مهدی قادری:
جامعه ایران به سمت یکدست شدن و پیوند یکپارچه میرود. کینه، زخم و مزاحمت عاطفی که حاصل یک دوره جنجال سیاسی و حزبی سنگین و به شدت رادیکال و خارج از قاعده بود جای خود را به احساس و علاقه به هموطن داده است. غیر از بازیهای تکراری چند رسانه خاص کسی به آن صورت روی اعصاب مردم راه نمیرود. از هجم تنشها، بحرانها، افشاگریها، هتاکیها یا اتهامافکنیها کاسته شده است. گوش مردم با همه سختیها و فشارهای اقتصادی قدری مجال نشنیدن فریادهای تند سیاسی یافته است. فاصله از دعواهایی که بوی متعفن قدرتخواهی میدهد، حال همه را خوش میکند. اوضاع سینما هم قرار است به همین منوال پیش رود.
اما گویا برخی برای زندگی در اجتماع آرام و مطمئن ایرانی ساخته نشدهاند و گویا به اجتماع آرام و بدور از هیجان جناحی و حزبی از زاویه تحقیر مینگرند. برخی استاد به معنای واقعی کلمه هستند. استاد این که یک مسأله صنفی یا اساساً سیاسی شخصی و دست چندم را به برکت رسانههای خود مسأله اصلی مردم یک مملکت جلوه دهند. چیز عجیبی هم نیست، گلوگاه رسانهها در ایران عموما در دست چند گروه سیاسی است که گرایشات تند و رادیکال و جناحبندی شده مشخص خود را بر هر موضوع دیگری ترجیح میدهند. بعضی اوقات صحنهآرایی رخ داده پیرامون سوژههای خبری به گونهای میشود که مسأله چنان جدیت مضحکی پیدا میکند که گروههای مختلفی شکل میگیرد و طبق معمول دوباره بخشی از بدنه جامعه بزرگ ایران دستهبندی شده و تقابل دستهها و گروهها، بیانیهها و شعارها، تجمعهای احتمالی، لحظه به لحظه بیشتر میشود و روز و شب استرس و به هم ریختن روان مردم و اتفاقاً در مواردی بیاحترامی به گروههای مختلف آنان تنها نتیجه آن میشود.
این بار یک اثر جناحی سیاسی اوضاع سینمای ایران را به هم ریخته است. چند روزی است «عصبانی نیستم» منشأ بخش قابل توجهی از عصبیتها در فضای سینما و رسانه شده است. متأسفانه تعداد قابل توجهی از افراد مجدداً در حال قرار گرفتن -بخوانید قرار داده شدن- در دستهبندیهای جناحی قبیلهای تعریف شده از سوی رسانهها که مدتی کمرنگ شده بودند، هستند. به راحتی قابل دریافت است که این ماجرا برای بار چندصدم پیرامون فیلم سینمایی «عصبانی نیستم» در حال شکل گرفتن است. فیلمی که خیلی فراتر از قد خودش ظاهرش کردهاند. فیلمی که به جای باز کردن گره، به جای امید و دوستی، روی کینههای شخصی پافشرده است. امیال خشونتزدهای را در قاب تصویر نشانده و از همان اول معترض است به همه چیز غیر از خودش.
چشمهایش را بسته و بر سر همه فریاد میزند و همه را مقصر میداند. از خندیدن مردم عصبانی میشود. «همه» و «تمام» را میخواهد. همان فیلمی که چند ماه قبل در مطلبی پیشبینی دستهبندی کردن جامعه ایران و تلاش برای تکه تکه کردن جامعه ایران از بازیهای احتمالی رسانهای که در اطرافش شکل میگیرد به عنوان تنها نتیجه آن قابل حدس بود. حواشی اطراف، آن را روز به روز به این نتیجه نزدیکتر میکند. مجالی است برای همان رسانه جناحی که حرف تند حزب سیاسی خود را بزند. هنوز اکران نشده صف بندیها و موضعگیریها و بیانیهها را شکل داده است. هنوز اکران نشده بحثها میان نمایندگان ملت با دولتمردان بالا گرفته است. فیلمی که نطفهاش روی موضوع «حوادث بعد از انتخابات سال ۸۸»، ماجرایی که جامعه را زخم زد و تکه تکه کرد، تشکیل شده است هر چقدر هم که اصلاح شود و صحنههای حمایت از یک نگاه سیاسی از آن حذف شود باز هم شعارهای نوشته روی در و دیوارش، تصاویر افراد جناحبندی شده در آن، حوادث بر هم زننده نظم عمومی و مخل امنیت روانی جامعه و حوادثی از جنس ۱۸ تیر و … حال هر آدم خسته از بازیهای قدرتطلبانه سیاست را باز هم خراب میکند.
