* مجادله لفظی میان «علی اکبر ولایتی» و «محمد جواد لاریجانی» دو دیپلمات اردوگاه محافظه کاران سنتی به اوج خود رسیده است. هنوز چند روزی از افشای وجود اختلافات سنگین میان دو مرد عرصه سیاست خارجی نگذشته است که این دو نفر تمام قد وارد صحنه شده اند و با پاسخ هایی که به موارد ادعایی یکدیگر می دهند، موضوع اختلافات قدیمی خویش را علنی می کنند.
آخرین موضع گیری از سوی «محمد جواد لاریجانی» انجام شده است که به اظهارات ولایتی راجع به قطعنامه ۵۹۸ و اینکه برکناری لاریجانی از وزارت خارجه به درخواست وزارت اطلاعات بوده است، پاسخ داد.
لاریجانی در قالب یادداشتی ولایتی را متهم کرده که هیچ گاه ایده یی نداشته است و مسلک «قبه نوری» را در طول ۱۶ سال وزارت خارجه در پیش گرفته است.
لازم به یادآوری است متن این یادداشت را سایت بازتاب منعکس کرده است.
۱- اختلاف من و ولایتی خیلی روشن و ساده است، برای من مملکت داری و کار حکومتی همانند یک پروژه باید «از قبل» هدفدار و صاحب نقشه اقدام باشد: این همان چیزی است که آن را «روش پروژه یی» نامیده ام. در منطق کاری ولایتی، ابتدا باید تیر را رها کرد و هرکجا اصابت کرد، دور آن را خط کشید و آن را هدف اعلام کرد و برای آن پیروزی جشن گرفت و تیرانداز را تشویق کرد، این هم مسلک «قبه نوری» است که آقای ولایتی در تمام طول شانزده سال وزارت خارجه و پس از آن، همواره به آن عمل کرده و می کند.
۲- این دو روش کاملاً آثار و نمودهای مختلف دارند: در روش پروژه یی، فرد باید ابتدا پروژه را تعریف کند و آن را برای مسوولان نظام مطرح کند و پس از طی مراحل قانونی، شجاعانه دنبال کند تا ـ اگر خدای سبحان مصلحت دانست ـ به هدف برسد و در این راه تشویق یا سرزنش دیگران نمی تواند باعث تغییر مسیر شود. اما در مسلک قبه های نور، کار از «ایده نو» شروع نمی شود و اصلاً بدان ربطی ندارد. اصل این است که فرد در پناه درخت بلندی قرار بگیرد و به عنوان قبه نور مورد احترام باشد و مناصب دودستی به او تقدیم شود و لذا عجیب نیست که آقای ولایتی در مدت سه دهه که از انقلاب می گذرد، به رغم عناوین مفصلی که همواره یدک کشیده اند، هرگز ایده یی را که تا حدی جدید باشد، ارائه نکرده اند، این خشکسالی، امر کوچک و بی اهمیتی نیست.
۳- رویه دیگر تفکر «قبه نوری» بی اعتنایی به کار کارشناسی است که در کلام و رفتار ایشان موج می زند. ایشان این بی رغبتی را در پناه قانون مداری و لزوم طی مراحل تصویبی در سلسله مراتب حکومتی پنهان می کند، اما چه فایده که این مساله روشن تر از این حرف ها است.کافی است، به دو نمونه زیر توجه کنید تا معلوم شود سرنخ کار کجا است:
در مورد قطعنامه ۵۹۸ در تمامی مراحل مذاکرات و سفرهای من به نیویورک و دیگر کشورها، نه تنها نخست وزیر محترم، رئیس جمهور و رئیس مجلس بلکه حضرت امام (ره) در جریان قرار می گرفتند و تا من مطمئن نمی شدم که آن بزرگوار نظر مساعد دارند، قدمی برنمی داشتم. اما آقای ولایتی در تمام طول این مذاکرات، حتی یک لحظه هم حاضر نشدند به موضوع، نتایج، متن و مسیر توجه کنند و همواره می گفتند: چون حساسیت عمومی وجود دارد، من مخالفم، مثلاً در برهه یی تحت فشار امریکا، شورای امنیت سازمان ملل متحد به ایران اخطار داد که اگر موضع خود را نسبت به قطعنامه ۵۹۸ روشن نکند، قطعنامه جدیدی صادر خواهد شد که ایران را تحت فشار می گذارد.
تمام کارهای کارشناسی و نظر مسوولان بر این بود که نباید اجازه داد چنین قطعنامه یی صادر شود. آقای ولایتی در اتاق آقای شیخ الاسلام جلسه برگزار کرد و مرا که مسوول مذاکرات قطعنامه ۵۹۸ بودم صدا کرد و گفت: «تا من وزیر خارجه ام، اجازه نمی دهم که این قطعنامه قبول شود».
