افق انلاین ، روح الامین سعیدی عضو هیات علمی دانشکده علوم سیاسی دانشگاه امام صادق(ع) طی یادداشتی به علل دشمنی آمریکا و ایران پرداخته است که متن آن را در ادامه میخوانید:
مسئلهی قطع روابط جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحدهی آمریکا از جمله مسائل بسیار پیچیده و بغرنج سیاست بین-الملل است که ظاهراً هیچ راه برونرفت معقولی نمیتوان برای آن اندیشید. تجربه سالها قهر و خصومت و بدخواهی میان دو کشور، کوچکترین مجالی را برای تصور امکان عادیسازی روابط در یک آیندهی قابل پیشبینی باقی نمیگذارد. ابرقدرت جهانی در رابطه با دشمن و رقیب دیرین خود یعنی اتحاد جماهیر شوروی نیز سرانجام وارد مرحلهی تنشزدایی گردید و از عمق عداوتها کاست اما در مورد جمهوری اسلامی ایران حتی در دوره موسوم به «پسابرجام» هنوز هیچ تغییری احساس نمیشود.
جالب اینجاست که سیاست قهر و جدایی دو کشور در برابر چرخشهای متعدد نخبگان قدرت نیز مقاومت نشان می-دهد. طی سالهای اخیر چهرههای مختلفی با سلایق گوناگون سیاسی از دو حزب دموکرات و جمهوریخواه قدم به کاخ سفید گذاردهاند. ایران هم تاکنون چندین دولت و مجلس شورای اسلامی را تجربه کرده است اما در این مدت هیچکدام از سیاستمداران آمریکایی یا ایرانی نتوانستهاند قفل روابط فیمابین را به طور کامل بگشایند. تجربه مذاکرات دوجانبه رو در رو با آمریکا بر سر پرونده هستهای نیز که پس از بحث و جدلهای فراوان نهایتاً منجر به امضای سند برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) گردید، همانگونه که به روشنی پیشبینی میشد، نتوانست به عادیسازی روابط خصمانه بینجامد زیرا دولت آمریکا این مذاکرات را بهمثابه اهرمی برای مهار و تضعیف توان هستهای ایران و نه حل و فصل ریشهای مشکلات مینگریست و لذا بلافاصله پس از نیل به اهداف خود در این زمینه، ضمن استمرار مواضع ایرانستیزانه، رفع کامل فشارها و تحریمها را به تغییر ماهویِ رفتار جمهوری اسلامی و امتیازدهی آن در سایر عرصهها مانند فعالیتهای موشکی، سیاستهای منطقهای و مسائل حقوق بشری منوط دانست.
پس چالش موجود میان دو کشور بسیار فراتر از موضوع هستهای و برجام است زیرا از یک طرف رهبران ایالات متحده جمهوری اسلامی را بازیگری خطرناک، متمرد، دردسرآفرین، حامی تروریسم، چالشگر نظم و امنیت جهانی و تهدیدی جدی برای منافع خود میدانند که الزاماً باید سرنگون گردد و از طرف دیگر در قلمرو جمهوری اسلامی ایران، دولت و ملت متفقاً آمریکا را بزرگترین دشمن اسلام و ابرقدرتی مستکبر، ستمگر، امپریالیست و بیعدالت قلمداد میکنند. اکنون باید دید عوامل اصلیِ موجد اختلاف کدامند و خصومتهای بیپایان دو کشور از کجا ریشه میگیرد؟
۱٫ ریشهیابی خصومت آمریکا با جمهوری اسلامی ایران
فهم دلایل دشمنی ایالات متحدهی آمریکا با جمهوری اسلامی چندان دشوار نیست. آمریکا رژیم انقلابی ایران را موجودیت یاغی و چالشگری میداند که از بَدو شکلگیریاش در سال ۱۹۷۹ راه سومی را از میان لیبرالیسم غربی و کمونیسم شرقی گشود و پس از فروپاشی شوروی و طرح ایدهی نظام تکقطبی نیز همچنان بر موضع آشتیناپذیر خود با امپریالیسم جهانی پافشاری کرد و بهعنوان اولین بازیگر متمرد و نافرمان شناخته شد.
