«آیتالله هاشمی میخواست در دور دوم انتخابات ۸۴ انصراف دهد. روحانی از طرف رهبری آمد و گفت، آیتالله خامنهای با انصراف موافق نیست.»
به گزارش افق نیوز/ «نام حسین مرعشی با نام آیتالله هاشمی رفسنجانی گره خورده است. مرعشی جدا از خویشاوندی که به واسطه همسر آیتالله با هاشمی داشت. یار جدا نشدنی هاشمی بود. اعتماد آیتالله به مرعشی به اندازهای بود که او ریاست دفترش در زمان ریاستجمهوری را به حسین مرعشی سپرد. مرعشی در زمان ریاستجمهوری هاشمی استاندار استان محل تولد هاشمی نیز بود.
امروز اولین سالگرد درگذشت هاشمی رفسنجانی است. حسین مرعشی به دفتر عصر ایران آمد و با او در مورد مسائل کشور و البته آیتالله هاشمی به گفتوگو نشستیم. مرعشی در این گفتوگو حرفهایی زد که شاید برای اولین بار است که در تاریخ سیاسی ایران مطرح میشود؛ از جمله تصمیم هاشمی برای انصراف از دور دوم انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۴.
مشروح کامل این گفتوگو در مورد آیتالله هاشمی را در ادامه بخوانید:
یک سوال در جامعه درباره نوع مرگ آقای هاشمی رفسنجانی به وجود آمده است. برخی از اعضای خانواده آقای هاشمی هم به شکلی برخورد کردهاند که مرگ آقای هاشمی را مشکوک جلوه میدهد. نظر شما در این خصوص چیست؟
این موضوعی است که من در مورد آن صحبت نمیکنم؛ چرا که من پزشک نیستم و این موضوع نیز در درجهای از اهمیت بوده که شورای امنیت ملی نیز تیمی را برای بررسی موضوع مشخص کردهاند ولی تا آنجا که من میدانم هنوز به نتیجهای نرسیدهاند.
بحث موضوع وصیتنامه آقای هاشمی رفسنجانی چگونه است؟ آقای هاشمی شخصی است که سالها خاطراتش را یادداشت میکرده، چگونه کسی که جزئیترین وقایع زندگی روزانهاش را مینوشت، وصیتنامهای به جا نگذاشته است؟
من هم برداشت شما را دارم اما این موضوع هم در صلاحیت من نیست که درباره آن نظر بدهم.
یعنی معتقدید که وصیتنامهای وجود دارد اما پنهان باقی مانده است؟ فرزندان او در این مورد صحبتهایی داشتهاند که موضوع را حساستر کرده است.
شاید نتوان اسم آن را وصیتنامه گذاشت اما یادداشتهایی ممکن است در مورد مسائل مختلف وجود داشته باشد. به هر حال فرزندان آقای هاشمی صلاحیت بیشتری برای اظهار نظر در این خصوص دارند. وصی آقای هاشمی، محسن هاشمی است و اجازه دهید ایشان در این مورد صحبت کنند.
یک سال بعد از مرگ آقای هاشمی بارها نام افرادی برای جایگزینی ایشان سر زبانها افتاد. به نظر شما آیا چنین جایگزینی اتفاق افتاده است یا هنوز جامعه فقدان آقای هاشمی را احساس میکند؟
آقای هاشمی چند خصوصیت را با هم داشتند و این خصوصیتها کمک میکرد که آقای هاشمی نقش منحصر به فردی داشته باشد. سابقه ایشان در انقلاب، تجربه دوران مبارزه، تجربه استقرار نظام، تجربه دوران جنگ و همچنین تجربه دوران پس از جنگ و بازسازی ایران و ایشان برای حداقل ۵ دهه در عرصه سیاسی حضور داشته است. به طور معمول سیاستمداران در دورانی حضور فعال دارند و بعد دچار افول میشوند اما آقای هاشمی رفسنجانی برای یک مدت طولانی در سیاست ایران حضور داشتهاند. حضور طولانیمدتی که از دهه چهل تا دهه نود امتداد داشته است.
