فارس/سریال «آوای باران» به کارگردانی «حسین سهیلیزاده» مدتی است که هر شب از شبکه سه سیما روی آنتن میرود و با توجه به ماجرای دراماتیکی که دارد توانسته مخاطبان بسیاری را به خود جلب کند.
یکی دیگر از موارد مورد توجه در این سریال، استفاده «سهیلیزاده» از بازیگران و چهرههای جدید است که توانستهاند در مقابل چهرههای باسابقهتر تلویزیون خوب عمل کنند.
حصار شگفتانگیز دور یک ویلا
«آزاده زارعی» بازیگر نقش باران یکی از این بازیگران جدید است که ماجراهای سریال حول محور شخصیت او میگردد.
زارعی متولد ۱۰ خرداد سال ۱۳۶۸ است و کارگردانی خوانده. آنچه در ادامه میخوانید گفتوگو با این بازیگر خوش آتیه است:
*درباره حضورتان در تلویزیون بگویید. چهرهتان برای مخاطب چهره جدیدی است.
-بله. در حقیقت «آوای باران» اولین سریالی است که بازی کردهام.
*پس قبلا تجربه حضور جلوی دوربین را داشتهاید.
-بله یک کار دیگر قبلا کار کردهام ولی همانطور که گفتم این سریال، اولین سریالی است که در آن حضور داشتهام.
*چه شد که برای حضور در این سریال انتخاب شدید؟
-در حقیقت تیم آقای سهیلیزاده با من تماس گرفتند و من به ایشان معرفی شدم. از من تست گرفته شد و تا آخرین لحظه که جلوی دوربین آمدم، نمیدانستم که برای این نقش انتخاب شدهام.
*چقدر با نقش باران آشنایی داشتید؟ با پیچ و خمهای داستان آشنا بودید؟
– توضیحی که فقط به من دادند این بود که «باران» یک شخصیت ۲ وجهی است. یک دختری است که بچگیاش را در یک خانواده مرفه گذرانده است. در واقع این دوگانگی بود که هم ذات بچگیاش را نگه دارد با فرهنگی که درآن رشد پیدا کرده است و هم وجهی که از نشست و برخاست با تیم شکیب در او رسوخ کرده است.
*گاهی هم خیلی «لات» میشود.
-دقیقاً طبق صحبتهایی که با آقای سهیلیزاده کرده بودم، باران فقط جاهایی که عصبانی میشود، لحن لاتیاش بیرون میزند و در باقی موارد ذات دختر شاهزاده و مؤدبش را دارد. فقط جاهایی که عصبانی میشد این لحنش بالا میرفت. یعنی در برخورد با موقعیتها لحنش عوض میشد.
*ایفای نقش یک لات برای یک دختر خانم که تجربه اول سریال خود را سپری میکند، مقداری سخت است. برای رسیدن به وجه لاتی باران، مشاهداتی هم داشتید یا فقط تمرین کردید؟
-شیوه مشاهده که در مورد چنین آدمی راحت است. چون اطراف ما پر از آدمهایی است که این ویژگیها را دارند. فقط کافی است نگاهی به سر چهارراهها و پشت چراغ قرمزها داشته باشیم. مملو از خانمها و بچههای کار است که ما بدون توجه از کنارشان عبور میکنیم. فقط کافی است مدتی در حرکات و رفتارشان دقت کنیم تا نوع لحنشان را پیدا کنیم.
من پیش از این مشاهدات با آقای سهیلیزاده خیلی حرف زدم و شخصیت باران با راهنماییهای ایشان و البته شخصیتپردازی نویسندگان در فیلمنامه به «باران» رسیدم.
حتی یک جاهایی باران زیادی «لات» میشد که آقای سهیلیزاده جلوی آن را میگرفت و میگفت که نه زیاد است و کمش کن.
در مجموع تمام این چیزها، نویسنده، کارگردان و خود بازیگر به نظرم در مجموعهای اتفاق افتاد که این لحن و این بازی اتفاق افتاد.
*باران گاهی اوقات با همان لحن لاتی خود دیالوگهای وزندار و شعرگونه هم میگوید.
-آنها کاملا نوشته نویسندهها بود که من فقط تلاش کردم لحن درست را هنگام ادای آنها بگیرم تا به این دیالوگها لطمه وارد نشود.
