رضا صادقی حالا دیگر در نسل خود، یکی از قدیمی ها و پیشکسوتان موسیقی پاپ به شمار میرود و با حدود ده سال فعالیت مستمر در حوزه موسیقی مجاز پاپ توانسته مخاطبان زیادی را جذب هنر خود کند. او بنا به دلایلی طی یک سال گذشته با مشکلات زیادی رو به رو بود و به همین دلیل زمان انتشار آلبوم جدیدش بارها به تعویق افتاد اما در نهایت، چند هفته پیش آلبوم«همین..» به بازار عرضه شد تا هواداران آقای مشکی پوش بالاخره با آهنگ های جدیدی از خواننده محبوب خود مواجه شوند. به بهانه انتشار آلبوم جدید، «زندگی ایدهآل» با این خواننده پاپ مصاحبه کرده است که اهم گفتههایش را در ادامه میخوانید:
- در پروسه اجرایی فعلی حق و حقوق مولفین هست اما هیچ حق و حقوقی برای هنرمندان پیش بینی نشده! ما در مورد قراردادها خلا قانونی داریم. هیچ کدام از قراردادهای که ما می بندیم ارزش حقوقی ندارد و فقط یک نوشته است که ما امضاء کرده ایم. این در حالی است که اگر ما سفته یا رسید هم امضاء کنیم، هیچ تفاوتی با این برگه قرارداد ندارد. یک بندی در بعضی از قراردادها، از جمله یکی از قراردادهای خودم هم هست که من معنای آن را متوجه نمی شوم. در این بند آمده است که این اثر در زمان حیات و بعد از ممات متعلق به شرکت فلان است. تو فکر کن به یک هنرمند، شاعر، خواننده، نوازنده و… بگویند اثری که تولید می کنی، بعد از مرگت هم متعلق به ماست. باشه، قبول! اما این را نباید به من ِ هنرمند بگویی تا دلم بشکند. از طرف دیگر من نمی فهمم چطور می توان حقوق معنوی یک اثر را واگذار کرد؟ من چطوری می توانم حق نمازی که تو خوانده ای را بگیرم؟ یا مثلاً من مگر می شود من حق محبتی که تو به دوستت داری را از تو بگیرم؟
- این مشکل هنرمندان نیست که چنین قراردادهایی را امضاء می کنند. من ِ رضا صادقی را فراموش کن، فکر کن من صادق رضایی هستم. من تازه وارد موسیقی شده ام و دورنمایی که در ذهنم دارم، دنیای اجرا و شهرت و محبوبیت و پول و آلبوم و… است. آن روز اول فقط به یک چیز نگاه می کنم. اینکه طرف مقابلم قطعاً بیشتر حافظ منافع من هست. روز اول به من می گویند آقا یک امضاء بیشتر نیست اما بعد که آن هنرمند به لطف خدا به جایگاه خوبی بین مردم دست پیدا می کند، آن یک امضاء ممکن است مشکلات زیادی را برای او در پی داشته باشد. البته من منکر زحماتی که شرکت قبلی که با هم کار می کردیم، نیستم. هم من برای آن ها موفقیت داشتم و هم آن ها برای من زحمات زیادی کشیدند. حرف من این است که چرا روزی که می خواهیم قرارداد ببندیم من باید به این فکر کنم که قرار است پنج آلبوم همراه با این شرکت منتشر کنم و آن ها به این فکر کنند که قرار است پنج سال من را تصاحب کنند. وقتی امروز من در شرکت تو با آرامش کار کنم، و با منطق پیش برویم، چرا باید بروم با یک شرکت دیگر کار کنم؟ من یک روز به تهیه کننده سابقم گفتم من هشت سال با تو کار کردم و دلیلی ندارد بروم با شخص دیگری وارد همکاری شوم که باید چند سال بگذرد تا با روحیات هم آشنا شویم. پس بیا با هم خوب باشیم تا بتوانیم راهمان را با هم ادامه دهیم.
- اشتباهی که بعضی از خواننده ها در امضای قراردادهای ترکمنچای می کنند به این دلیل است که می گویند، خب کار ما که به اصطلاح بگیر نیست. اما وقتی با عنایت خدا روبه رو می شوند و کارشان با اقبال روبه رو می شود تازه به این فکر می افتند که من پنج سال با فلان شرکت با شرایط ویژه ای قرارداد بسته ام. نکته جالب این است که به خاطر همین قراردادها، یک سری حواشی هم برای هنرمند به وجود می آید.
