تحلیلگر مسائل آمریکا گفت: خبر انعقاد قرارداد جدید آمریکا و اسرائیل فقط به بحث حمایت نظامی و سیاسی محدود نمیشود بلکه تامین منافع آمریکا در حوزه انرژی و گسترش هژمونیِ جدید را در بطن خود دارد.
افق انلاین ، «مهدی مطهرنیا» تحلیلگر مسائل آمریکا در تشریح ابعاد و پیامدهای توافقنامه جدید نظامی میان آمریکا و اسرائیل اظهار کرد: گفتوگوی تلفنی ترامپ و نتانیاهو درباره توافق نظامی جدید که قرار است پس از برگزاری انتخابات اسرائیل منعقد شود ریشه در سیاست خارجی ایالات متحده دارد. باید توجه داشت که سیاست خارجی آمریکا متاثر از دو اصل اساسی (امنیت و منافع ملی آمریکا) است. این دو معنای پادگفتمانی را باید جدی گرفت و از سوی دیگر باید متوجه بود که آمریکا تصمیمات خود را در چارچوب امنیت و منافع ملی خود پیریزی میکند که حالا این روند در آستانه انتخابات اسرائیل قرار گرفته و معنای دیگری را به خود اختصاص میدهد. تصمیمسازی و اجرای تصمیمها برای مواجهه با تهدیدها و سوژههای سیاسی – امنیتی برای ایالات متحده (آن هم در مقطع فعلی) بسیار مهم است؛ لذا آنچه هماکنون در مورد ارتباطِ بیشتر و تقویت همکاری اسرائیل و واشنگتن و مذاکره با ترامپ مشخص است، ناشی از همین اصل خواهد بود.
وی ادامه داد: نباید فراموش کرد که در آمریکا ساختار قدرت به صورتی تنظیم شده که ترامپ نمیتواند با تمام این موضعها اقدامِ خارج از منافع آمریکا اتخاذ کند چراکه ساز و کار رسمی در آمریکا، بر عملکرد رئیس جمهوری و سایر نفرات حاکم است و آنها را کنترل میکنند. در این میان چهار دیدگاه در ارتباط با روابط آمریکا و رژیم صهیونیستی مورد نظر است. دیدگاه اول این است که اسرائیل را ایالت پنجاه و یکم آمریکا به حساب میآورند. در این مورد «یعقوب مریدور» میگوید که آمریکا اگر بخواهد یک ناو هواپیمابر خود را در منطقه مستقر کند، باید ۴۰ هزار میلیارد دلار هزینه کند، در صورتی که با صرف چهار هزار میلیارد به راحتی میتواند در اسرائیل مستقر شود و این موضوع را حل کند. دیدگاه دوم این است که نهادهای یهودی مانند آیپک بر آمریکا حاکم هستند و به صورت کاملاً مشخص فعالیت میکنند و اوضاع را به صورت کاملاً واضح زیر نظر دارند.
این استاد دانشگاه اضافه کرد: دیدگاه سوم به مبانی ایدئولوژیک و نگاههای دینی دو طرف بر میگردد. گروه از مفسران بینالمللی معتقدند که مبانی بنیادگرایی مسیحی – یهودی در میان دو طرف وجود دارد و باعث پیوند آنها شده است و به صورتی پیش میرود که نهایتاً به تئوری آرماگدون (منجی نهایی) ختم شود. دیدگاه چهارم، رادیکالیسم فکری در ابعاد امنیتی است؛ به گونهای که قبض و بسط این دیدگاه در میان حزب لیکود و محافظهکاران ساکن واشنگتن بالاترین همگرایی را ایجاد میکند که البته سیاست را هم در بر میگیرد. این همگرایی بدون شک بر خاورمیانه بزرگ را فضای منافع دو طرف قرار میدهد. لذا نه تنها از حیث فکری و ذهنی بلکه از منظر عملی هم ارتباط زیادی میان آنها وجود دارد.
مطهرنیا افزود: نگاه ایالات متحده به بابالمندب و مدیترانه بود اما معادلات سیاسی و میدانی (به خصوص دریایی) نشان میدهد که نگاه ایالات متحده به تنگه هرمز و عدن است. در اینجاست که برای عملیاتی شدن نگاه آمریکا به این مناطق، اسرائیل به عنوان شریک کلیدی واشنگتن مورد نظر قرار میگیرد. در این مسیر ترامپ تلاش دارد در آستانه انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰ آمریکا زمینههایی را ایجاد کند تا بتواند جایگاهی بهتر از اوباما برای خود در میان لابی یهود دست و پا کند. به موازات این موضوع و افزایش فشار بر نخستوزیر اسرائیل در داخل سرزمینهای اشغالی و درگیر شدنش با جبهه مقاومت، شاهد آن هستیم که نتانیاهو دستش را به سمت روسیه دراز کرده تا بتواند فضای تنفس برای خود ایجاد کند.
وی در پایان خاطرنشان کرد: شرایط در منطقه نه تنها از حیث سیاسی و امنیتی بلکه در مورد انرژی هم به صورتی پیش رفته که برخوردهای نیابتی و تدافعی بر اقتصاد هم تاثیر گذاشته است. اخیراً خطوط نفتی عربستان از سوی پهپادهای انصارالله یمن مورد هدف قرار گرفتند و این موضوعها نشان میدهد که تماس تلفنی ترامپ با نتانیاهو تنها به بحث حمایت کاخسفید از او در آستانه انتخابات اسرائیل محدود نمیشود و مسائل دیگری در این میان همچنان به وقت خود وجود دارد. باید توجه کرد که ایالات متحده در صدد بازتعریف حقوقی سناریوها و منافع خود از شمال غربی آفریقا تا تبت است و از منظری دیگر میخواهد در حد واسط عدن تا تنگههرمز حضور واقعی داشته باشد. بدیهی است کنترل انرژی و عایدههای آن و همچنین هدف قرار دادن چین در مثلث افغانستان، تنگههرمز و شبه جزیره کره سناریوی دیگر واشنگتن است. بنابراین انعقاد قرارداد نظامی میان وانشگتن و تلآویو علاوه بر حمایت تسلیحاتی و سیاسی از نتانیاهو، این احتمال را قوی میکند که ایالات متحده با حضور در مناطق مذکور به دنبال شکلدهی به ناتوی عربی – عبری علیه تهران است.
ایلنا