آنچه ایران را از همان ابتدا در چشم مقامات کاخ سفید از دیگر رژیمهای چالشگر نظیر عراق، کوبا یا کرهی شمالی متمایز میساخت، ایدئولوژی و روش زندگی اجتماعی و سیاسی تازهای بود که انقلاب اسلامی با خود به ارمغان آورد. این ایدئولوژی میتوانست بدیلی برای شیوهی زندگی آمریکایی عرضه نماید و بنیان نظریِ ایجاد یک بلوک ضدهژمون قرار گیرد. در حقیقت انقلاب امام خمینی (ره) از طریق محور قرار دادن اسلام سیاسی پویا، احیای مفاهیمی مانند شهادت، جهاد، استکبارستیزی، عدالتطلبی، نفی سلطهی کافران و استفاده از مؤلفههای ناشناخته و غیر سختافزاری قدرت و نیز ارائهی تقسیمبندی جهانی جدیدی با عنوان مستضعفین ـ مستکبرین در مقابل تقسیمبندی مرکز ـ پیرامون، یک سونامی سهمگین ایدئولوژیک در محیط بینالملل به راه انداخت. پیام انقلاب امام خون تازهای در رگهای جنبشهای آزادیبخش خصوصاً در میان کشورهای اسلامی برای رویارویی با امپریالیسم نظام سلطه ریخت و همگی را به جوش و خروش واداشت.
با این حساب، مهار روند شکوفایی انقلاب از طریق قطع ریشهی جمهوری اسلامی ایران طی سالیان گذشته همواره بهعنوان لازمهی تحقق سیطرهی جهانی ایالات متحده محسوب میشده و دولتمردان کاخ سفید با اشراف بر دامنهی وسیع تهدیداتی که بقای پدیدهی انقلاب و گسترش آن میتواند برای منافع لیبرال سرمایهداری غرب بیافریند، از تمامی ظرفیت خود جهت ساقط نمودن نظام انقلابی ایران بهره جستهاند. گرایش تغییر رژیم ایران بر این مبنا استوار است که جمهوری اسلامی ایران کانون الهامبخش الگوی زندگی برای مسلمانان بوده و امکان تکرار این الگوی زندگی بومی ـ اسلامی، عرصهی تسلط کامل لیبرالدموکراسی آمریکایی را در خاورمیانه محدود ساخته و به چالش کشیده است. لذا جهت از میان برداشتن تأثیرات وجودی الگوی مذکور ضرورتاً باید نظام سیاسی ایدئولوژیک ایران را سرنگون کرد.
۲٫ ریشهیابی خصومت جمهوری اسلامی ایران با آمریکا
در سوی مقابل باید دید راهبرد آمریکاستیزی رهبران جمهوری اسلامی که همواره مورد تأیید و حمایت ملت ایران نیز قرار داشته از کجا ریشه میگیرد؟ آیا چنین راهبردی معلول خصومت شخصی و سلیقهای آنان با حکومت آمریکاست و آیا اگر کشور دیگری به جز آمریکا بر اریکهی ابرقدرتی جهان تکیه میزد، همهی مشکلات فیمابین مرتفع میگردید یا اینکه باید این خصومت دیرپا و آشتیناپذیر را در بستری گستردهتر و در ژرفای ایدئولوژی اسلامی ریشهیابی نمود؟ بررسیها به روشنی نشان میدهد که آمریکاستیزی به خودیِ خود در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران اصالت ندارد بلکه نتیجه-ی رویکرد استکبارستیزی محسوب میشود. استکبارستیزی نیز رویکردی سلیقهای و خودساخته نبوده بلکه منبعث از اعماق آموزههای قرآنی است.
مردم ایران چندین دهه است که ایالات متحدهی آمریکا را بهعنوان یک ابرقدرت مستکبر و سلطهگر شناختهاند و ردپای این کشور را آشکارا و نهان در بسیاری از حوادث ناگوار تاریخی نظیر جنگها، کودتاها، دسیسهها، ترورها، تحریم-ها، خرابکاریها و کارشکنیها مشاهده کرده و از رهبران ابرقدرت جهانی جز تهدید، زورگویی، خصومت و کینهتوزی ندیدهاند. آنچه که از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی و پیشتر از آن از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا کنون از رفتار آمریکا در حافظهی تاریخی ایرانیان ثبت گردیده، تنها تداوم بدخواهی و دشمنی بوده است. مشاهدهی این روند مداوم و بیوقفهی استکبارگری، مردم ایران را به یک باور جاافتادهی بیناذهنی رسانده است که باید آمریکا را دشمن خویش بپندارند. به عبارت دیگر تجربههای متواتر تاریخی سبب شده تا ایرانیان انقلابی و استکبارستیز هویت خود را در تعارض با هویت آمریکایی تعریف کنند و لذا شعار مرگ بر آمریکا در کشور ایران همچنان یک شعار ملی به حساب میآید.