- متاسفانه دنیای هنری ما از بوکس هم خشن تر شده! در بوکس تو از یک طرف می خوری اما در دنیای هنر و موسیقی تو از مجوز می خوری، از تهیه کننده می خوری، گاهی از اطرافیانت می خوری و از خود ِ موسیقی هم ضربه می خوری… من می فهمم یعنی چی؟
- دفتر خانه موسیقی باید یک روز همت کند و چند وکیل قدرتمند را بیاورد و از هنرمندان پیشکسوتی که سال ها در این عرصه زحمت کشیده اند و با مشکلات زیادی هم رو به رو بوده اند، جویای مشکلات شوند. از طرف دیگر حرف تهیه کننده ها را نیز بشنوند و در نهایت یک راهکار قانونی وضع کنند. در قرارداد من این بند می آید که رضا صادقی باید ۵۰۰ میلیون سفته امضاء کند و رضا شانس می آورد که امضاء نمی کند، اما خیلی ها هستند که امضاء می کنند و شاید یک عمر خودشان را گرفتار می کنند. به نظر من دفتر موسیقی باید به بحث قراردادها ورود داشته باشد.
- این آرزوی همیشگی من بوده که یک روز همراه با دوستان هنرمندم بنشینیم، صحبت کنیم تا به یک اتحادیه مستقل برای موسیقی تبدیل شویم. در این صنف یا انجم می توانیم با مشورت یک وکیل قرارداد مناسبی را تنظیم کنیم و آن را به دفتر موسیقی تقدیم کنیم و بگویم کاری که تو می خواستی انجام بدهی را ما انجام دادیم، تو فقط لطف کن و آن را به عنوان یک قانون اجرا کن. من خیلی خوشحال می شوم که این اتفاق بیفتد اما شرطش این است که همکاران و دوستان من همراه باشند.
- مثلاً برادر ۱۶-۱۷ ساله من وقتی می بیند رضای ۳۴ ساله بعد از این همه سال زحمت کشیدن، از دادسرا سردر می آورد و آلبومش به صورت مخفیانه منتشر می شود و … پیش خودش می گوید چرا باید این همه به خودم زحمت بدهم؟ می روم چند کلیپ می سازم و در اینترنت پخش می کنم و خلاص.
- خسته شدم و بارها به فکر رفتن افتادم اما راستش با خودم گفتم، کجا بروم؟ به قول دوست خوبم افشین یدالهی، کجا برم که عطر تو نپیچه توی لحظه هام؟ با خودم گفتم کجا بروم که وقتی از در خانه بیرون می آیم یک نفر به من لبخند بزند؟ من خواننده کاست نبودم و از روی استیج کارم را شروع کردم. زندگی من با مردم عجین شده! هر چقدر هم که بخواهم خودم را گول بزنم، باز هم نمی توانم…
- می خواستم بروم و جای دیگری زندگی کنم. نمی توانم جایی به جز ایران موسیقی را دنبال کنم. شاید در کشور دیگری بخوانم، برای اینجا اما اینجا را نمی توانم ببرم جای دیگر و بخوانم! دلیلش هم این است اگر بخواهم با زبان فرهنگی و معرفتی آن جا آشنا شوم، یک عمر سی و چند ساله دیگر لازم است، من این کار را نمی کنم. هرچند شاید رفتن برای خیلی ها خوب بود و هنوز هم خوب است اما من حس می کنم، برای خواندن هیچ جا بهتر از اینجا نیست.
- نمی خواستم یک دفعه از پروسه رضا صادقی که قبلاً شنیده می شد جدا شوم و به همین دلیل آهنگ به آهنگ که جلو آمدیم این کار را انجام دادم.در این آلبوم من از آدم هایی استفاده کردم که خودم اسمشان را گذاشته ام ستاره های زمینی. از شاعر و تنظیم کننده بگیر تا استودیوهای میکس و مستر، سعی کردم از افراد مستعدی استفاده کنم که تازه کارشان را در زمینه موسیقی آغاز کرده اند. در حد فکر خودم بحث های روانشناسی زیادی روی آلبوم انجام دادم که ترتیب آهنگ ها چطور باشد. من خودم فکر می کردم اوج آلبوم از تراک ۳ به بعد باشد اما تو می گویی این اتفاق از تراک ۵ افتاده! بازهم خدا را شکر که از آهنگ ۵ آلبوم دچار یک نوع اوج شده است.
- «نترس» برای خودم پُر از معنا بود اما خیلی به این فکر کردم که چطور می توانم این معنا را طوری با موزیک ارائه دهم که مخاطب، وقتی آهنگ را می شنود، از کلمه برقص، برداشت همیشگی خود را نداشته باشد و یک رقص خاص و محترم و روحانی را در نظر بگیرد. کار سختی بود و امیدوارم توانسته باشم به مقصود خودم برسم.
