در زمانه ای که همه به فکر پر کردن جیب خود هستند من نیز درحال پر کردن اعمال آخرت خود بودم که زمین گیر شدم…اصلا و ابدا ریا نیست عین واقعیت است.
شهردار تهران را دوست دارم و اعضای شورای شهر را چون همگی برای خدمت آمدهاند، ولی از پیمانکاران این حوزه متنفرم چون برای بالا رفتن سودشان هر کم کاری انجام میدهند و از خوردن حق کارگر گرفته تا استفاده از کارگر افغانی به جای ایرانی در پروژه ها برای پرداخت نکردن حق بیمه کارگر جماعت دریغ نمیکنند.
شاید کلاه شرعی خوبی باشد و یا راه فرار از جواب وجدانهای بیدار ولی کم سوی افکار عمومی که در مورد شهرداری پرسشگر هستند چون از آقای شهردار بپرسید کارگر افغانی دارید؟ میفرماید به هیچ عنوان در شهرداری تهران از کارگر افغانی استفاده نمیکنیم ولی کسی نیست پیگیر شود که آیا پیمانکاران شهرداری هم از کارگر ایرانی استفاده میکنند یا آنها و اعمالشان جزو شهرداری تهران به حساب نمیآید؟
دوباری میشد که زمین خوردن افراد مختلف را در وسط بلوار میرداماد میدیدم؛ چندین بار خواستم بروم و از نزدیک ببینم که وسط بلوار میرداماد چه خبر است، تا اینکه بعد از ظهر شنبه این امکان فراهم شد و در حالی که ۲۰ دقیقه ای به قرارم با یکی از دوستان مانده بود، وسط بلوار رفتم و شروع به پیاده روی در آنجا کردم.
چیزی به نظر نمیآمد جز پیچهای پایه چراغ برقها که در فواصل نامرتب دیده میشد و تقریبا همسطح چمن بلوار بود. خلاصه با دیدن دوستم قصد داشتم به سمتش بروم و کمی عجله کردم ولی چشمتان روز بد نبیند، گیرکردن پاهایم به مانعی همان و سقوط روی پیچ های رها شده همان؛ صدای خرد شدن استخوانم را شنیدم ولی روحیهام را نباختم و پایم را از پیچ بیرون کشیدم و شروع کردم به عکاسی از خودم:
خودم شده بودم سوژه عکاسی و میبایست به بیمارستان میرفتم.