منطقه «طول» گیلان در شهرستان تالش که بیش از ۸۰ درصد اهالی آن اهل سنت هستند، پس از ۳۰ سال، یکبار دیگر با برپایی چادر و یا در فضای باز کوهستان به عزاداری میپردازند.
افق انلاین ، تالش – عزیز عاقبتی خطبهسرا؛ تالش منطقهای است که اقوام مختلفی را در دل خود جایداده است، شیعه و سنی در این منطقه همواره با وحدت خاصی در کنار یکدیگر زیستهاند.
محرم بهانهای برای نمایش وحدت شیعه و سنی در این شهرستان است، مردمان این دیار از دیرباز عشق و ارادت خاصی به اهلبیت و بهویژه امام حسین علیهالسلام داشته و در کنار یکدیگر عزاداری پرداختهاند.
“طول” گیلان نیز یکی از مناطق باستانی و محل کشف جام زرین طالشی مربوط به دوران هخامنشی است که نشان از تمدن و فرهنگ غنی و کهن این منطقه دارد، اهالی این منطقه که حدود ۸۰ درصد آنها اهل سنت هستند همهساله با فرارسیدن ایام محرم با برگزاری مراسم طشت گذاری و برپایی دستهجات عزاداری و مراسم سینهزنی و مداحی و پخش غذای نذری یاد شهدای کربلا را گرامی میدارند.
تقریباً هر ۳۰ یا ۳۵ سال حضور روستاییان در مناطق عشایری مصادف میشود با ماه محرم و این فرصت مناسبی است تا رسم و سنتها و شکل عزاداری در گذشته را زه تصویر بکشیم.
در همین راستا در روز هفتم محرم به منطقه “طول” گیلان رفتیم تا گزارشی از عزاداری مردم روستاهای داش دیبی، سله یوردی و ولی بیگ یوردی در فاصله ۵۰ کیلومتری شهر تالش و د ر دل کوهستانهای تالش تهیه کنیم
نوای یا حسین و یا ابوالفضل صدها سال است که در دل کوهستانهای پررمز و راز تالش میپیچید تا امروز به گوش ما برسد.
“طول” گیلان که قدمتی به بلندای تاریخ و فرهنگی به زیبایی جام زرین تالش دارد، منطقهای بزرگ در دل این کوهستانهاست که باگذشت صدها سال هنوز این نواها در آن خاموش نشده؛ ۵۰ کیلومتر جاده پرپیچوخم کوهستانی را برای دیدن و شنیدن این شگفتیها پیمودیم.
در مسیر گذر از روستای تاریخی مریان و اقاولر، لباس محلی تالش در دکانی قدیمی و کوچک لابهلای ویلاهای لوکس و میلیاردی این منطقه نظرمان را به خودش جلب کرد.
پیرمردی به استقبالمان آمد تا متوجه موضوع گزارشمان شد، رنگ از رخسارهاش پرید، از او خواستیم از حال و هوای محرم در نیمقرن پیش و دوران کودکیاش بگوید.
او نیز از مراسمات سنتی این منطقه در مسجد گِلی و بزرگ این روستا که در دوطبقه ساختهشده و قدمتی حدود ۱۷۰ سال دارد برایمان میگفت تا نام حسین (ع) آمد اشک بر چشمانش جاری شد و مجال سخن گفتن را از زبانش گرفت تا این بار چشمانش عشق به حسین را فریاد بزنند.
برای رسیدن به “طول” گیلان همچنان به مسیر خود ادامه میدهیم، جادهای خاکی که عبور و مرور کامیونهای سنگین برای جابجایی مصالح کارخانههای سنگشکن و غیره آن را با خاک یکسان کرده است.
برای رسیدن به اولین روستای این منطقه چیزی نمانده، در راه به یکی از ریشسفیدان منطقه طول برخوردیم که ازقضا نامش نیز آقای طولی است.
او نیز بر برپایی مجالس ساده عزاداری درگذشته توسط پدرانشان تأکید میکند و از عشق و محبت دیرینه مردمان این دیار به حسین (ع) و قدیمیهای منطقه که برگزاری مراسمات عزاداری فعال بودند برایمان گفت.
نزدیک غروب است و آسمان را مه غلیظی فراگرفته و تشخیص مسیر درست را برای افراد ناشناس سخت کرده، در نیمههای راه متوجه شدیم که آخرین دوراهی را اشتباه آمدهایم.
اما خوشبختانه این اشتباه برایمان بد نشد و ما را پیرزنی که با پوشش زیبای محلی به سمت ما میآمد، رساند.
با گویش محلی برایشان موضوع گزارشمان را توضیح دادم و از او خواستم هر چه دلتنگش میخواهد از محرم و حسین (ع) بگوید، با حجب و حیای خاص شیر زنان تالشی و با صدای آرام لحظاتی برایمان از دستهجات عزاداری و مراسم سینهزنی از گذشته تا به امروز گفت.
خواستم حرف دلش را در مورد وحدت شیعه و سنی در منطقه و عشق و محبت آنان به امام حسین علیهالسلام جویا شوم که دست بر سینه گذاشت و گفت من خودم سنیام و عاشق امام حسین (ع).
مادر پیر روستایی راه رسیدن به مقصد راه به ما نشان داد، اما مسیر گزارشم را عوض کرد، آری سخن گفتن از شیعه و سنی در تالش اصلاً زیبنده نیست و به مذاق مردمان این دیار خوش نمیآید.
از لابهلای کوچههای مهگرفته که در کنارهاش سنگها را به شکل زیبایی چیدهاند عبور کردیم تا به محل قرار برسیم، خودروی پراید که انصافاً تا اینجای مسیر را خوب دوام آورده بود دیگر توان بالا رفتن از این مسیر سخت و تنگ را ندارد، بهاجبار باید به یکی از عشایر بسپاریمش.