چرا در روزگاری که جامعه ایران به هیچ چیزی بیشتر از «وحدت» نیاز ندارد فیلمی به دنبال نمک پاشیدن دوباره به یک واقعه تلخ است؟ کارکرد این فیلم ساخته شده با نیت سیاسی هرچند توجیه اجتماعی بودن مدام برایش تکرار شود، برای جامعه امروز ایران چیست؟ فیلمی که عصبانیت را مخفی نمی کند بلکه فریاد می زند، چرا در موقعیت کنونی باید از برگ حمایتی اکران عمومی برخوردار شود؟ هر هزینه احتمالی در آزرده شدن احساس و اعصاب مردم را چه کسی بر عهده میگیرد؟ چه کسی ضمانت میکند دمیدن در آتشی که میان مردم صفبندی میکند دوباره در دلها شعله نگیرد؟ چرا وقتی دعواها و تنشها خوابیده یک عمل ناشیانه باید خانه امن مردم ما را به هم بریزد؟
نمایش فیلمی که هنوز نیامده اینقدر جنجال به پا کرده دوباره حال چه کسانی را خراب خواهد کرد؟ اگر بیاید چقدر این جنجالها کش پیدا خواهد کرد؟ چند ماه دیگر روی موج رسانههای جناحی بالا و پایین میشود؟ چند ماه دیگر دغدغههای اصلی مردم ایران قربانی یک بازی و خواست شخصی جناحی و اولویت دست چندم میشود؟
«عصبانی نیستم» چه اکران میشد بدون «جنجال» و چه اکران نشود بدون «جنجال»، هیچ اتفاق خاصی نمیافتد. این یک برآورد واقعی است چرا که این فیلم وقتی در اندازه قد و قامت خود بررسی شود هیچ قدرتی در ایجاد یک موج یا هر هیجان اخلالگر دیگر ندارد.این داستان جدیدی هم نیست، اساساً بسیاری از فیلمها که چنین قدرتی ندارند در فضای سینمایی ایران به این موقعیت میرسند و در اکثر این مواقع آن چیزی که فیلم را بسیار مهم جلوه داده و با خلق موقعیتی کاذب نمایش یا عدم نمایش آن را به واقعهای شبیه فاجعه جلوه داده نگاهی دُگم یا رادیکال است که خلق یک آلترناتیو جناحی-سیاسی و البته تبلیغاتی برای فیلم نتیجه آن است. آلترناتیوی که فیلمهایی غیر مهم را در تاریخ سینمای ایران مهم جلوه داده و نان جنجال آفریده شده به خورد آن فیلم خاص داده شده است. آلترناتیوی که بیش از هر چیز دیگری مدیون بازیای است که همان رسانههای جناحی به راه انداختهاند و این بار یک فیلم سینمایی را به عنوان زمین بازی خود انتخاب کردهاند. این مسألهسازیها بعد از مدتی و در بلند مدت مثل هر چیز دیگری کسالتآور شده و به اضمحلال میرود. اگر این بزرگنمایی غیرواقعی جناحی صورت نگرفته بود، اگر این تفرقه با محوریت دلخوریها با یک فیلم به میان مردم کشیده نشود، شاید نیازی نبود و نباشد که همین چند خط هم درباره یک مسأله غیر مهم نوشته شود. (نگاه کنید به رویکرد مشابه همین رسانههای جناحی درباره مسأله ناراحتکننده اسیدپاشی که در آن چند رسانه خاص آغاز شد و با داستان سازی غیرواقعی از یک پدیده زشت اجتماعی و یک انتقام شخصی معضلی در حد یک آشوب امنیتی جلوه داده شد. نتیجه آن چیزی نبود جر اخلال در آرامش مردم و هراس در دل خانوادهها. رویکردی که پشت آن هم باز یک انتقام جناحی یا منفعت حزبی وجود داشت.)واقعا باید باور کرد که پشت صحنه این همه شلوغکاری برای یک فیلم معمولی یا ارائه تصویر وارونه از یک معضل زشت اجتماعی نیتی سیاسی وجود ندارد. البته که این گله هم برجای خود استوار است که عدهای ناآگاهانه با قرار گرفتن در این پازل این دست از رسانههای جناحی را در تکمیل ایده سیاسی و حزبیشان یاری دادند.
مردم ایران نجابت به خرج میدهند و حرمت ارض خود را میدانند اما چرا باید اجازه داد «تمامیتخواهی» بر سر مردم فریاد بزند و دوباره تمامیت یکیشده آنها را به هم بریزید؟ مردم ایران برای کوتاه آمدنها و پایان دادن به غائلهها کم هزینه ندادهاند. در روزگاری که «تدبیر» توقع رایج شده است، برای تکه تکه نشدن وحدت جامعه چه تدبیر میکنند؟