عبدالمحمد شعرانی سرباز معلم دیری که کار خود را با تدریس درکوچکترین مدرسه دنیا آغاز کرد، با ایجاد یک وبلاگ برای این دبستان باعث شد تا این دبستان در جهان شناخته شود.
او با وبلاگ خود با عنوان “دیر تش باد” موفق شد عنوان بهترین وبلاگ سال را کسب کند.
تلاشهای این سرباز معلم باعث شد تا روستای کالو نیز مشهور شود و افراد زیادی از مردم با این شهر آشنا شوند. مسئولان زیادی به این روستا رفتند و از این مدرسه بازدید کردند.
او آنقدر تلاش کرد و نوشت که کم کم کالو آباد شد.
کالو صاحب جاده و مدرسه و کتابخانه و مجتمع آموزشی و … شد و رئیس جمهور به وجود معلمی چون او در دولتش افتخار کرد و در حاشیه کتاب او نوشت: «معلم ارزشمند، جناب شعرانی، تلاشهای صمیمی شما در انجام خدمت و رسالت الهی تعلیم و تربیت، ستودنی و موجب افتخار است.».
یونسکو او و مدرسهاش را ثبت جهانی کرد. و خیلیها با خواندن نوشتههای او امیددشان به زندگی بیشتر شد.
ناگفتههای شعرانی از مدرسه کالو
شعرانی میگوید: “من دست خدا را بالاتر از قدرت ارتباطات در این چند سال حس کردم”؛ اینها ناگفتههایی است که برای اولین بار آنها را بیان میکنم.
دانش آموخته ارتباطات نبودم! اما آدمی بودم ارتباط گرا؛ آنچه باعث معرفی کالو و مدرسهاش در این چند سال شد لطف خدا و شوق من برای ارتباط بود. امروز به این نتیجه رسیدهام آنچه در این چند سال برای من و مدرسهام اتفاق افتاده، که معجزه ارتباطات میدانمش در هیچ دانشگاهی تدریس نمیشود.
به دنبال بلند پروازی نبودم اما «انسان» بودن را دوست داشتم. بعدها فهمیدم جامعه من چقدر تشنه «انسان» بودن است.
در سادهترین حالت میتوانستم از همان ابتدا در وبلاگم از کمبودها در روستای محل خدمتم بنویسم و روزشماری هم برای پایان خدمتم درج کنم و برای گرفتن کارت پایان خدمت لحظه شماری کنم.
مدرسه کالو؛اسفندماه ۸۶
مدرسه کالو؛مهرماه ۸۹
هیچگاه به دنبال نشان دادن فقر نبودم؛ یک مطلب در وبلاگ من از شاکی بودنم پیدا نمیکنید. وقتی cnn گزارش مدرسه را پخش کرد «کالو» دیگر «کالو» شده بود. به هیچ رسانهای خارجی و داخلی اجازه سیاه نمایی ندادم.
در این چند سال کلی توریست خارجی مهمان مدرسه و مردم روستا بودند. وقتی خارجیها استفاده از آموزش مبتنی بر تکنولوژی جدید را میدیدند شگفت زده میشدند و باور نمیکردند این امکانات برای ۴ دانش آموز و در روستایی دور افتاده در ایران باشد.
خارجیها میگفتند مدرسهات نگاه ما را به ایران تغییر داد. چقدر در این کشور همایشهای میلیاردی برای معرفی ایران عزیزمان برگزار میشود اما هیچ تغییری ایجاد نمیکند. اما مدرسه من با کمترین هزینه ایران و ایرانی را به جهانیان معرفی کرد.
ما برای مهمانهای داخلی سرانهای نداشتیم چه برسد به مهمانهای خارجی! سرانه مدرسه کالو براساس تعداد دانش آموز زیر ده هزار تومن بود!
یک آلمانی دوچرخه سوار که مهمان مدرسهمان بود فقط صبحانه ۷ نان محلی و ده تا تخم مرغ محلی خورد؛ میگفت این صبحانه عالیه!
ماجرای معلم کالو و مجری شبکه بی بی سی
بعد از چند هفته جواب ردم به مصاحبه با بیبی سی را رسانهای کردم؛ کاری که کردم از ادب و اخلاق دور بود اما مجری بیبی سی به خانوادهام هتاکی کرد و گفت تو خائن به کشوری و از طرف دولت پول میگیری! اگر این حرفهای به دور از انسانیت او نبود هیچگاه آن مصاحبه را رسانهای نمیکردم. حتی بعد از انتشار آن دعوت باشگاه خبرنگاران برای مصاحبه جوابی ندادم و گفتم علاقهای برای دامن زدن به آن ندارم و از اینکه مصاحبه نکردهام کیسهای برای خودم ندوختهام!