- پروسه ابلهانه جنجال هایی که در مورد همکاری من وسیروان به وجود آمد و هیچ وقت با سیروان در موردش صحبت هم نکردیم، چیزی بود که در رسانه ها مطرح شد. آخرین باری که سیروان را دیدم و با او همکلام شدم روزی بود که «وایسا دنیا» را ضبط کردم. اگر «کفش آهنی» را به عنوان سرآلبومی استفاده می کردم، این تصور ایجاد می شد که رضا آمده تا این آهنگ را روبه روی «وایسا دنیا» قرار دهد در صورتی که «وایسا دنیا» هشت سال پیش با امکانات و دید زمان خودش ساخته شد و «کفش آهنی» هم بعد از هشت سال با امکانات و نگاهی که امروز وجود دارد ساخته شده ! حتی از نظر مضمونی هم نمی توان این دو آهنگ را با هم مقایسه کرد. ضمن اینکه آهنگ «نترس» آهنگ متفاوتی بود و حس کردم جسارت بیشتری دارد.
- یک روزهایی بود که آنقدر عصبی بودم که با مشکلاتم به نوعی لج می کردم. چند روز پیش به همسرم می گفتم که اگر روزی خدا عنایت کرد و به من بچه داد، به فرزندم یاد خواهم داد که اگر روزی با مشکلی مواجه شد، اول مشکلش را حل کند، بعد گریه کند. از طرفی بدون تعارف، من پیش از ایجاد این مشکلات، خیلی روزهای خوبی داشتم. چندین سال روی استیج دچار بالاترین لذت های انسانی بودم و حس کردم اگر برای این مشکلاتی که برایم ایجاد شده بخواهم گله کنم، کار درستی نیست. شاید این یک شارژ روحی برای خود من بود که این بار با کفش آهنی ایستادم و مشکلات را شکست خواهم داد. دوستانی در این جا بودند که به من گفتند هیچ راهی نداری و اگر می خواهی موسیقی را ادامه دهی، باید از ایران بروی.حتی با من تماس گرفتند که برای یک پروسه کاری به کانادا بروم. اما با خودم گفتم یعنی چی؟ فقط برای یک سال؟ یعنی این همه خوبی را فراموش کنم و بروم؟ مردم بلیط گران قیمت می خریدند تا بیایند و من را ببینند اما من با روبه رو شدن با یک مشکل بگذارم و بروم؟
- من اگر روزی تصمیم به رفتن بگیرم مطمئن باش در خوشی خواهم رفت نه در ناخوشی. الان که گوشت و مرغ گران است باید اینجا بمانم و مثل همین مردم زندگی کنم چون من برای این مردم کار می کنم. اینکه من بگویم عاشق مردم هستم اما موقع سختی زود کم بیاورم، فایده ای ندارد. ما امروز وقتی از واروژان صحبت می کنیم، از او به نیکی یاد می کنیم چون وقتی که می توانست برود، ایستاد و خوب کار کرد. نمی خواهم خودم را با این استاد مقایسه کنم اما دوست دارم پانزده سال دیگر وقتی کسی خواست در مورد من تحقیق کند به این نتیجه برسد که رضا که می توانست برود، ماند و روزی که همه ماندند گفت خب وقت استراحت من است.
- دوستان من قطعاً برای خودشان برنامه ریزی های کاری دارند اما من حس می کنم بازگشت به روحیات بکر اطراف خیلی تاثیر گذار تر است. ضمن اینکه من در سن نوجوانی نیاز به فرصت بودم اما این موقعیت در اختیار من قرار داده نشد و حالا وقتی من می توانم این فرصت را به افراد مستعد بدهم، چرا این کار را انجام ندهم؟ مثلاً شجاعت شفاهی کسی است که بدون شک در آینده نزدیک اخبار خوبی از او خواهید شنید یا آرون حسینی جوانی بود که در شمال زندگی می کرد و به درخواست من به تهران آمد و اینجا ماندگار شد.
- ضمن احترام برای همه هنرمندان، در دنیای کاری من اسم خاصی وجود ندارد. رقیب من توجه مردم است نه همکارانم! من رقیب ندارم، همکارانم دوست من هستند و هیچ وقت نمی توانند رقیبم باشند چون هیچ کدام نمی توانند رضا صادقی باشند، حتی اگر بخواهند. من در مقابل توجه مردم و رضا صادقی حس رقابت دارم. اما راستش را بخواهی من وقتی با آرون حسینی کار می کردم، اصلاً به این فکر نمی کردم که یک نفری را آوردم که رو به روی سیروان قرار دهم. من همیشه گفته ام که سیروان یکی از باهوش ترین تنظیم کننده هاست اما نمی توانم او را خواننده تصور کنم و به همین دلیل او را وارد چارت کاری خودم نمی کنم. در فضای حرفه ای خودم یعنی خوانندگی، سیروان را خواننده نمی دانم و به همین دلیل هم با او مساله و بحثی ندارم. برای هنر ِ تنظیم سیروان احترام خاصی قائلم اما هیچ وقت برای لجبازی نه کسی را می آورم و نه کسی را می برم.