جدا از تجربهی تاریخی، الزامات ایدئولوژیک نیز مانع از پیوند نظام اسلامی و انقلابی ایران با یک ابرقدرت مستکبر شده است. سیاست در جمهوری اسلامی ایران کاملاً بر مدار ایدئولوژی و شریعت اسلام میگردد (و البته میتوان اثبات کرد که هیچ سیاستخارجی بدون ایدئولوژی، به معنای واقعی ایدئولوژی، در جهان وجود ندارد و تفاوتها تنها در مختصات این ایدئولوژی است) و این تداخل ودرهمفرورفتگیِ دین و سیاست، جمهوری اسلامی را چه از نظر اهداف غایی و چه از حیث رفتار و عملکرد با دیگر نظام-های سیاسی متفاوت میسازد. زیرا اولاً هدف غایی در یک حکومت دینمدار به صِرف ارتقاء مؤلفههای قدرت مادی و افزایش رفاه اقتصادی محدود نمیماند و ثانیاً رفتار و عملکرد چنین حکومتی نیز همواره مقید به اصول اسلامی و انقلابی است. اصولی که هرگز نمیگذارند منافع ملی یا سود اقتصادی توجیهگر ارتکاب هر عملی قرار گیرد.
لذا جمهوری اسلامی ایران بهعنوان یک بازیگر ایدئولوژیک که مجاز نیست از دایرهی حدود اسلامی گامی فراتر نهد، نمیتواند با ایالات متحدهی آمریکا که در قاموس اسلام مصداق بارز ظلم و استکبار است طرح دوستی بریزد. این برخلاف نص صریح قرآن کریم است که بارها و بارها مسلمانان را از برقراری هرگونه دوستی و ائتلاف با کفار و دشمنان خدا اکیداً برحذر میدارد.
با استناد به همین اصول بود که حضرت امام خمینی (ره) راهبرد استکبارستیزی، تقابل با مستکبرین و جبههگیری رویاروی امپریالیسم نظام سلطه را بهعنوان شاهراه حرکت انقلاب برگزید و افقهای آینده را بر وفق آن ترسیم کرد. مقام معظم رهبری نیز با تداوم خطمشی امام راحل، در اظهارات خود همواره سیاست راهبردی قطع رابطه با ایالات متحده را ناشی از استکباری بودن ماهیت این ابرقدرت جهانی میداند. یعنی از منظر ایشان راز عداوت دیرینهی نظام اسلامی با آمریکا در این نکته نهفته است که آمریکا بیتردید بارزترین مفهوم استکبارگری در دوران معاصر به شمار میآید.
با این حساب درمییابیم اولاً آنچه که برای جمهوری اسلامی ایران اصالت دارد، استکبارستیزی است نه آمریکاستیزی و آنچه که آمریکا را به خصمی غیرقابل معاشرت بدل میسازد، همانا روح استکباری نهادینه شده در ذات آن است؛ ثانیاً مسئلهی «دگرسازی» از آمریکا و پافشاری بر موضع قهر و مخاصمه با آن ناشی از سلیقه و صلاحدید شخصی رهبران انقلاب اسلامی نیست بلکه راهبرد آمریکاستیزی بهعنوان فرعی بر راهبرد کلانتر استکبارستیزی که جهتگیری اصلی جمهوری اسلامی در عرصهی سیاست خارجی را مشخص میسازد، ریشه در بطن تعالیم عالیهی اسلام دارد و بر شالودهی اصول سیاسی و بینالمللی اسلام استوار است. درنتیجه، رویکرد ضدیت با ایالات متحده را باید پیامد طبیعی درونمایهی انقلابی و ایدئولوژیک نظام اسلامی قلمداد کرد.