این حضور طولانیمدت به همراه ارتباط گسترده او با نهادهای مختلف بوده است و برای مثال او با نهادهای منبعث از رهبری ارتباطی داشت که اگر چه قسمتی از سپاه بعدها منتقد آقای هاشمی شدند اما تمام آنها در دوران جنگ از مدیران رده میانی بودند که آرزویشان گزارشدهی به ایشان بود. همچنین آقای هاشمی تنها کسی بود که حتی تا آخرین روزهای زندگی خود میتوانست با رهبری دیدارهایی خارج از چارچوبهای رسمی کشور داشته باشد.
از سوی دیگر با مراجع، مدرسین قم و دانشگاهیان و مردم ارتباط گستردهای داشته است. این موارد باعث شد که یک نقش منحصر به فردی به آقای هاشمی داده شود. حال فرض کنیم افرادی هم باشند که هوش و ذکاوتشان به اندازه آقای هاشمی بوده باشد و همچنین به اندازه آقای هاشمی دلسوز مردم و انقلاب نیز باشند و توانایی قدرت تجزیه و تحلیل مسائل را نیز داشته باشند اما هیچکدام به اندازه آقای هاشمی نفوذ و روابط ندارند. برای مثال همین مجمع تشخیص که میتوانستند ریاست آن را به دیگران واگذار کنند اما شش ماه طول کشید که ریاست بعدی آن را مشخص کردند. انشاءالله خداوند ایشان را هم شفا بدهد که دوباره مشکلی پیش نیاید.
میخواهم بگویم که جایگاه خالی آقای هاشمی به این راحتیها پر نمیشود. اگر شرایط کشور عادی باشد ممکن است که این خلاء را زیاد هم احساس نکنیم اما اگر شرایط کشور به شکلی باشد که نیاز به تصمیمات مهمی باشد، آنجاست که مشخص میشود نبود آقای هاشمی چه گرفتاریهایی ایجاد میکند. برای مثال وقتی که در انتخابات خبرگان سال ۸۴ آقای هاشمی بنا نداشتند برای خبرگان ثبت نام کنند اما مقام معظم رهبری تاکید داشتند که آقای هاشمی حضور داشته باشند و در این خصوص جملهای داشتند که گفتند: «مگر میشود خبرگان بخواهند، برای تعیین رهبر آینده ایران جلسه تشکیل دهند اما آقای هاشمی در آنجا حضور نداشته باشد.»
منظور من این است که اگر کشور در شرایط عادی باشد همه میتوانند نقشی ایفا کنند و یک روال عادی طی میشود اما در شرایط حساس این گونه نیست. آقای هاشمی همیشه در مقاطع حساس در نقش کارگردان و یک رل فوقالعاده بازی کرده است و شواهد این موضوع نیز زیاد است. اگر به قبل از انقلاب بازگردیم این مسئله کاملا محرز بود که هیچ تصمیم مهمی در میان انقلابیون و گردانندگان انقلاب گرفته نمیشد؛ مگر آن که آقای هاشمی در آن نقش داشته باشد. خاطرهای برای شما بگویم که خالی از لطف نیست.
در آن زمان نظام شاهنشاهی به زندانیان پیشنهاد داده بود که ما به شما زمان میدهیم و شما بیایید در تلویزیون صحبت کنید. آقای طالقانی، مرحوم منتظری و فکر میکنم آقای بازرگان نیز در آن مقطع زندان بودهاند. در زندان بحث میشود که آیا این کار خوب است یا خیر و در نهایت به این نتیجه میرسند که کار خوبی است و همان جا میگویند که باید با آقای هاشمی هم مشورت کنیم. یکی از دوستان مامور میشود که بعد از مرخص شدن با آقای رفسنجانی مشورت کند و بعد نطق تندی داشته باشد که به زندان بازگردد. آقای رفسنجانی بیدرنگ با این کار مخالفت میکند و میگوید:
«ضبط این صحبتها با شماست اما پخش آن به دست آنهاست و آنها میتوانند صحبتهای شما را تقطیع کنند و در نهایت شما را در برنامهای قرار میدهند که به ضرر نهضت است.» بگذارید مثال دیگری بگویم. یک روزی من احساس خستگی کردم همچنین آقای هاشمی از فشارها خسته شده بود. به او گفتم: «این قضایا را رها کنید و خودتان را آن قدر اذیت نکنید!» گفت: «در دوران انقلاب در دو زمان همه بریدند و این بریدن نیز به امام منتقل شد و حتی امام هم ممکن بود که تسلیم این بریدگی شوند. من بودم که به نجف رفتم و امام را متقاعد کردم که باید بایستند. حال از من میخواهید که کنار بکشم؟» پس در دوران مبارزه قطعا نقش برتر را آقای هاشمی بازی کرده است.