- من تا امروز سه ارکستر عوض کردم که برای هر سه ارکستر احترام زیادی قائام. پروسه به پروسه احساس کردم که از یک جایی به بعد نیاز به یک نگاه تازه به موسیقی و اجرا دارم. الان به این نتیجه رسیدم که با یکی از دوستان قدیمی ام ، یعنی پویا نیکپور وارد همکاری شوم. البته بهنام ابطحی هنوز هم برای من عزیز است و هنوز هیچ کس مثل بهنام نتوانسته روحیات استیجی من را درک کند و همیشه جزو دوستان من خواهد بود.
- ایده طرح کاور آلبومم متعلق به همسرم است. یک روز من به اتفاق همسر و برادرم در خانه نشسته بودیم و برای طرح کاور آلبوم عکاسی می کردیم. اما هر عکسی که می گرفتیم به نوعی پُز بود و من هم این حالت ها را دوست ندارم. تا اینکه همسرم این ایده را مطرح کرد که هرآنچه تعلقات زندگی ام است را دورم بچینم و دوربین از بالا تصویر من را ثبت کند. در نهایت برادرم با کمترین امکانات این عکس را گرفت که واقعاً به دلم نشست.
- بدون تعارف می گویم من علاقه ای به ستاره گرفتن ندارم و از هیچ جا هم ستاره نمی گیرم. اما معتقدم در زمینه زلزله آذربایجان ما اهالی موسیقی خیلی کم گذاشتیم. در تمام این مدت به فکر این بودم آن آدمی که در آذربایجان صدای من را شنیده و با صدای من خاطره دارد، با خودش می گوید، الان که ما با زلزله روبه رو شده ایم، رضا صادقی کجاست؟ آیا او هنوز هم بابت شنیدن درد ما به گوش هست؟ آن جمله را برای این در جلد آلبوم نوشتم تا اگر کسی در آذربایجان آلبوم را دید، نگوید رضا برای ما کاری نکرد و حداقل یادش بود که ما هم حالمان بد است. در مورد ماجرای زلزله آذربایجان، بیشتر از وقع زلزله از این اذیت شدم که نمی توانم کاری برای هموطنانم انجام دهم. آن زمان من از تهیه کننده سابقم خواهش کردم به من اجازه کنسرت خیربه بدهد اما حتی اجازه این کار هم به من داده نشد. این ها همان حرف های ناگفته من است. من حتی نتوانستم کاری که دلم می خواست را برای هموطنان مصیبت دیده ام انجام دهم. (بغض می کند) خیلی حس بدی است که در روزهایی که فکر می کنی می توانی موثر باشی، مجبور باشی کنج خانه بنشینی و از اینترنت مسائل را دنبال کنی. کمترین کاری که می توانستم انجام دهم، کنسرت خیریه بود که نشد.
- علی ضیاء پسر محترم و مهربانی است و قطعاً از روی بیکاری نیمه های شب به منزل من نیامد تا در مورد تیتراژ ماه عسل صحبت کنیم. علی دوست داشت این اتفاق بیفتد و من هم در وهله اول به دلیل حضور این آدم در برنامه، دوست داشتم که در این برنامه حضور داشته باشم. از طرفی این نذر من بود که بتوانم هر سال ماه رمضان سر سفره های افطار مردم باشم اما خب پارسال این اتفاق نیفتاد. من حس می کنم علی ضیاء به یک سری آدم اعتماد کرد و در نهایت یک سری ناهماهنگی پیش آمد که باعث شد کاری که به من سفارش داده شد پخش شود. دروغ هم نمی گویم، تا بیست روز بعد از این موضوع خیلی ناراحت بودم چون همان روزها از شبکه دو هم پیشنهاد داشتم اما به خاطر علی آن برنامه را رد کرده بودم. اما بعد از اینکه یک مقدار از ماجرا گذشت، با خودم فکر کردم علی بیمار نبود که بین دو سه شعر، بنشیند و ساعت ها باهم صحبت کنیم و یک شعر را انتخاب کنیم. متاسفانه تهیه کننده ها هیچ وقت برای وقت و احساس هنرمند احترام قائل نبوده اند و طی یک سری روابط یک اتفاقاتی را رقم می زنند. علی بچه خوبی است و این خیلی خنده دار است که پروسه ناراحتی ام از موضوع تیتراژ بخواهد ادامه پیدا کند. از علی ممنونم که اینقدر با فروتنی برخورد می کند و می گوید رضا از من ناراحت است اما من نه از علی ناراحتم و نه می توانم از او ناراحت باشم.