عباس عبدی در این باره در مقاله ای نوشت: رای خاتمی برای عده ای غیرمنتظره بود و شروع به تکذیب آن کردند. اما پرسش کلیدی این است که چرا اصلاح طلبان در مسیری قرار گرفتند که اقداماتی تا این حد غیرمنتظره را باید شاهد باشند. اصلاح طلبی واجد اصول و ویژگی های نسبتا شناخته شده ای بود، ولی از پاییز و زمستان ۱۳۸۷، و به مرور زمان دچار یک دگرگونی عملی گردید.
این دگرگونی ناشی از خطای تحلیلی درباره انتخابات سال ۸۸ بود. واقعیت این است که نحوه حضور در این انتخابات مبتنی بر تحلیلی صحیح و جامع و قابل دفاع نبود. پذیرش آن تحلیل غلط، براساس فشارهای روانی و تبلیغی بود. به جای طرح منطقی موضوع و فارغ از فشارهای روانی و سیاسی، هر هفته عده ای به دیدن آقای خاتمی می رفتند و با طرح مسائل احساسی و این که اگر شرکت نکنید، نام و عمل شما به عنوان خیانت به کشور ثبت خواهد شد… او را به لحاظ سیاسی تحریک و شارژ می کردند.
مشکل دوم این بود که آقای خاتمی به دلیل خصایل اخلاقی و فکری با جنبش سبز نزدیکی لازم را نداشت، ولی به دلیل همان فضای پیش گفته مجبور شد که با آن همراهی کند. من وقتی که شنیدم آقای خاتمی در راهپیمایی ۲۵ خرداد ۸۸ شرکت کرده است، بسیار تعجب کردم، زیرا این اقدام ایشان قابل تحلیل در فضای فکری و اخلاقی او نبود، ولی اتفاقی بود که افتاد و می شد حدس زد که بر اثر فشارهای اطرافیان و در آخرین لحظات چنین اقدامی را پذیرفته است، تا به صورت نمادین و از درون خودرو در میان مردم حضور پیدا کند. پس از ۲۵ بهمن سال گذشته، آقای خاتمی تحت فشار بیشتری برای رهبری جریانی قرار گرفت که با شاکله فکری و روانی وی سازگاری نداشت. طبیعی بود که آثار این تکلیف مالایطاق باید در جایی خود را نشان می داد. جایی که دیر یا زود باید پدیدار می شد که شد.
عبدی درباره اطرافیان خاتمی می نویسد: درست که آنها به خاتمی علاقه مند بودند ولی هنگامی که نیک بنگریم، متوجه می شویم بیش از علاقه به آقای خاتمی، به خواست های خودشان علاقه مند بودند، خواست و مطالباتی که آقای خاتمی یا با آن ها چندان موافق نبود یا اگر هم با آن ها همدلی داشت، خود را در مقامی نمی دید که قادر به تامین این مطالبات باشد، و از این جا بود که یک خطای اخلاقی شکل گرفت. این خطا به این صورت بود که اطرافیان مزبور، با استفاده از رابطه عاطفی و ابزارهای تبلیغی هیجانی، افکار و مطالبات و خواست های خود را به طور عملی به ایشان تحمیل کردند.
البته این ایراد اخلاقی به آقای خاتمی هم وارد است که در موضوع سیاست نباید زیر بار چنین فشارهایی رفت. ولی در اینجا روی سخن بیشتر متوجه کسانی است که موضوع و خط مشی سیاسی را تحت شعاع مسائل عاطفی، روانی و تبلیغی و هیجانی قرار می دهند. چنین کاری ممکن است در کوتاه مدت دستاوردهایی ظاهری داشته باشد. ولی نتایج منفی سیاسی و اخلاقی آن به سرعت و در ابعاد وسیع تری خود را نشان خواهد داد. این نحوه رفتار مصداق ۹ من شیر دادن و سپس با یک لگد آن را واژگون کردن است.
مشرق -وقتی که برای هر تصمیم سیاسی به جای بحث و نقد، پای خون برخی از جوانان و یا زندانی بودن فعالان سیاسی به میان کشیده شود، نتیجه از پیش روشن است. اکنون این اتفاق رخ داده است. چه باید کرد؟ به نظر من اولین اقدام تمایز قائل شدن میان جنبش اصلاحات و جنبش سبز است. اگر چه در مقاطعی به نحوی با هم تداخل داشته اند، ولی به لحاظ راهبردی انطباقی با یکدیگر ندارند و تعارض خود را نشان خواهد داد. این حق هر کس است که طرفدار راهبرد سیاسی مطلوب خودش باشد، ولی نمی توان در زمان واحد، طرفدار ایده ها و رفتارها و راهبردهای غیرقابل جمع شد. این دو حرکت هم به لحاظ مبانی و هم به لحاظ رهبری تفاوت های جدی با یکدیگر دارند و هرگونه امتزاج آن ها، موجب می شود که عوارض هر دو جنبش نصیب شود بدون آن که منافع هیچ کدام حاصل گردد.