باشگاه خبرنگاران، وبلاگ منتظران مهدی در جدیدترین نوشته خود آورده است:
در کتاب مفتاح الجنه منقولست که در زمان سلف شیخ صالح دیندارى از دوستان اهل بیت علیهم السلام بود که هر سال در دهه محرم مشغول تعزیه دارى سیدالشهداء علیه السلام شده ومال بسیارى صرف طعام فقراء و مساکین و عزاداران مى کرد.
از گردنش روزگار کج رفتار صدمه به مال و دولتش رسیده و بسیار فقیر و پریشان حال شد، و با نهایت عسرت مى گذرانید تا این که ما محرم داخل شد و دو روز گذشت آن مرد بیچاره هرچه کوشید و به هر جانب دوید دستش به جایى نرسید با، حسرت و اندامت دلگیر و غمگین به خانه خود داخل شد و سر به زانو متفکر بود.
زنش او را بسیار پریشان دید و در مقام تسلى گفت : اى شوهر چه حادثه رو داده و به چه مصیبت گرفتارى که حال گفتگو ندارى ؟ گفت : اى مونس روزهاى غمگینى من ، خودت مى دانى که هرسال در دهه محرم با چه اوضاع و جلال مشغول تعزیه دارى خامس آل عباس مى شدم ، و امسال دو ماه از ماه محرم مى گذرد و من از فیض تعزیه دارى محروم و دلگیر و لاعلاج مانده ام .
آن غیوره زن گفت : غم مخور اگر مال نداریم الحمدلله که ، جان داریم در هر سال صرف مال مى کردى امسال صرف جان کن گفت چگونه ؟ گفت : طلاق مرا بده ، و مرا در بازار برده بفروش ، وقیمت مرا صرف عزادارى مظلوم کربلا کن !و این قدر غصه و اندوه مخور پس آن مرد قدرى متفکر شد و آه سوزناکى کشیدو گفت : اى همدم ایام محمنت و شادى من این از غیرت و حیمت دور مى ماند، لکن ، تو اگر به مفارقت این دختر ما راضى و دلگیر نباشى و بر بى دختر ماندنت صبر توانى کرد، من آن وقت از تو راضى و ممنون مى شوم ، آن زن شیر دل به شنیدن این سخن از جاى برخاسته دختر را به هر زبانى راضى نمودن و خود هم بامیل و رضامندى تمام ، دختر را تسلیم آن مرد نمود، و گفت : این دختر ما را ببر و در بازار اسیران بفروش ، که جان اولاد من فداى تعزیه داران و گریه کنندگان سیدالشهداء علیه السلام است .
آن مرد دخترش را آورد، به یک نفر عربى به مبلغ معینى فروخته برگشت و مشغول تهیه و تدارکات مجلس عزا گشت و آن عرب دختر را به خانه خود برد، آن زن عرب به محض دیدن دختر واله حسن و جمال و شیفته گفتار و کمال او شد و مانند مادر مهربان برخاست و نوازشها کرده اراده نمود که گیسوهاى او را شانه زده و ببافد، که دختر ممانعت کرده و راضى نشد، و گفت : این زلفها و گیسوان مرا مادرم شانه زده و بافته است هر وقت که به آنها نگاه مى کنم ، مادرم به خاطر مى آید، و امشب بافته مادرم را بر هم نزن .
بعد از نماز و طعام اراده خواب کردند لیکن آن دختر را به خیال در نزد مادر بود، و به خیال خوابش برد، پس آن عرب در خواب دید که حضرت خاتم الانبیاء، صلى الله علیه و آله تشریف آورده و به عرب فرمود: که این مشت طلا را از من بگیر و فردا این دختر را به مادرش برسان ، آن عرب قبول کرده و با وحشت از خواب بیدار شد.
و دختر نیز در خواب دید که یک نفر زن نوارنى آمد و او را به آغوش کشید و مهربانیهاى بسیار و نوازشهاى بى شمار کرده در آغوش کشید، و مهربانتر از مادر گیسوهاى او را شانه کرد و تسلى و آرام داده و گفت : اى دختر غم مخور که به زودى به مادرت مى رسى و دختر هم از خواب بیدار گردید.
پس عرب با هزار مهربانى دختر را به آغوش کشید و به پدر و مادرش رسانید و عذرها خواست و خوابش را بیان نمود آن مرد و آن زن بسیار دلشاد شد، با اخلاص تمام مشغول تعزیه دارى شدند بعد از آن مادر دختر خواست که گیسوانش را شانه بزند دید که گیسوان دختر را به نحوى شانه کرده و بافته اند که در قوت بشر نیست ، گفت : نور دیده گیسوان تو را چه کسى شانه زده و بافته که مثلش در دنیا بافت نمیشود؟ و بوى مشک و عنبر مى دهد؟ گفت : اى مادر غم کشیده گیسوان مرا در عالم رؤ یا مادر مظلوم کربلا فاطمه زهرا علیها السلام این چنین بافته است و این بوى مشک و عنبر از تاءثیر دستهاى مبارک آن خاتون است
خجالت بکشید.شما میخواهید با گذاشتن این چرندیات به اسلام و شیعه ضربه بزنید ولی شما کسافتها موفق نمیشید.
چرت و پرت می نویسید آبروی امام حسین و دوستانش رو میبرید
تا جایی که من میدونم پسر بوده
لااقل تیتر رو اصلاح کنید (به یک زن فروخت)
یعنی خاک بر سر کسی که این افسانه های من در آوردی را باور کند !! چطور یک نفر دخترش رو میفروشه که خرج عزاداری حضرت امام حسین رو بگیره . این داستان در اون کتابی که شما نقل کردی روایتی دروغ است .% جهت بالا بردن شان یک نفر دروغ های شاخدار نگویید.
جانم فدایت یا زهرا(س)