بحران غزه را می توان از زوایا و روزنه های مختلفی مورد کنکاش و بررسی قرار داد، اما در این نوشتار در صدد هستیم که نشان دهیم، چگونه بحران غزه می تواند نشان دهد که رژیمهای بین المللی در مدیریت بحرانهای منطقه ای دچار ضعف و رخوت شدیدی هستند. رژیمهای بین المللی مجموعه ای از شاخصه های نظام بین الملل هستند که متشکل از بافت ملت – کشورها، سازمانهای بین المللی و مجموعه ای از حقوق بین الملل می باشند؛ مانند کنوانسیونها، معاهدات بین المللی، عرف بین الملل و دکترینهای حقوقی. اکنون با رخداد بحران هایی مانند بحران غزه نشان داده می شود که این رژیمها از شایستگی ها و بایستگی های لازم در خصوص مهار این بحرانها برخوردار نمی باشند و بنابراین به شدت نیازمند بازسازی و اصلاح هستند.
۱٫ ساختار حاکمیت منافع ملی در نظم بین الملل
اولین شاکله و مشخصه مهم رژیمهای بین المللی حاکم در نظام بین الملل امروز حاکمیت کشورهای مختلف یا همان ملت – کشورها به اصطلاح تخصصی می باشد. در این ساختار کشورهای گوناگون از روزنه تنگ منافع ملی خود به مسایل و موضوعات منطقه ای و جهانی می نگرند. عنصر قدرت یکی از اصلی ترین مولفه های استمرار این نظام سیاست محور است.
به عبارت دیگر از دیدگاه رئالیست ها هنگامی که بحث انتخاب و یا کنش عقلایی می شود، دولتها به عنوان اصلی ترین بازیگران مطرح می شوند. حال در بحران غزه ما شاهد هستیم که چگونه این نظم نظام حاکم خود زاینده بی نظمی، بی عدالتی و ظلم و جور می شود. چون رژیم غاصبی مانند اسرائیل در مقابل مردم بی پناه غزه وجود دارد، و چون پشتیبان چنین رژیمی، دولت ایالات متحده آمریکاست، بنابراین در بن بست منافع ملی، دولتها، نظم عافیت را طلب می کنند و خود را درگیر اسرائیل و آمریکا نمی سازند. آنها را چه به رویارویی با آمریکا؟!؛ کشتار مردم بی گناه و غیر نظامی در جلوی دوربین های دنیای ارتباطات و دنیای جهانی شده، انگار نه انگار که به آنها ربطی داشته باشد.
آنها صرفا مامور هستند که از منافع کشور خود حفاظت کنند و به این ترتیب اگر به اسرائیل انتقاد کنند، منافعشان را از دست می دهند. بنابراین، آنها چشمان خود را به کشتار بی رحمانه بشری می بندند و فقط به اظهار تاسف می پردازند و صرفا تنها کاری که می توانند بکنند، این است که آرزو کنند طرفین اختلاف، راهی صلح آمیز برای اختلافات خود پیدا کنند!!!
بنابراین، اولین شاخصه رژیمهای بین المللی یعنی حاکمیت ملت – کشورها، در حمایت از عدالت خواهی و جلوگیری از کشتار، سخت از بنیان دارای مشکلات و چالشهای ریشه ای است. تا این نظام دچار بازسازی و اصلاح نشود، نظم دنیا، یعنی نظم قدرتمندان و حاکمان زورمدار، و بی نظمی و ناامنی و کشتار برای مردمانی مانند مردم غزه، که فاقد پارامترهای قدرتی لازم هستند. البته بسیار واضح و مبرهن است که یک راه گریز از چنین بن بستی، ایجاد تغییر در ساختارهای نظام بین المللی و تقویت کنوانسیونها و قواعد به هنجار و عدالت طلبانه جهانی می باشد.