این موضوع در دوران استقرار نظام هم صدق میکند. حوادث سال ۶۰ حوادث سختی بود. وقتی که حادثه هفت تیر اتفاق افتاد بخشی از نمایندگان مجلس، رییس قوه قضاییه و یاران امام رفتند و ماها که جوانتر بودیم واقعا فکر میکردیم کار تمام است و حتی بعد از آن نیز هشت شهریور و انفجار در دفتر نخستوزیری اتفاق افتاد و شهید باهنر و شهید رجایی در این حوادث شهید شدند و بعد از آن نیز انفجاری رخ داد که منجر به مجروح شدن آقای خامنهای شد و هیچ کس جز آقای هاشمی باقی نمانده بود و تنهایی کشور را اداره کردند و دیدیم که کشور را از آن بحران عبور داد. بعد از حادثه هشت شهریور حتی سوریه که متحد نزدیک ایران بود تا یک هفته بعد از آن اتفاق پیام تسلیت نداد و حافظ اسد فکر کرد کار جمهوری اسلامی تمام است و سقوط میکند.
اگر به جلوتر بیاییم در دوران جنگ ایشان فهمید که باید پایان جنگ را مدیریت و جنگ را تمام کند. آدمهای معمولی وقتی در جوی قرار میگیرند، نمیتوانند از آن جو خارج شوند. در آن زمان من استاندار کرمان بودم و استانداران به همراه آقای موسوی، نخستوزیر وقت، را به دفتر آقای هاشمی دعوت کردند تا برای پایان جنگ توجیه کنند. چند استاندار در آن جلسه گریه کردند به دلیل تمام شدن جنگ. نیمی از استانداران از آقای هاشمی خواستند که با امام صحبت کنند تا دوباره جنگ را شروع کنیم.
این جلسه بعد از قبول قطعنامه تشکیل شد؟
بله. میخواهم بگویم که فضا این بود و کسی که این فضا را رقم زده است و از یک سال قبل از آن در اوج جنگ که همه شعار میدادند «جنگ جنگ تا رفع فتنه از جهان»، کسی بود که میدانست باید جنگ تمام شود و دچار جو نمیشده است و فراتر از جو تشخیص میداد که باید جنگ تمام شود.
در دوران سازندگی مقدار زیادی از سیاستهایی که امروز عادی شده است و برای مثال همه میگویند: دولت نباید در سیاستهای اقتصادی دخالت کند یا قیمت ارز تابع بازار باشد یا باید صادرات را افزایش دهیم. آقای هاشمی روزی برای تمام این سیاستها هزینه داده است و آقای هاشمی با این سیاستها جهت حرکت کشور را تغییر داد.
اگر آقای هاشمی میتوانست تمام برنامههایش را اجرا کند وضعیت امروز ما خیلی متفاوت از چیزی بود که درگیر اشتغال جوانان و نارضایتی مردم هستیم. در برنامه پنج سال اول که سیاستهای آقای هاشمی اجرا شده است، رشد اقتصادی ایران به صورت میانگین سالانه ۷.۶ درصد بوده است. در ۵ سال دوم که سیاستهای کنترلی و تثبیتی اجرا شد، رشد اقتصادی ایران به صورت میانگین دو و نیم درصد بود. آخرین پیشبینیهای آقای هاشمی هم مربوط به سال هشتادوهشت است. نامهای که نوشت و الان نیز معلوم شده است که به حق پیشبینیهایش درست بوده است و خیلیها میگفتند او میخواهد فتنه کند؛ در صورتی که توجه نکردند که آقای هاشمی همیشه در پیشبینی وقایع پیشتاز بود و مدیریت میکرد تا به نقطه بحرانی نرسد.