*سریال پُرقسمت «آوای باران» اولین حضور شما در تلویزیون است. فیلمنامه کامل نیست و شما هم به چنین فضاهایی اشراف نداشتید. این موضوع برایتان سخت نبود؟
-فکر میکنم نه. درست است که سریال است اما در زندگی عادی هم تو خبر نداری که یک ساعت دیگر قرار است چه اتفاقی برایت بیفتد. اتفاقاً به نظرم این هوش و ذکاوت تیم ما را میرساند که تو میروی بازی میکنی و نمیدانی بعدش چه اتفاقی قرار است برایت بیفتد. این موضوع به نظر من کمک میکند به حس بازیگر. من اگر بدانم بعدا قرار است چه اتفاقی بیفتد ناخودآگاه روی بازیم تاثیر میگذارد.
*در سریال به شما میگویند «سیندرلا». آنچه که در کودکی برای او اتفاق افتاده شبیه به ماجرای قصه سیندرلاست. البته همین موضوع این حس را برای مخاطب ایجاد میکند که قرار است در آخر قصه نیز همه چیز شبیه داستان سیندرلا به خیر و خوشی تمام شود.
-واقعاً هم تا به حال یک بخشی از زندگیاش شبیه سیندرلاست. «باران» زندگی دیگری دارد، مال یک جای دیگری است، کودکیاش چیز دیگری است و الان همه شرایطش عوض شده است.
*یعنی با توجه به سابقهای که شکیب از زندگی باران میداند به او لقب سیندرلا را داده است؟
-در حقیقت بچههایی که از کودکی با او بزرگ شدهاند و دیدهاند که در کودکی جنس او با آنها فرق داشته لقب سیندرلا را برایش انتخاب کردهاند. حتی آفرین هم به باران میگوید اینقدر تو ادا و اصول داری که با همه ما متفاوت هستی. بچهها به او این نام را دادهاند و رویش مانده است. حتی در یک قسمتی شکیب به باران میگوید که تو با بقیه فرق میکنی.
اسم «سیندرلا» یک نوستالوژی برای خود باران دارد و در دوران کودکی هم قصهای که زیور برای او تعریف میکند سیندرلا و ماجراهای نامادریاش است. تا اینکه بعدها وقتی که در آن خرابه به او میگویند سیندرلا خودش هم با این نام انگار ارتباط برقرار میکند و آن را دوست دارد. به خاطر اینکه یاد زیور میافتد و فکر میکند او نامادریاش بوده و حالا او آواره شده. در حقیقت باران خودش از اسم سیندرلا استقبال میکند و تا آخر هم سیندرلا میماند.
*همانطور که پیشتر گفتم، چون داستان سیندرلا را همه ما میدانیم که عاقبت به خیر میشود فکر نمیکنید با این دید مخاطب بداند الان که به این بچه میگویند سیندرلا آخر و عاقبتش خوب میشود؟
-شما شک نکنید ما مخاطب را غافلگیر میکنیم. قول میدهیم در مورد تمام کاراکترها بیننده را غافل میکند.
*تعاملات شما با بازیگران مقابلتان چطور بود؟ مخصوصا آقای مهران احمدی.
-اصلا جلوی آقای احمدی بازی کردن سخت است چون من میدیدمش و بازی ایشان را دوست دارم. تک تک بازیگران به من کمک کردند و فقط لذت بردم از اینکه با آنها همکاری داشتم.
*تعامل هم داشتید که گاهی بگویند چطور بازی کنید؟
-همفکری بله ولی همه چیز زیر نظر آقای سهیلیزاده بود در نهایت آقای سهیلیزاده بودند که میگفتند چه چیزی باید انجام شود و چه چیزی نباید انجام شود در حد یک همفکری بله.
*کار کردن با آقای سهیلیزاده چطور بود؟
-برای من که آرزو بود فارغ از تملق، چون سریالهایی که آقای سهیلیزاده میسازنند پرمخاطب است و به نظر من ایشان یک روانشناس هستند و میدانند مخاطب را چطوری پای تلویزیون بنشانند و آنها کار را دنبال کنند. به نظر من هیچ آدمی اتفاقی سریال آقای سهیلیزاده را نمیبیند. به اسم آقای سهیلیزاده شروع میکنند و میبینند و با داستان جلو میروند و برای من آرزو بوده، چون آقای سهیلیزاده بازیگر معرفی میکنند و هر کسی دوست در کار آقای سهیلیزاده بازی کند.
*شما در مواجه با مخاطب بسیار بالای تلویزیون دلهره نداشتید؟ فکر میکردید اینقدر کار دیده شود؟
-من چون میدانستیم کار آقای سهیلیزاده است مطمئن بودم کار دیده میشود چون شما سریالهای قبل ایشان هم نگاه کنید همه سریالها پرمخاطب بوده و آدم کار سخت میکند و من میدانستیم به خاطر سریال؛ من هم دیده میشوم. منتها سخت است خیلی آدمهای زیادی و قشرهای مختلف دربارهات قضاوت میکنند و آدم یک ترسی هم دارد.
