صدای ضجه مادر سکوت شب بیمارستان را شکست. او در میان نالههایش از عروسش که باعث مرگ پسرش شده بود، شکایت میکرد. خیلی زود پای پلیس به این ماجرا باز شد. یک مسمومیت مشکوک و ناگهانی. اگر مرد حتی برای ساعتی از کما خارج میشد، میتوانست گره از این معما بازکند، اما او چشم باز نکرد و بعد از یک هفته جدال با مرگ، تسلیم شد و خانوادهاش را داغدار کرد.
مهسا و مریم روبه رویم نشستهاند. مهسا عروسی است که پس از مرگ مشکوک شوهرش دستگیر شده است و تمایلی به مصاحبه ندارد به همین دلیل با مریم صحبت میکنم. او مهمانی است که شب حادثه به خانه دوستش مهسا رفته بود و خودش را این طور معرفی میکند: من ۳۴ سال دارم و الان به اتهام قتل زندانی هستم. اتهامی که قبول ندارم و امیدوارم به زودی بی گناهیم ثابت شود. بچههایم بیسرپرست ماندهاند آن هم فقط به این دلیل که یک شب مهمان مهسا و خانوادهاش بودم!
از زندگیت بگو و این که چرا بچههایت بی سرپرست ماندهاند؟
او آهی میکشد و میگوید: اعتیاد زندگی ما را ویران کرد. من در ۱۴ سالگی با اجبار خانواده ازدواج کردم. شوهرم محمد معتاد بود، از محل کارش هم به همین دلیل اخراج شد و بعد به جرم داشتن مواد مخدر دو سال به زندان رفت. محمد کارمند یک شرکت خصوصی بود. وضع مالی خوبی نداشتیم و مخارج زندگیمان را پدرم تأمین میکرد. با داشتن دو دختر و یک پسر، در سال ۷۹ مجبور به طلاق شدم و دادگاه حضانت فرزندانمان را به من داد.
سال ۸۳ دوباره ازدواج کردم. همسر دومم حمید، مشاور حقوقی یک شرکت خودروسازی بود. یکی از دوستانم ما را برای ازدواج به یکدیگر معرفی کرد. من زن دومش بودم. با مهریه ۲۰۰ سکه با هم عقد کردیم اما این زندگی نیز از هم پاشید.
چرا؟
زن اول حمید باعث بروز اختلافاتی در زندگی ما شد. تمام هدف آن زن، کنار رفتن من از زندگی حمید بود که موفق شد! البته من حمید را مقصر میدانم، چون او قدرت تصمیم گیری و اراده بالایی نداشت. به طور کلی آدم دهن بین و زودباوری بود.
عقدتان رسمی بود؟
بله.
همسر اولش اجازه داده بود؟
آن دو نفر از پنج سال قبل، با هم به صورت صیغه و موقتی ازدواج کرده بودند. وقتی من و شوهرم عقد کردیم، زن اول گفت باید عقد ما هم رسمی شود. عقد آنان از تاریخ صیغه حساب شد و با مهریه ۱۴۰ سکه عقدشان را رسمی کردند. مهریه من ۲۰۰ سکه بود.
با هوویت در یک خانه زندگی میکردید؟
نه، شوهرم در رودکی برای من و بچههایم خانهای اجاره کرد. خانه زن اولش هم میدان بهمن بود.
همسرت هنگام طلاق، مهریهات را پرداخت کرد؟
نه، او طی زندگیمان، هر چه میخرید، به نام زن اولش میکرد و وقتی مهریهام را خواستم، او هیچ پول و دارایی نداشت. به همین دلیل نتوانستم مهریهام را بگیرم و طلاق گرفتم.
دیگر ازدواج نکردی؟
برای بار سوم در سال ۸۸ ازدواج کردم. شوهرم فرهاد در یک اداره دولتی مشغول به کار بود اما از محل کارش خود را بازخرید کرد و ماشین سنگین خرید و با آن کار میکرد. او ۵ سال از من کوچکتر و مجرد بود. دیماه سال قبل مدت صیغه ما تمام شد و دیگر تمدید نکردیم. البته میخواستیم عقد رسمی کنیم اما نشد!
زیرا با این اتفاقی که برای شوهر مهسا افتاد، درگیر کارهای او شدیم و نتوانستیم برای تمدید صیغه برویم. مسمومیت شوهرش و مرگی که هیچ اطلاعی از آن ندارم. اکنون هم به اتهام قتل زندانی هستم و باید منتظر پاسخ پزشکی قانونی باشم.