آقای هاشمی چنین نقشی در سیاست ایران داشته است و جای او را به راحتی نمیتوان پر کرد. فرض من این است که از نظر استعداد کسانی هستند که در حد آقای هاشمی باشند اما سابقه و نفوذ آنها به حد آقای هاشمی نیست. پس اگر شرایط کشور عادی باشد میتوان گفت فقدان آقای هاشمی احساس نمیشود اما اگر کشور در شرایط بحرانی قرار بگیرد که بخواهد از گردنههایی عبور کند در آنجا نبود آقای هاشمی به شدت احساس میشود.
میخواهم بگویم پر کردن جای خالی آقای هاشمی یک کار جمعی است و ما باید به سمتی حرکت کنیم که با ایجاد سازمانهای سیاسی و سازمانهای هماهنگکننده بتوانیم این خلاها را پر کنیم. از نسل اول انقلاب که تنها مقام معظم رهبری ماندهاند و برای نسل دوم ما باید بیشتر از آن که به اشخاص تکیه کنیم باید به نهادهای جمعی که میسازیم تکیه کنیم. آقای هاشمی یکی از تفاوتهایش با مصلحان قبل از خودش این بود که کار جمعی را بلد بود. شما میبینید که در تمام کارها آقای هاشمی کارهای جمعی انجام داده است. آقای هاشمی فردی بوده که نهادساز و نهادگرا بوده است. ما میتوانیم خلا چنین افرادی را با نهادهای جمعی پر کنیم.
یکی از نقدهایی که به آقای هاشمی وارد میشود این است که بعد از جنگ با پیاده کردن و پایهریزی سیاستهای اقتصاد بازار آزاد معضلات اقتصادی برای کشور رقم زد که با ادامه اجرای آن سیاستها توسط دولتهای بعد از آقای هاشمی شاهد بروز مشکلات اقتصادی و معیشتی برای انبوهی از مردم هستیم. البته به گفته بسیاری از کارشناسان اقتصادی آقای هاشمی محتاطانه این سیاستها را اجرا کرد اما روسایجمهور بعد از وی سرعت بیشتری به آن بخشیدند. نظر شما در خصوص این تصمیمات اقتصادی آقای هاشمی چیست؟
آقای هاشمی در اجرای سیاستهای اقتصادی آن زمان انعطاف فوقالعادهای داشت و علیرغم این که سیاستهای روشنی داشت ولی انعطاف در اجرای آن به خرج میداد. بگذارید با مثال موردی کمی موضوع را شفافتر کنم. در سال ۷۴ که کشور دچار مشکلات اقتصادی زیادی شد من مسئول دفتر آقای هاشمی بودم.
در آن زمان مجموعهای از سیاستها اجرا شده بود و برای مثال وزارت بازرگانی در آن زمان گفته بود که بخش خصوصی کالاهای اساسی را وارد کنند و از آن طرف در نظام بانکی فعالان باید صد درصد پول را میگذاشتند تا السی برای آنها باز شود و کسی صد درصد پول را نداشت که این کار را انجام دهد. از طرف دیگر تغییر نرخ ارز از هفت تومان به صدوهفتاد تومان اتفاق افتاده بود و حجم نقدینگی بیشتری برای تامین این کالاها نیاز بود و همچنین نزدیک به ۹ میلیارد تومان کشور یوزانسهای کوتاهمدت استفاده کرده بود و بانک مرکزی با دلار هفت تومان این کار را کرده بود و بانک مرکزی در زمان سررسید که باید به طرف خارجی بازپرداخت میکرد باید دلار با نرخ صدوهفتاد تومان بازپرداخت میکرد و در نتیجه بانک مرکزی تفاوت این رقم را چون دولت توان پرداخت آن را نداشت دولت را بدهکار کرده بود.
