خودشان هم حضور داشتند برقرار کنند. آمریکا تصور میکرد در محل کنسولگری اسناد، اسلحه، مواد منفجره است. اما ناکام بودند. من بارها در فضای بازجویی به آنها میگفتیم شما عملیاتی انجام دادید که آبرویتان رفت، حمله به مقر سیاسی تعریف شده خلاف قوانین بینالملل است.
اگر از شما بخواهیم دو خاطره یکی اینکه از آن خندهای بر لبتان بنشیند و یا خاطرهای که برایتان ناراحت کننده باشد بپرسیم چه نقل میکنید؟
خاطره خوشحال کننده من از بقیه دوستانم بیشتر تحت فشار بوده و مدت طولانیتری را در انفرادی بودم (حدود ۲ ماه و نیم بیشتر) و در این مدت از سرنوشت دوستانم بی اطلاع بودم. آمریکاییها از این بی اطلاعی استفاده میکردند و برای تضعیف روحیه من می گفتند: دوستانت آزاد شدهاند ولی تو هنوز ماندهای و ما میخواهیم تو را به گوآنتانامو ببریم. من با اینکه میدانستم دروغ میگویند فشار زیادی را تحمل میکردم. اما بعد از دو ماه و نیم آمدند و به من گفتند که میتوانی بروی در محوطه و دوستانت را ببینی که این برای من خیلی خوشحالکننده بود. از دیگر خاطرات خوب من ملاقات با آقای کاظمی قمی (سفیر جمهوری اسلامی ایران) و خانوادهام بود که توانستم حرفهایم را بزنم. البته خود آمریکاییها همراه با مترجم آن جا نشسته بودند ولی لحظات خیلی خوبی بود. خاطره تلخ: ماه رمضان بود و دو، سه شب به شب قدر(فکر کنم روز شانزدهم) مانده بود آن بیانصافها ما را به یک زندان زیرزمینی که نه شب و نه روز برایمان مشخص منتقل کردند وهمانطور که قبلا گفتم ما را از همه چیز محروم کرده بودند، هرچه هم التماس کردیم که میخواهیم نماز بخوانیم ما را مسخره میکردند.
در دیدار با سفیر سابق ایران در عراق چه مطالبی را بیان کردید؟
ما در دیدار با آقای کاظمی قمی مقابل خود آمریکاییها به ایشان گفتیم حاضر نیستیم که جمهوری اسلامی ایران به خاطر ما سر سوزنی به به آمریکا امتیاز بدهد و هرچقدرهم مدت زندان طول بکشد اشکال ندارد چرا که سختی که ما کشیدیم به درد و رنج آزادگان زمان جنگ تحمیلی نمیرسد. لذا ما هیچ وقت کوتاه نخواهیم آمد.
ظاهرا در آن زمان دیداری هم با مقام معظم رهبری داشتید در این ملاقات رهبری چه مطالبی را بیان کردند؟
مسئله دیگر آنکه، ما مدتی پیش دیداری با رهبر معظم انقلاب داشتیم که ایشان بر اعلام مسئله گروگانگیری ما و بیان مظلومیت ملت ایران به صورت رسانهای تاکید داشتند یعنی اینکه باید حول و حوش این قضیه کار شود و مظلومیت ملت ایران و ما را در این حادثه بیان کنند. من تصور میکنم در مورد این قضیه کوتاهی شده و ای کاش روزنامهها و رسانههای دیگر، بیشتر روی این قضیه مانور سیاسی و فرهنگی بدهند.
مشرق