پیرمردی که هر روز گوشه میدان بساط می کند و سیگار می فروشد، تاریخ زنده میدان اعدام است که هنوز خاطره آخرین اعدام این میدان را به یاد دارد. روزی که بدن نیمه جان «حسن ماشاءالله عشقی» را با ماشین شهربانی به وسط میدان آوردند و به جرم قتل بالای دار بردند. پیرمرد می گوید: «این آخرین اعدامی بود که من در این میدان دیدم. سالش را یادم نیست اما بعد از آن دیگر کسی را اینجا اعدام نکردند.»
خودش را “ناصر وارو بیان” معرفی می کند و می گوید ۸۰ سال دارد. به قول خودش بچه همین خیابان مولوی است و بزرگ شده این محله و همه چیز را به یاد دارد؛ از زمانی که هنوز این میدان این طور سر و سامان نگرفته بود و مثل امروز تمیز و مرتب نشده بود. می گوید: «یک زمانی اینجا محل اعدام قاتلین و افرادی بود که حکمشان اعدام بود. این وسط دار اعدام همیشه برپا بود و هر چند وقت یکبار یک نفر را برای اعدام می آوردند. من آخرین نفری که در اینجا اعدام شد را یادم هست. مردم زیادی دور میدان جمع شده بودند و تماشا می کردند. من هم ماجرا از پشت بام یکی از همین مغازه های دور میدان نگاه کردم، آن موقع جوان بودم و در یک مغازه مصالح فروشی کار می کردم.»
میدان اعدام یکی از ۵میدان قدیمی تهران است که در زمان قجرها ساخته شد و پیش از آن که به میدان اعدام معروف باشد، آن را به نام «پاقاپوق» می شناختند. میدانی که در زمان قاجار در حاشیه جنوبی شهر قرار داشت و بعدها، جایگزین سبزه میدان در اعدام گاه مجرمان شد. قدیم بیرون می آوردند، برای اجرای حکم اعدام یا قصاص به اینجا می فرستادند.
می گویند این میدان در دوره سلطنت ناصرالدین شاه تاسیس شد. زمانی که حصار صفوی را به خاطر توسعه شهر و به فرمان شاه خراب کردند، از پر شدن خندق و سطح اشغال ضلع جنوبی خیابان مولوی پدید آمد و در محل تقاطع آن خیابان و خیابان دروازه غار، میدانگاهی وسیع درست شد که امروز میدان محمدیه نام دارد. بنابراین بساط اعدام از سبزه میدان بازار جمع شد و به فضایی بیرون از دروازه نو انتقال داده شد.
از آنجا که دروازه نو در زمان محمد شاه ساخته شد و گاهی منسوب با نام او “محمدیه” می خواندند، این میدان را “محمدیه” هم گفته اند.
ناصر واروبیان می گوید: «یادم هست تا مدت ها بعد از اینکه بساط دار و اعدام را از اینجا برداشتند، میدان شده بود پاتوق قماربازها و اراذل و اوباش که دور هم جمع می شدند و خلاف می کردند. بعد هم که دیگر بساط اعدام برچیده شد، شد پاتوق آب بازی جوان ها. دور میدان نرده بلندی بود و وسطش حوض آبی که می رفتند توی آن شنا می کردند. تا اینکه آمده اند و به این میدان رسیدگی کردند و سر و سامانش دادند و حالا شده است این میدان زیبا که شما می بینید.»
با این حال، میدان اعدام فقط قتلگاه قاتل ها نبوده است. حکم شلاق مجرمان هم در کنار دیگر احکام قضایی در این میدان اجرا می شد. آن روزها میان این میدان تپهای خاکی قرار داشته که بر روی آن ستون گرد آجری کوتاهی را ساخته بودند که بر روی این ستون “قاپوق” قرار داده میشد، تختهبَند یا قاپوق وسیلهای بود در قدیم که برای تنبیه و شکنجه و یا ثابت نگه داشتن فرد قبل از سر بریدن به کار برده میشد و مجرمان را در آن سر میبریدند و مردم هم برای دیدن در پای آن جمع می شدند همین امر سبب شده بود تا این میدان را از ابتدا “پاقاپق “نامگذاری کنند.
جعفر شهری در کتاب طهران قدیم درباره نام گذاری این میدان به میدان اعدام و قاپق می نویسد: «نام قاپق از آن به روی آن آمده بود که در وسط آن (محل حوض فعلی) تپه ای از خاک قرار داشت که بر بالای آن ستون گرد کوتاهی از آجر ساخته بودند که مجرمین را در پای آن سر می بریدند و با خراب شدن تدریجی اش که جایش تختگاهی دیواردار ساخته شده به جای ستون آجری تیر چوبی در آن کار گذاشته شد، تا بعدها با پیدایی مشروطه و تمدن و قوانین جدید و آنکه سر بریدن علامت توحش و مایه بی آبرویی می گردید، دار و طناب جانشین آن گشته محلش نیز از آنجا به باغشاه و سپس توپخانه تبدیل گرفت تا امروزه که پنهانی و دور از انظار انجام می شود.»