۲٫ سازمانهای بین المللی به ویژه سازمان ملل متحد
بحران غزه و کشتار بیرحمانه مردم آن توسط رژیم صهیونیستی، بار دیگر نشانه شاخصی است مبنی بر اینکه سیستم امنیت دسته جمعی تعریف شده در منشور سازمان ملل متحد و سایر سازمانهای امنیتی مرتبط، فاقد کارآیی لازم برای مدیریت بحرانهای منطقه ای و جهانی هستند.
در عرصه ناتوانی رژیمهای بین المللی در مدیریت بحران غزه است که متاسفانه تخم نفرت و کینه بیشتری در دل گروههای جهادی و مقاومت کاشته می شود و عملا آنها راهی جز مبارزه مسلحانه و مقاومت در مقابل رژیم صهیونیستی پیدا نمی کنند.
این سیستم سازمانی نیز نمایه و ترجمانی از رژیم بین المللی حاکم می باشد که بایدها و نبایدها را در پارادیم روابط بین الملل تعریف می کند. ساخت ارکان سیاسی و امنیتی سازمان ملل متحد، یعنی شورای امنیت، مجمع عمومی و دبیر کلی، به شدت نیازمند اصلاح و بازسازی هستند.
این ساختارها عمدتا بر اساس ساختارهای نظم جهانی پس از پایان جنگ دوم جهانی طراحی شده اند و برای برآورده ساختن نیازهای امروزین روابط بین المللی و مدیریت بحرانهای جهانی فلج و از کار افتاده هستند. ساخت دیوان بین المللی دادگستری و دیوان بین المللی کیفری در این مجموع رژیم بین المللی مستقر نیز به همین ترتیب است.
کشتار هزاران انسان در تجاوز آشکار نظام بعثی عراق علیه ایران ما، قتل عام رواندا، کشتار سربنیتسا و سارایوو، ادامه نفرت و کشتار توسط تل آویو در بحرانهای متعدد غزه، حمایت از تکفیریها و داعش در سوریه و عراق، همه دردهای بی التیام بشریت اند که نشان می دهند سازمان ملل متحد در پاردایم رژیم بین المللی حاکم و مستقر در روابط جهانی، فشل و ضعیف می باشد و اگر هم جایی از خود، خودی نشان داده است، به دلیل هم سویی آن موضوع با منافع ملی قدرتهای بزرگ بوده است.
در بحران تجاوز رژیم بعث عراق به ایران در ابتدای دهه هشتاد میلادی، این رژیم های بین المللی، قدم مثبتی برای ما برنداشت و اگر نبود رهبری حضرت امام (ره) و رشادتهای ارتش و بسیج و مردم ما، تجاوز عراقی ها با حمایت قدرتمندان غربی آن، سرنوشت کشور ما را دگرگون می کرد. اما در تجاوز عراق به کویت این طور نبود و رژیمهای بین المللی توانست که متجاوز را سرجای خود بنشاند، چونکه در راستای منافع قدرتهای بزرگ قرار داشت و نفت کلیدی ترین آنها محسوب می شد. اما در آخرین دهه قرن بیستم، یک تراژدی بزرگ انسانی در رواندا رخ داد که نظام بین المللی عاجز از اقدام مناسب علیه آن بود و دلیل اصلی در واقع آن بود که رواندا چیزی جز موز نداشت.
سایر سازمانهای منطقه ای نیز غالبا دچار این آفت و بلای مشخص می باشند. امروزه ما شاهد هستیم که چگونه سازمان همیاری کشورهای اسلامی، جنبش غیر متعهدها، اتحادیه عرب همه و همه در مقابل این بحران نتوانسته اند کار چشمگیری از خود نشان دهند. بنابراین رژیم بین المللی حاکم در سازمانهای منطقه ای نیز سست و بی بنیان است و نمی تواند در مدیریت بحرانهای جهانی و منطقه ای کامیاب و موفق باشند.
۳٫ تفوق و برتری سیاست بین الملل بر حقوق بین الملل:
ساخت ارکان سیاسی و امنیتی سازمان ملل متحد، عمدتا بر اساس ساختارهای نظم جهانی پس از پایان جنگ دوم جهانی طراحی شده اند و برای برآورده ساختن نیازهای امروزین روابط بین المللی و مدیریت بحرانهای جهانی فلج و از کار افتاده هستند.
