کم حرف می زد.
سه تا پسرش شهید شده بودند.
– ازش پرسیدم «چند سالته ،مادر جان؟»
گفت : هزار سال…
– خندیدم.
جواب داد : شوخی نمی کنم. اندازه هزار سال بهم سخت گذشته…
صداش می لرزید.
او هم به نوعی _احساس تکلیف_ کرده بود اما به نوعی دیگر…
تاکید وزیر راه بر تسریع اتمام پروژه خطآهن خاش-چابهار تا۱۴۰۴ تیمهای راه یافته به نیمه نهایی دیویس کاپ ۲۰۲۴ پاسخ ایران به قطعنامه آژانس؛ راهاندازی مجموعه قابلتوجهی از سانتریفیوژهای جدید و پیشرفته پشتپرده وامهای فوری و یکروزه! پیام تسلیت پزشکیان به دولت و ملت پاکستان بررسی انتخابی جامجهانی در آسیا؛ ایران و ژاپن مهیای جشن صعود، گره در گروه مرگ ساخت ژنوسنسور تشخیص عفونت گوارشی توسط محققان کشور قطار ملی به ایستگاه تولید انبوه رسید
دیروز احساس تکلیفها، بوی شهادت می داد، اما امروز…
کم حرف می زد.
سه تا پسرش شهید شده بودند.
– ازش پرسیدم «چند سالته ،مادر جان؟»
گفت : هزار سال…
– خندیدم.
جواب داد : شوخی نمی کنم. اندازه هزار سال بهم سخت گذشته…
صداش می لرزید.
او هم به نوعی _احساس تکلیف_ کرده بود اما به نوعی دیگر…
این مطلب بدون برچسب می باشد.