آقای آجودانی یکی از اهالی روستا به استقبالمان آمد، به یاد روزهای کودکی خود تصمیم گرفتیم باقی مسیر را با پای پیاده طی کنیم.
پیرمردی روستایی داس در دست از دور به ما نزدیک میشود، به ما گفت چه میخواهید، گاوم رفت و ممکن است گم شود باید زود بروم.
از او پرسیدیم در ماه محرم به مسجد میروی و عزاداری برپاست؟ با صدای بلند گفت بله که برپاست و ما همیشه میرویم، پیرمرد خوشسخن ما با عشق و هیجان خاصی شروع به سخن گفتن از رسومات سنتی گذشتگان کرد، از ” شاخسی واخسی” و حسین حسین گویان و کلی سنت جالب دیگر.
«در” شاخسی واخسی” عزاداران شانهبهشانه یکدیگر میایستند و در صف اول آنها، ریشسفیدی اشعار و نوحههایی را میخواند و به دنبال او، سایر عزاداران نیز آنها را تکرار میکنند. شاخسی در زبان ترکی مخففی از شاه حسین است. عزاداران در این آیین، چوبی را از زمین تا فرق سرخود حرکت میدهند و پاهای خود را نیز بر روی زمین میکوبند.»
هرچند صحبتهایش بسیار جالب و شیرین بود اما نخواستم وقتش را بگیریم، از او خداحافظی و عذرخواهی کردم و خواستم تا گاوش گم نشده برود، برگشت و با صدای بلند گفت برود گم شود، جانم فدای حسین، گاو چیست؟ و به راهش ادامه داد.
کمکم آسمان مهگرفته کوهستانهای طول گیلان در تالش تاریک نیز میشود، از دور چادری پیداست که به لطف موتوربرق چراغی نیز بر سرش روشن است.
اینجا گویا به آسمان نزدیکتری و ماه و ستارگانش نیز هوای زمینی شدن دارند، حال و هوای عجیبی است، خدایا این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست.
کمکم اهالی روستا با چراغهایی در دست برای مراسم سینهزنی به سمت چادرهای عزا میآیند، شهردار تالش به همراه محفوظی عضو شورای شهر تالش نیز مهمان اهالی روستا هستند تا به یاد روزهایی نهچندان دور مراسم عزاداری را در بین دوستان و اقوام خود برگزار کنند.
شهردار تالش دلش تاب نمیآورد و دقایقی مداحی میکند تا جوانان روستای “داش دیبی” سینهزنی کنند، فرصت اندک است و اهالی این روستا قرار است به یکی از روستاهای بالادستی به نام “ولی بیگ یوردی” دسته عزاداری ببرند.
بخشی از مسیر را سوار بر پشت نیسان و باقی مسیر را باید با پای پیاده طی کنیم، ساعت ۱۱ شب است و هوا عجیب تاریک شده و دیدن مسیر سخت است.
فانوسها و مشعلها روشن میشود، به روستای “ولی بیگ یوردی” نزدیک شدیم، عزاداران روستا با خواندن اشعاری به استقبال دسته عزاداری مسجد حضرت ابوالفضل “داش دیبی” آمدهاند.
در لابهلای جمعیت پیرمردی با کلاه تالشی بر سر و چوبی در دست که بر آن تیکه زده با حالت خاص مردان کوهستان نظر ما را جلب میکند، آقای آجودانی که حدود ۹۰ سال سن دارد میگوید تقریباً هر ۳۰ یا ۴۰ سال حضور ما در ییلاقات منطقه مصادف میشود با ماه محرم و محرم امسال سومین دورهای است که او به یاد دارد.
دکتر محفوظی که اهل روستای “سله یوردی” یکی از روستاهای منطقه طول گیلان است مراسمات حدود ۳۰ سال پیش را به یاد دارد.
او وحدت شیعه و سنی و مردمان این دیار و عشق و ارادت آنان را مثالزدنی میداند و میگوید ما سالها اینجا با هم زندگی و عزاداری کردهایم و امروز متوجه شدم بسیاری از عزاداران منطقه از اهل سنت هستند و این وحدت مردم واقعاً برای بنده شیرین و ارزشمند است.
اینجا در ارتفاع بیش از دو هزار متری و فاصله ۵۰ کیلومتری از شهر و در دل کوهستانهای تالش غوغایی برپاست، صدای یا حسین و یا زینب و یا ابوالفضل در لابهلای کوههای استوارش میپیچد و مو را به تنت سیخ میکند و آدمی را مبهوت این عشق میکند.
پیر زنان و مردان روستایی با لباس محلی و با چوبدستی مخصوص تالشان در کنار جوانان غیور در فضای باز و بافاصله از هم به عزاداری مشغولید، مداح میخواند و مردم خالصانه سینه میزنند و من به تماشای این عشق نشستهام.
ساعتی بعد مراسم به اتمام میرسد، هرکدام از اهالی با محبت و صمیمیت خاصی ما را به خانه خود دعوت میکنند، اما مرا تاب ماندن نیست، زود باید برگردم تا گزارش این عاشقی را به تحریر در بیاورم، اما مگر قلم توان نگاشتن این عشق را دارد؟
ساعت سه شب است و جادههای تنگ و تاریک و پرپیچوخم منطقه طول گیلان را با کوله باری از عشق و فرهنگ و شور و شعور حسینی به سمت شهر تالش طی میکنم تا روایت عاشقی دیرینه مردمان سرزمین کهن تالش بزرگ تیری باشد در چشمان دشمنان اهلبیت.
فارس