اما بعد از مشروطیت سربریدن برای مجازات مجرم عملی وحشیانه به حساب آمد به همین دلیل به جای آن تپهٔ خاکی که به مرور زمان تخریب شده بود و قاپق میان میدان، تختگاهی دیواردار ساخته شد که بر رویش تیرک چوبی و طناب دار نصب کردند و به این صورت عمل سربریدن جای خود را به اعدام با طناب دار داد که با تغییر شیوهٔ اعدام، نام میدان هم از “پاقاپق” به “اعدام” تغییر یافت.
این بار مردم به جای تماشای مراسم گردنزنی، برای تماشای به دار آویختن افراد و اعدام آنها در این میدان جمع میشدند. پس از این تغییر، در واقع تپه خاکی وسط میدان تخریب شد و قاپوق میان میدان برداشته و به جای اینها تختگاهی دیواردار ساخته شد که روی آن تیرک چوبی و طناب دار جای گرفته بود. اما همه این تغییرات باعث نشد تا میدان، تماشاچیان خود را از دست بدهد. حکم مرگ اجرا میشد فقط تغییراتی در نحوه اجرا پیش آمده بود و قاپوق و تیغه گردن زدن جای خود را به طناب و چوبه دار داده بودند.
گداگردانی میرغضب ها
وقتی باز سراغ کاسب های قدیمی دیگر این میدان را می گیریم همه می گویند که بیشتر آنها از دنیا رفتند و تنها چند نفر از بازماندگان آنها در مغازه های اطراف میدان که اکنون محل عمده فروشی و پخش مواد غذایی است باقی مانده اند که به سراغ یکی از قدیم ترها می رویم آقای محمدی که به قول خودش نزدیک ۵۰ سال است در این میدان به فروش مواد غذایی مشغول است، او چیزی از گذشته ای در این میدان اتفاق افتاده است به خاطر ندارد و ندیده است اما چیزهایی زیادی از قدیمی ها شنیده است از زمانی که میر غضب ها دور میدان و بازار می گشتند تا برای اجرای حکم مجرمشان پول و در واقع دست مزدی جمع کنند.
در گذشته میرغضبها با گرداندن محکومان در اطراف شهر و مجبور کردن آنها به گدایی برای خود پول جمع میکردند. آنها مجرمان را که زنجیرهایی به دست، پا و حتی بینی و گوش داشتند به محلهای پر رفت و آمد شهر و ورودی قبرستانها میبردند و با اجبار آنها به التماس و گدایی برای خود درآمد کسب میکردند. اگر رهگذران پولی به مجرم نمیدادند میرغضب با کشیدن مجرم روی زمین یا کشیدن زنجیرها سعی میکرد دل مردم را به درد بیاورد تا پولی بدهند تا مجرم زجر کمتری بکشد.
البته ماجرای گدایی مجرم برای میرغضب تا رسیدن زمان اجرای حکم او ادامه داشت به صورتی که درآمد میرغضب با رسیدن زمان اجرای حکم مجرم در میدان پاقاپوق به پایان نمیرسید چون او تازه در زمان اجرای حکم به فکر جمع کردن پول بیشتری بود که در اصطلاح به آن «حق تیغ» می گفتند.حق تیغ پولی بود که میرغضب در زمان اجرای حکم گردن زدن مجرم از خانواده او و افرادی که برای تماشا آمده بودند جمع میکرد، البته نه برای اجرای حکم و نمایش مرگ بلکه برای آنکه یا درد کمتری گردن مجرم را بزند.
با انقلاب مشروطه و به پایان رسیدن مراسم گردنزنی و جایگزین شدن دار، از میزان خشونت میرغضبها و مراسم اجرای حکم مجرمان کم شد و تشریفاتی جدید جای کارهای قبلی را گرفت، برای مثال میرغضبها مامورانی از اداره نظمیه شدند که برای انجام هر حکم انعامی از دولت میگرفتند و مجرمان هم دیگر مجبور به گدایی در خیابانها نبودند و در عوض شب پیش از اعدام به آنها چلوکباب میدادند و از او میخواستند اگر میخواهد وصیت کند.همچنین به مجرمان قبل از آویخته شدن بر دار سیگاری داده میشد تا بکشند، گفته شده است این سیگارچون از سوی یکی از رئیسهای اداره نظمیه به نام “ادیبالسلطنه سمیعی” برای اولینبار به یک مجرم داده شده بود به نام سیگار «ادیبالسلطنهای» معروف شد.
این میدان وحشت هم که زمانی مرکز سرگرمی برای مردم تماشاچی تهران بود به مرور زمان با گسترش خانهها و مغازههای شهر و به خصوص وسیع شدن بازار تهران از اواخر دوران قاجار در داخل شهر قرار گرفت و انجام حکم اعدام و وسایل اجرای حکم آن مثل چوبه دار کمکم از این میدان برچیده شد و به محل باغشاه تقاطع خیابان سپه منتقل شد تا به امروز که دیگر مگر در مواقعی خاص هیج اعدامی در ملاء عام و در بین تماشاچی ها نمی افتد و در خفاء مجرمی را بالای دار می برند.
مجله مهر