درست دوازده ساعت بعد، مرحوم حاج احمدآقا (ره) زنگ زدند و گفتند که حضرت امام فرموده اند بروید نیویورک و آنها را متقاعد کنید که ما قطعنامه را رد نکرده ایم و قصد رد کردن هم نداریم. لذا ملاحظه می فرمایید که خشکسالی فکری و عملی در دیپلماسی چگونه در زیر لعاب قانون گرایی و اینکه «مملکت صاحب دارد»، «یک کارشناس حرفی زده که نمی شود» و از این قبیل امور پنهان شده است،
نمونه دیگر امضای قرارداد CTBT است. آیا ایشان می توانند بگویند کدام مقام مسوولی در سلسله مراتبی که بر آن تاکید دارند، به ایشان اجازه داد که این قرارداد را امضا کنند؟ و چگونه شورای عالی امنیت ملی، مساله را پیگیری کرد؟ حقیقتاً این دسته گل چگونه قابل توضیح است؟
۴- در مسلک “پروژه یی”، بزرگ ترین جایزه برای پیگیری کنندگان، نفس تحقق پروژه است، در حالی که در دنیای قبه های نور، «خبر» رسانه اصل است و مدال و تحسین ها. همین قطعنامه ۵۹۸ که در تمام طول مذاکرات آن از طرف آقای ولایتی به عنوان قرارداد «ترکمانچای» و عنصر «حرام زاده» معرفی می شد، به محض پذیرش، تبدیل به امامزاده شد و تازه آقای ولایتی می نازد که قرارداد ۱۹۷۵ و مرزها را هم صیانت کرده است،
ایشان فراموش کرده اند که وقتی برای انجام مذاکرات پس از قبول قطعنامه ۵۹۸ جامه می دریدند، حتی متن آن را درست نمی دانستند، تا چه رسد به نحوه پیشبرد آن و عملاً شد آنچه شد، یعنی وقتی موضوع از سکه رسانه یی افتاد، پیگیری آن به فراموشی سپرده شد و ایشان مشغول سفرهای دوره یی و مخابره خبرهای آن شدند. ضمناً حتی مواردی وجود دارد که ملاقاتی انجام نشد، ولی خبر آن به تهران مخابره شد،
۵- انتقادات من از آقای ولایتی جدید نیست. من در کتاب های متعددی که در زمینه تئوری و عمل سیاست خارجی نوشته ام، آنها را به تفصیل بیان کرده ام. اما در قبال نقد دقیق و موضوعی و محترمانه اینجانب، آقای ولایتی با اضطراب و مرعوبانه پشت سر دستگاه امنیتی کشور مخفی می شوند و چنگ و دندان نشان می دهند. این هم مظهر دیگری از همان مسلک قبه نوری ایشان است، اما تعجب من از آقای ولایتی است که در سال های آغازین انقلاب…، مجلس شورای اسلامی به صلاحیت ایشان برای منصب نخست وزیری رای نداد و داغ این مطلب هنوز بر دل ایشان وجود دارد، چگونه ایشان به جای اینکه بگویند چرا این همه فرصت های طلایی را در سیاست خارجی کشور با ندیدن و نخواستن و ندانستن سوزانده اند و به جای اینکه فداکاری های جبهه ها را به حساب خود بنویسند، نگفته اند که برای حراست و کمک به این دستاوردها، چه فکر و اندیشه و برنامه یی را ـ حتی یک نمونه ـ انجام داده اند و حال به خیال خود به افشاگری و ترور شخصیتی پرداخته اند؟ در مسلک قبه های نور، این امر مسلماً یک ناپرهیزی است، زیرا ممکن است ساحت مبارک را هم بگیرد.
جناب آقای ولایتی ظاهراً از فرط هیجان فراموش کردند که اینجانب وقتی از وزارت خارجه رفتم، برای مدت بیش از پنج سال در شورای عالی امنیت ملی ـ که بالاترین نهاد امنیتی ـ سیاسی کشور است ـ در مقابل ایشان در تمام جلسات می نشستم و در حالی که ایشان به «چرت» ملوکانه خود مشغول بودند، حقیر ـ بر اساس نوارهای ضبط شده جلسات ـ دقیق ترین تحلیل ها و گزارش ها را که محصول کار جمعی کارشناسان متعدد و دبیر محترم شورا بود، ارائه می کردم، و پس از آن هم برای دو دوره در مجلس خدمت کرده ام و مرکز پژوهش های مجلس را با بیش از دو هزار کارشناس همکار تاسیس کردم.
بد نیست آن مقام عالی رتبه و قبه نورانی بفرمایند که در این سال ها چه تاج گلی بر سر ملت زده اند و چه دروازه یی به روی روابط خارجی کشور گشوده اند، جز اینکه همواره مطالبه «اسب زین کرده» برای تصدی مقامات عالی داشته اند،
* بازخوانی جدال “جواد لاریجانی” و “علی اکبر ولایتی” در روزنامه اعتماد، شماره ۱۴۴۶ به تاریخ ۲۸/۴/۸۶، صفحه ۶