با دو نکته اشاره شده در بالا، الان به خوبی می توان مفهوم بحث تفوق یا برتری سیاست بین الملل بر حقوق بین الملل را تشخیص داد. دلیل اصلی عدم کارآیی مناسب رژیمهای بین المللی در نظام جهانی همانا این برتری می باشد.
اصالتا حقوق می آید که سیاست را به وسیله قانون مهار کند. به بیان ساده تر در عرصه داخلی و صلاحیت کشورها نیز همین طور است. تقنین یا قانونگذاری است که سیاست را مهار می کند وگرنه سیاست بی قانون می تواند همه چیز را به فساد بکشد. اگر در کشوری هم فساد وجود دارد، هویداست که قانون یا خوب نوشته نشده است، یا قانون خوب است اما اجرا نمی شود و سیاست به رانت قدرت توانسته که قانون را به انزوا بکشاند.
حال در عرصه نظام بین الملل و رژیمهای حاکم بر آن نیز قصه همین است. ما قوانین و کنوانسیونها و معاهدات خوبی داریم، اما سیاست بازی قدرتهای بزرگ مانع از اجرای آنها می شود. اگرچه این قوانین و کنوانسیونها و عرف بین المللی نیازمند توسعه و تکوین جدی تری هستند، ولی مشکل اصلی در راه اجرای همانهایی که داریم، همانا سیاست بین الملل محسوب می شود.
اکنون در بحران غزه ما شاهد ضعف عملکردی این رژیمهای بین المللی هستیم. کنوانسیون های مربوط به اصل عدم تجاوز، اصل حق خودگردانی ملتها، رژیمهای حقوق بشری به ویژه نسل اول حقوق بشر در خصوص حقوق مدنی و سیاسی، اصل مبارزه با تروریسم، اصول حقوق بشر دوستانه، اصل حل اختلافات از طرق مسالمت آمیز مانند مذاکره دیپلماتیک، میانجیگری، داوری، مساعی جمیله و دادگستریهای حقوقی، اصل منع کشتار دسته جمعی، همه و همه باید که بتوانند رژیم صهیونیستی را مهار کنند و جلوی کشتار اهالی غزه را بگیرند، اما کجایند اجرای این اصول حقوقی؟؟!! کجایند کشورها و سازمانهایی که بتوانند بدون ترس از عواقب انتقام گیرانه آمریکائی ها جلو بیایند و اقدامات دیپلماتیک را به جلو ببرند؟
اسرائیل با نقض آشکار همه این کنوانسیونهای مهم در حقوق بین الملل، بدون اینکه بخواهد ادعاهای خود را از طریق دیپلماتیک حل کند، دست به اسلحه می برد و شهری پر از جمعیت را به موشک می بندد و حتی جلوی ارسال کمکهای بشر دوستانه را نیز می گیرد. و فانتزی تلخ و دردناک اینکه برخی از صهیونیست ها در تپه های مجاور به غزه روی صندلیها می نشینند و به عنوان تفریح و سرگرمی، سلاخی صهیونیست ها را تماشا کرده و از آن فیلم و عکس می گیرند.
و اینگونه است که برای گروههای فلسطینی راهی جز مقاومت مسلحانه و اجرای حق دفاع مشروع باقی نمی ماند. اینگونه است که متاسفانه راههای دیپلماتیک به بن بست می رسد و گروههای مقاومت هم به این نتیجه می رسند که اسرائیل زبانی جز گلوله نمی فهمد. به عبارت دیگر در عرصه ناتوانی رژیمهای بین المللی در مدیریت بحران غزه است که متاسفانه تخم نفرت و کینه بیشتری در دل گروههای جهادی و مقاومت کاشته می شود و عملا آنها راهی جز مبارزه مسلحانه و مقاومت در مقابل رژیم صهیونیستی پیدا نمی کنند.
دکتر رضا سیمبر
استاد گروه علوم سیاسی و روابط بین الملل دانشگاه گیلان