در آن زمان قیمت نفت نیز کاهش یافته بود و به یکباره حجم بدهیهای دولت در آن سال افزایش یافت و شاهد تورم ۴۲ درصد بودیم. این تورم تخلیه سالهای گذشته بود که به یک باره در سال ۷۴ خودش را نشان داد. در آن سال گزارشها را به آقای هاشمی دادیم. من خودم شخصا یک ویدئو از مصاحبه با مردم که در صفهای طولانی کالاهای اساسی بودند، تنظیم کردم و به دست آقای هاشمی رساندم و پیشنهادهایی برای حل این بحران نیز ارائه کردم. صبح که آقای هاشمی آمدند آقای نوربخش، رییس بانک مرکزی، آقای زنجانی، رییس سازمان برنامه و آقای میرزاده، معاون اجرایی را خواستند و گفتند که باید تعزیرات راهاندازی کنیم و ارز و کالاها باید نرخگذاری شود تا کشور از این شرایط خارج شود. آقای نوربخش و آقای زنجانی تعجب کردند و گفتند که باید با آقای هاشمی صحبت کنند.
آقای هاشمی از آنها پرسید اگر این کار را انجام ندهیم باید چه کار کنیم؟ آنها مهلت دو روزه خواستند و بعد راهحلیهایی در ۲۱ بند آوردند. آقای هاشمی همه بندها را به غیر از بند کاهش اعتبارات عمرانی را قبول کرد. همین نکته مهمی است اگر با زمان فعلی مقایسه کنیم، آقای نوبخت به اعتبارات عمرانی اهمیت نمیدهد. خلاصه آقای هاشمی همه بندها را به جز بند اعتبارات عمرانی پذیرفت. چون فکر میکرد کاهش اعتبارات عمرانی باعث بیکاری خیلی از کارگران میشود. آقای هاشمی به آنها گفت من راهکارهای شما را قبول میکنم ظرف ۳ ماه فرصت دارید که بازار آرام شود اگر ظرف ۳ ماه بازار آرام شد کارتان را ادامه دهید اگر نه بعد از آن من شما را برکنار میکنم. انعطاف و واقعگرایی و قاطعیت آن زمان آقای هاشمی مثالزدنی بود. آقایان قبول کردند که هر چه آقای هاشمی میگوید، قبول کنند. نهایتا بازار آرام شد و از آن دوران عبور کردیم.
در سال ۷۸ هجمه به آقای هاشمی زیاد شد و به نظر میرسد که آقای هاشمی آزرده شد و بعد از آن نیز در سال ۸۸ دوباره این اتفاق افتاد. در کدام یک از این اتفاقات آقای هاشمی بیشتر رنجید؟
هر دو از سالهای سخت آقای هاشمی بود و کشور هم دوران بدی داشت. در سال ۷۸ من با آقای علی هاشمی که نماینده مجلس پنجم بود به خدمت آقای هاشمی رفتیم و گفتیم که شما به مجلس نیایید. آقای هاشمی در آن زمان استدلالی کردند که این استدلال خیلی قوی بود و ما پذیرفتیم و فکر نمیکردیم دوستان اصلاحطلب ما به راحتی از این استدلال بگذرند.
آقای هاشمی گفتند که امروز دو مسیر برای آینده کشور قابل تصور است. یکی این که رفقای شما بخواهند نظام را بشکنند که در آن شرایط من در کنار شما نیستم؛ چرا که نمیتوانند این نظام را بشکنند و در صورت موفق شدن هم نمیتوانند جایگزین بهتری برای آن بیابند. نظر دوم که محتملتر است و اتفاق خواهد افتاد این است که نظام حوصلهاش سر برود و فضای کشور را ببندد. این موضوع نیز نه به نفع انقلاب است و نه به نفع مردم و کشور است و من با این موضوع نیز موافق نیستم. من میخواهم بیایم که راه میانهای را برای کشور باز کنم. از یک طرف امتیازاتی را از رهبری و نهادهای مربوط بگیرم و به این جوانها و سیاسیون بدهم و هم جوانها را مدیریت کنم که تندروی نکنند.