یکی از مهمانهای خارجی مدرسه میگفت همین گزارش cnn برایت کافیست تا هر کشوری در دنیا زندگیات را تامین کنند. گفتم اینجا وطن من است…
هشت سال در مدرسه کالو ماندهام و هر روز با لطف خدا و مردم برنامه دارم. اگر دنیایی بودم همان موقع که مدرسهام معروف شد و گُل انداخت و کلی درخواست کار داشتم ور میداشتم میرفتم. به دنبال پست و مقام نبودم. تمام مدیران مرتبط با مدرسه کالو در چندسال گذشته از فرماندار تا رئیس آموزش و پرورش ترفیع درجه گرفتند.
مردم کالو هم قدرشناس هستند و هم مهمان نواز
مردم کالو هم قدرشناس هستند و هم مهمان نواز. و یکی از دلایل موفقیت کالو به خاطر مردمش است. مردم برای آباد شدن کالو تلاش کردند. مهمانهای زیادی از جاهای مختلف حتی خارج به کالو میآیند که مردم از آنها پذیرایی میکنند. مردم کالو مردم فقیری هستند البته منظور از فقیر بیچیز نیست. در جنوب به کسانی فقیر گفته میشود که مردم دار و متواضع هستند.
آرزو داشتم در این چند سال بروم برای سرباز معلمهایی که میخواهند وارد معلمی شوند حرف بزنم اما نشد که نشد!
کتاب اولم بدون خرید دولتی به چاپ ششم رسیده است
روزی از یک شرکت خصوصی کشتیرانی زنگ زدند و گفتند هیت مدیره ما به پاس تلاش هات میخواهد برایت ماشین بگیرند. گفتم ماشین نمیخواهم دوست دارم کتابم را چاپ کنند. دو کتاب از مدرسهام چاپ شده که با استقبال روبرو بوده کتاب اولم بدون خرید دولتی به چاپ ششم رسیده است.
در همایشی که سخنران بودم خبرنگاری سئوال کرد دوست داری وزیر آموزش و پرورش شوی؟ گفتم نه! اما اگر وزیر آموزش و پرورش شوم نمیگذارم کتاب معلمم را یک شرکت خصوصی کشتیرانی چاپ کند!
در عید نوروز که همه به دنبال تفریح و استراحت هستند من و بچههای مدرسه تعطیلی نداشتیم. مدرسه باز بود نمایشگاه داشتیم و کلی کارهای دیگر… هیچ کس باور نمیکند در نوروز ۱۰ هزار آدم به روستا میآمدند تا مدرسه را ببینند.
مدرسهام شبانه روز در اختیار مردم بود. خدایی آموزش و پرورش منطقهام هیچگاه اذیتم نکرد. حتی روز بعد از تعطیلات نوروز که خسته بودم و به مدرسه نرفتم، غیبتم را زدند اما ناراحت نشدم. چون مطیع قانون بودم. من آمده بودم باری از دوش آموزش و پرورش بردارم نه خودم را سربار آموزش و پرورش کنم.
تنها دلیل مطرح شدن مدرسه کالو تعداد کم دانش آموزانش نبود
بعضیها خیال میکنند رفتن به صداوسیما یعنی پول دار شدن! این همه به تلویزیون رفتن یک ریال برای من و مدرسهام چیزی نداشته! تنها برنامه ای که به من و بچهها هدیه دادند برنامه ماه عسل شبکه سه بود که تهیه کننده بعد از برنامه به من و بچهها کارت هدیه ۲۵ هزار تومانی داد!
در زمان آقای علی احمدی وزیر سابق آموزش و پرورش بخشنامهای شد که مدارس زیر پانزده نفر باید تعطیل شوند! اما مدرسه کالو نه بگویم صد در صد اما سهم زیادی در لغو شدن این بخشنامه داشت.
تنها دلیل مطرح شدن مدرسه کالو تعداد کم دانش آموزانش نبود و گرنه هزار مدرسه در کشور با تعداد دانش آموز کمتری وجود دارد. چند سال پیش بعد از یکی از برنامههای تلویزیونی که دعوت بودیم تهیه کننده برنامه با خنده به سراغم آمد و گفت:رئیس آموزش و پرورش یکی از شهرهای استان بوشهر تماس گرفته که چرا اینها را دعوت کردهاید ما مدرسه با دانش آموز کمتر داریم!
میخواهم یک سازمان مردم نهاد با عنوان «بنیاد مدارس کوچک ایران» ثبت کنم
سه سال است میخواهم یک سازمان مردم نهاد با عنوان «بنیاد مدارس کوچک ایران» ثبت کنم اما درخواستهایم به جایی نرسیده است. میخواهم کاری در مدرسه کالو انجام شد به مدارس دیگر انتقال دهم. هفت هزار و۸۳۷ مدرسه ابتدایی کمتر از ۱۰نفر دانش آموز در کشور وجود دارد برای اینها باید کاری بزرگ انجام شود. دنیا ما را تحسین میکند برای یک دانش آموز هم مدرسه داریم.
ترجیح میدهم در جای کوچکی باشم و کارهای بزرگی انجام بدهم تا اینکه در جای بزرگی باشم و نتوانم کار کوچکی هم انجام بدهم.
من «دست خدا» را بالاتر از «قدرت ارتباطات» در این چند سال حس کردم…
مهر