*این قضاوتها برای شما دلهره ایجاد نمیکرد که بر بازیتان بخواهد تاثیر بگذارد و یا شما تلاش کردید این دلهره را مهار کنید؟
-دلهره واقعا نبود. باران آدم ترسویی نبود. کلا آدم جسوری است. با دیالوگهای سنگین، نقش سنگین. این جسارت باعث میشد که آن دلهره را مهار کنم و از همان روز اول با جسارت مواجه با نقشم مواجه شدم. سعی کردم با جسارت با این نقش برخورد کنم نمیدانم چقدر موفق بودم.
*درباره اینکه مشخصاً باران در این سریال خال داشته باشد، تصمیم قبلی بود که در فیلمنامه گرفته بودند و یا نه. وقتی شما را دیدند که خال بر گونه دارید، گفتند از این المان هم استفاده کنیم؟
– مجبور بودند به خاطر اینکه من انتخاب شدم و خال هم داشتم. جفت خالهای صورتم متعلق به خودم است. جسارت بخشی از وجود آدمهاست. من چون در جریان نیستم نمیتوانم چیزی بگویم چون یادم نیست. منتها ما احتیاج به یک شاخصه داشتیم که باید از آن استفاده کنیم حالا ممکن است یک خال باشد یا چیز دیگری. این خال یک المانی بود که میتوانست کمک کند به قصه. حالا انتخاب شدم و خال هم داشتم و نویسنده هم از آن استفاده کرده است.
*پس از قسمتهایی که پخش شده واکنش مردم نسبت به شما چه بوده است؟
-خیلی دلشان برایم سوخته. چون فکر میکنند من هم همین زندگی را دارم ولی دلشان واقعا سوخته. همه فکر کرده بودند واقعا من در همین زندگی هستم و دلشان برایم سوخته است. حتی من به یکی از بچههای آشنایمان یک هدیهای دادم حتی من را ندیده بود ولی گفته بود به سیندرلا بگویید چون گدا است و پول ندارد این هدیهاش را من نمیگیرم از او و وقتی یک بچه تو را باور میکند و فکر میکند تو پول نداری و در گداها بزرگ شدی حتی گفته بود حالا که این هدیه را به من داده ناهار دعوتش کنیم بیاید ناهار بخورد و حداقل گرسنه نماند و این خیلی برای من حس عجیبی داشت که یک شخصیتی را بازی کنی که یک بچه کوچک اینقدر تاثیر بگیرد.
*در مواجه با شما نخواستند بگویید آخر قصه چه میشود؟
-بله- خیلی. همه حتی افراد نزدیک از من پرسیدند آخر داستان چه میشود ولی من نه میخواهم و نه اجازه دارم که بگویم، مدتی پیش ماشین من را دزد زده بود و وقتی زنگ زدم پلیس ۱۱۰ آمده بود و گفت اااا… باران و اصرار کرد که پایان سریال را برایش تعریف کنم/ گفت فقط بگو آخر قصه باران به فرید میرسد؟ گفتم من نمیتوانم بگویم. ولی من میدانم شما پیگیر کارهایم هستید.
*شما فکر میکنید این سریال به قشر متکدیان جامعه که دیده نمیشوند،کمکی کند؟
-به نظر من دیده که میشوند. چون هر روز ما داریم بچههای کار را میبینیم و بیتفاوت از کنارشان عبور میکنیم. نهایتاً نشستهایم در ماشینمان و بخاری را هم زدیم و شیشه را میدهیم بالا و خیلی بخواهیم لطف کنیم یک چیزی از آنها میخریم و میرویم. به نظر من هیچ اقدامی نمیشود برای کودکان کار کرد. ولی سریالها خیلی تاثیر دارند، سریال پرمخاطبی که، تِمش در مورد این بچههای کار است معلوم است تاثیر میگذارد. امیدوارم این تاثیر مقطعی نباشد.
*صحبت پایانی ندارید؟
-من قسمت بعدی را نمیتوانم پیشبینی کنم، حتی فیلمنامه میخوانم و چند تا سکانس جلوتر را نمیتوانم پیشبینی کنم تازه خودم که در فضای این کار هستم، هیچ پیشبینی نمیتوانم بکنم برای این کار و هیچ کس هم نمیتواند. طبیعتاً هر بازیگری که کار میکند دوست دارد آخرش همه را شگفتزده بکند و من هم دوست دارم و طبیعی است.