استدلال میکرد که یک طرف مسیر موجود فروپاشی است و طرف دیگر آن بنبست سیاسی است اما یک راه میانهای وجود دارد که من میتوانم آن را پیش ببرم. در آن زمان نظرات دوستان در جمع های مختلف متفاوت بود اما جو غالب این بود که از آقای هاشمی فاصله بگیرند.
پس تحلیل آقای هاشمی این بود که اکثریت مجلس ششم به دست اصلاحطلبان بیفتد…
بله دقیقا چنین چیزی بود.
اگر آقای هاشمی چنین استدلالی داشتند چرا در آن زمان انصراف دادند؟
با آن هجمههایی که شده بود و جوی که ایجاد شده بود، مشخص شد که آنها از آقای هاشمی عبور کرده بودند و حاضر نبودند نقش میانجی و میانه او را بپذیرند.
پس مشخص بود که آقای هاشمی رئیس مجلس نمیشوند؟
بحث بر سر ریاست مجلس نبود و آن را میتوانستند به شکل دیگری حل کنند. بحث بر سر این بود که آقای هاشمی دید، فضا به حدی رادیکال شده که او نمیتواند برنامههای میانه خودش را اجرا کند. فضا در مجلس ششم به حدی تند شد که من در مجلس ششم هیچ فعالیت سیاسی نداشتم. من در کل مجلس ششم نه یک مصاحبه کردم و نه یک نطق پیش از دستور داشتم.
یعنی شما در مجلس ششم یک نوع قهر سیاسی انتخاب کردید؟
نه. من قهر نکرده بودم بلکه دست به کارهای دیگری میزدم. به کارهای اقتصادی و همفکران مشاوره میدادم. جامعه به حدی رادیکال شده بود که از ما عبور کرده بود. در این شرایط ما نمیتوانستیم با دوستان متحدمان در در جریان اصلاحات رقابت کنیم و از آنها تندتر برویم و جامعه را رادیکالتر کنیم و از سوی دیگر هم نمیتوانستیم با جامعه مقابله کنیم. ما باید صبر میکردیم که جامعه متوجه شود که تب بیش از حد و جریان رادیکال جریان مفیدی نیست.
کارگزاران در آن مقطع خیلی هوشمندانه رفتار کرد تا آینده خودش را بهتر رقم بزند. اگر ما در آن زمان به فضای رادیکال جامعه میپیوستیم، به مسیر تندی که جامعه دچار آن شده بود دامن میزدیم و این درست نبود و اگر میخواستیم با آن فضا مقابله کنیم هم در مقابل مردم قرار گرفته بودیم. تحلیل ما این بود که مردم از ما عبور کردهاند و باید صبر کنیم تا اگر دوباره نوبت ما شد در صحنه حاضر شویم.
این اولین و آخرین انصرافهای آقای هاشمی به حساب میآید؟
بله انصراف از مجلس ششم تنها انصراف آقای هاشمی بود.
در این خصوص با شما هم مشورت داشتند؟
بله نظر ما هم همین بود.
اتفاقات سال ۸۴ از چه منظر قابل تحلیل است؟
در سال هشتادوچهار موضوع کاملا متفاوت بود. در آن سال عده زیادی از دوستان اصلاحطلب ما آقای هاشمی را به حضور در انتخابات دعوت کردند. من با دوستان صحبتهای زیادی در مجلس داشتم و به محض این که آقای هاشمی صحبتی میکردند که معنی آن عدم شرکت در انتخابات بود، این دوستان مانند آقای نبوی پیش من میآمدند و میگفتند کشور هیچ چارهای جز آقای هاشمی ندارد. من به آنها گفتم که «شما شیطنت میکنید و میخواهید با حضور آقای هاشمی کاندیدای خودتان تایید شود و به محض تایید کاندیدای خودتان او را رها میکنید.»