برای چه به خانه مهسا رفته بودی؟
مهسا دخترعموی شوهر سومم است. شوهر مهسا به مشهد رفته و با معرفی من از شوهر اولم محمد که ساکن مشهد است، زعفران و نبات خریده بود. چون در سفر، پول کافی نداشت، زرشک و زعفران و نبات را از محمد نسیه گرفته بود و باید ۷۰۰ هزار تومان به من میداد تا به حساب محمد واریز کنم. آن شب من به خانه مهسا رفته بودم تا از شوهرش، مبلغ ۷۰۰ هزار تومان را بگیرم و در ضمن از مهسا که ربگوجهفرنگی درست کرده بود، رب بخرم که این اتفاق افتاد!
فرزندانت چند سال دارند؟
دخترانم ۲۳ و ۲۶ ساله هستند و پسرم ۱۹ سال دارد. دختر بزرگم یک سال پیش ازدواج کردهاست و دو فرزند دیگرم مجرد هستند.
مهسا متهم اصلی این پرونده که میلی به صحبت نداشت، لب به سخن میگشاید و با لهجه محلی میگوید:
من ۳۴ سال دارم. با شوهر و دو دختر ۱۵ و ۱۳ سالهام در روستای قنبرآباد هشتگرد زندگی میکردیم. شوهرم کشاورز بود و من ضمن خانهداری، در کارهای کشاورزی هم به او کمک میکردم. یک گاوداری هم داشتیم. در کل زندگیمان خوب بود و هیچ وقت درگیری و اختلافی نداشتیم.
همسرت چگونه فوت کرده یا به قتل رسیده؟
شوهرم ۱۹ یا ۲۰ آذر ماه سال قبل از سفر مشهد برگشت. یک روز بعد گفت: مسموم شدم، اسهال و استفراغ شدیدی داشت. بعد از آن حالش بدتر شد او را به بیمارستان بردم و بعد به خانه برگشتیم اما لحظه به لحظه حال او بدتر میشد.
وقتی برای بار دوم به بیمارستان رفتیم، شوهرم دچار تشنج شد و از هوش رفت. برای نجات جانش او را از هشتگرد به بیمارستانی در کرج و بعد به بیمارستانی در تهران منتقل کردیم اما بعد از یک هفته بیهوشی، خانوادهاش او را به بیمارستان دیگری در تهران بردند.
او یک روز در بیمارستان تهران ماند و فوت کرد. مادرشوهرم علیه من شکایت کرد که پسرش را کشتهام، اما من از علت مسمومیت و مرگ شوهرم خبر ندارم. مریم هم به خاطر مهمان بودن در خانه ما همراه من دستگیر شده است.
علت دقیق مرگ چه بود؟
بعد از مرگ مغزی شوهرم، جواب آزمایش این بود که ۸۵ درصد به خاطر عفونت مغزی و ۱۵ درصد داروهای بیمارستانی!
جواب قطعی پزشکی قانونی مشخص نشده؟
نه، منتظر جواب آسیب شناسی هستیم. خانواده شوهرم باور نمیکنند که این ماجرا فقط یک اتفاق بوده است.
چه مدت است که دستگیر شدهاید؟
۲۳ روز در آگاهی بودیم و دو هفته قبل ما را به این زندان فرستادند.
بچههایت کجا هستند؟
مهسا با چشمانی پر از اشک میگوید: پیش مادرم هستند.
برداشت آخر:
همسر مهسا پس از مسمومیت شدید یک هفته در بیمارستان ماند و با مرگ مغزی از دنیا رفت. اولین مظنون در چنین مواقعی همسر متوفی یا مقتول است. دومین مظنون مهمانی است که در شب مسمومیت حضور داشت. در حال حاضر هر دو مظنون، اظهار بیگناهی میکنند. مهسا در زندگیش دچار ناکامیهای زیادی شده است.
فعلاً مشخص نیست در آن شب که او برای گرفتن پول نبات، زعفران و زرشک و خرید رب به خانه مهسا رفته بود، چه اتفاقی افتاده است و حرفهای این دو زن تا چه حد صحت دارد. جواب آسیب شناسی پزشکی قانونی گرهگشای این پرونده است.
منبع: باشگاه خبرنگاران ، حمایت