اگر خاطرات آقای هاشمی منتشر شود این موضوع نیز مشخص میشود که چه کسانی، چه چیزهای در آن دوران گفتند. ما قبل از آن به آقای هاشمی گفته بودیم که شما باید در کاندیداتوری احتمالی یا با چپ یا با راست ائتلاف کنید و رای فردی شما برای پیروزی در انتخابات کافی نیست.
آقای هاشمی مشخصا اعلام میکرد که تمایلی برای حضور در انتخابات ندارد. ایشان نمیخواست در نقطه مقابل نظر رهبری قرار بگیرد و از سوی دیگر هم نمیخواست با ایشان مشورت کند؛ چرا که میگفت ممکن است رهبری شرایطی داشته باشند و شرایطی بگذارند که آقای هاشمی هم نمیخواست به صورت مشروط کاندیدا شود.
آقای هاشمی به فکر اصلاحاتی در کشور بود که این اصلاحات نمیتوانست پیششرطی داشته باشد. بنابراین آقای هاشمی این معذوریتها را داشت و در لحظه آخر این مشورت را انجام داد و در آن زمان راست و چپ کاندیدایشان را مشخص کرده بودند و بعد از رد صلاحیت کاندیدای جناح چپ با حکم حکومتی آقای معین و آقای مهرعلیزاده تایید شدند. در آن زمان وقایع بر طبق پیشبینی من اتفاق افتاد و رقبا به سراغ کاندیدای خودشان رفتند. در آن زمان تشخیص آقای لاریجانی، آقای معین و آقای مهرعلیزاده این بود که رقیب اصلی آنها آقای هاشمی است و هر کدام جداگانه فکر میکردند خودشان با آقای هاشمی به دور دوم میروند. بنابراین در دور اول بسیاری از ستادهای انتخاباتی پنج کاندیدای دیگر منتقد آقای هاشمی بودند.
تحلیل آقای هاشمی و ستاد این بود که انتخابات به دور دوم کشیده میشود؟
بله تحلیل ما هم همین بود. ما فکر میکردیم بهترین و محتملترین گزینه احمدینژاد برای دور دوم است. چون فاصله صلاحیتهای احمدینژاد با آقای هاشمی مشخص بود و جبهه سیاسی خاصی هم به ظاهر دنبال او نبودند احتمال رسیدنش به دور دوم بیشتر بود. در آن زمان اصولگراها به دنبال آقای لاریجانی بودند، سپاه از قالیباف حمایت میکرد و اصلاحطلبان نیز به دنبال آقای معین بودند.
ما فکر میکردیم تنهاترین کاندیدا احمدینژاد است و به همین دلیل در دور دوم آقای هاشمی راحتتر با او رقابت میکند. اما تمام حرفهای منفی ۵ کاندیدا که علیه آقای هاشمی در دور اول زده شد، نتایجش را در دور دوم نشان داد و علاوه بر آن تخریبهای بسیار سازماندهیشدهای انجام شد که وزارت اطلاعات آن را کشف کرد و البته پیگیری نشد که در آن نهادهای بزرگی دست داشتند. آقای هاشمی در آن زمان هم میخواستند که انصراف بدهند و رهبری در آن زمان آقای روحانی را نزد آقای هاشمی فرستادند که این کار را نکنید.
تصمیم قطعی آقای هاشمی انصراف بود؟
یکشنبه شب تصمیم آقای هاشمی انصراف بود که آقای روحانی از طرف رهبری آمدند و گفتند که رهبری با انصراف موافق نیست. آقای هاشمی شرط گذاشتند که برخی نهادها در مرحله دوم کنترل شوند و ایشان نیز تایید کردند که این کار انجام شود اما زمان خیلی فشرده بود و کار بجایی نرسید. یکی از نواقص انتخابات ما این است که بین مرحله اول و دوم زمان خیلی کوتاه است.»