دختران خانه، دختران خیابان؛ دختران ما
پانزده سال یا کمی بیشتر داشت، صورتش را برنزه کرده بود، یک شال حریر روی سرش گذاشته بود، سر نه،پشت سرش گذاشته بود، موهایش را دکلره کرده بود، سفیدِ سفید مثل موهای مادربزرگم. خدا میداند چقدر مواد شیمیایی روی سرش ریخته بود که موهایش اینطور سفید شده بود. دخترک، صورتش را مثل نقاشیهای معروف ونگوگ که رنگ برجسته است رنگ آمیزی کرده بود، از کرم پودر و پنکک و سایه و رژگونه و ریمل گرفته تا رژلب صورتی و برق لب و خط چشم و فرمژه و هزار و یک قلم رنگ و لعاب دیگر…
نمی خواستم ناموس مردم را برایتان اینطور توصیف کنم، میخواستم آخرهمه تعریفها بگویم جای خواهری، اما اگر من خواهر داشتم هر طور شده از پوشیدن این لباسها و اینطور آرایش کردن منصرفش میکردم. به خدا دلم میسوزد، اینطور جلوه گری و خود را به نمایش هر چشم پاک و ناپاکی گذاشتن، معنایش این است که این دختر احساس بی ارزشی میکند، احساس میکند کسی به او اهمیت و ارزشی نداده است، نمیدانم، جامعه، خانواده، پدر، برادر، دوست، برایش ارزشی قائل نیستند.
مأمور نیروی انتظامی، داشت وظیفهای که به او محول شده را انجام میداد.چند نفری هم جمع شده بودند، در این فکر بودم که چرا باید دراین مملکت چنین صحنههایی را ببینیم، چرا به اینجا رسیده ایم، مردم دنیا چه میگویند، این راه به کجا ختم میشود، ذهنم پر شده بود از سئوالات جور واجور… ناگهان دخترک جیغ بلندی کشید، رشته افکارم از هم پاره شد.
… من میخواهم آزاد باشم، راحت باشم، کسی با من کاری نداشته باشد، میخواهم هر چه دلم میخواهد بپوشم، خدا انسان را آزاد آفریده، پس من حق دارم لباسم را خودم انتخاب کنم یعنی این حق را هم ندارم، این از حداقل حقوق انسانها است، من نمیخواهم از حقوق خود محروم باشم، اصلاً به کسی چه مربوط است که من چه میپوشم…
دخترک چنان با عصبانیت صحبت میکرد که دستانش میلرزید، خودش را حق به جانب میدانست، کار به جایی رسید که مأمور نیروی انتظامی از او خواست سوار ماشین گشت شود. صدای جیغ بلند تر شد و…
من خودم را از جمعیت بیرون کشیدم، سرم گیج میرفت، حالم بد شده بود؛ آنطرفتر یک پارک بود، رفتم کنار حوض، روی صندلی نشستم. کاش این صحنهها را نمیدیدم، کاش این برخورد یک جور دیگری اتفاق میافتاد، کاش بیشتر به فکر جوانها بودیم، کاش نمیگذاشتیم کار به اینجا برسد، کاش مسئولان فرهنگی ما نقش پدر و مادر را بازی میکردند، کاش حریمها و حرمتها بیشتر حفظ میشد، کاش حجب و حیا نمیمرد.
چرا با دیدی واقع بینانه به دختران خودمان آموزش ندادیم، چرا آنها را در برابر هجوم فرهنگهای پوچ و ضد ارزش پرورش ندادیم. مگر نمیخواهیم مادران فردا، سالم و تندرست باشند، مگر نمیخواهیم نسل ما روح و جسم پاک داشته باشند، سلامت باشند، با هوش باشند، پس چرا وقت نمیگذاریم، چرا چهار نفر دکتر و روانشناس را جمع نمیکنیم برای این معضل چارهاندیشی کنیم، چرا دخترانمان را در محیطی شاد و سالم جمع نمیکنیم و بگوییم آخر دختر جان ! کدام انسان عاقلی به نام آزادی درب خانه خود را به روی همگان باز میگذارد!؟ این کدام آزادی است که به تو میگوید گوهر با ارزش وجودت را در معرض دزدان آبرو و شرف بگذار، این کدام آزادی است که به تو میگوید خودت را پشت هزار قلم رنگ و مواد شیمیایی مضر پنهان کن، مگر تو چه کم داری، زیبایی؟ فکر می کنی چه کسانی با این وضع میگویند که تو زیبا شدهای؟ چه کسانی میخواهند با تو همصحبت شوند؟ چه کسانی از تو تعریف میکنند ؟ اصلاَ آنها که با این شکل و شمایل به خیابانها میآیند؟ چقدر در خانواده موفقند، چقدر همسر خوبی هستند، چقدر مادرخوبی هستند، چقدر سالم تر و پاکترند؟
آخر چرا پول بی زبان را، که در این روزگار از زیر سنگ بیرون میآید، خرج یک مشت مواد شیمیایی آلوده میکنی که پوستت را خراب کند. چین و چروک و اگزما و انواع و اقسام امراض پوستی خطرناک دیگر را به جان میخری که به اصطلاح زیبا شوی، برای چه کسی ؟ اصلا زیبایی کاذب موقتی چه ارزشی دارد؟
یک نفر باید بیاید، بگوید: آخر دختر جان! اگر ما میگوییم خودت را برای چشم چرانهای ولگرد خیابان عریان نکن حرف بدی میزنیم؟! اگر ما میگوییم زیباییت را برای کسی نگهدار که عاشق وجودت باشد و برایت یک زندگی واقعی بسازد، حرف بدی میزنیم ؟! اصلا تو حرف حسابت چیست؟
مگر انسان موجودی تنها ست که هر جور دلش میخواهد رفتار کند، انسان موجودی اجتماعی است، شما باید به قوانین زندگی اجتماعی احترام بگذاری، آزادی شما، تا جای آزادی است که به آزادی و آرامش دیگران صدمهای نزند، اگر غیر از این باشد که میشود قانون حیات وحش، تازه در آن صورت هم تو شانسی برای آزادی نداری چون قانون وحوش این است که هر کس زورش بیشتر است زنده بماند، بقیه محکوم به نابودی اند…
بله شما حق داری لباس خودت را خودت انتخاب کنی، اما باید به پوشش عرف مردم جامعه که ناشی از دین و فرهنگ وآداب مردمان آن است، احترام بگذاری…
این جملات بخشی از دلنوشتههای من در مورد اتفاق تلخ آن روز خیابان بود. اما این مسأله بسیار مهم تر از حرف زدن و نوشتن است. جامعه ما نیاز جدی و عملی به احیای ارزشهای اخلاقی و انسانی دارد.
جامعه، آینه فرهنگ، آداب و بینش یک اجتماع انسانی است و پوشش، ظهور جلوهای از این آینه است. پوشش زن ایرانی همیشه تاریخ چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام پوششی مناسب، موقر و راحت بوده است. لباسهای زنان ایرانی، از جنس بسیار مرغوب، کار شده و با رنگهای بسیار شاد تهیه میشده و تا مچ دست و پاها را میپوشانده. لباسی که نشانگر وقار و حیای یک زن متمدن ایرانی در جهان است. هویت تاریخی زن ایرانی در جهان منحصر به فرد و برجسته است.
ایرانیان از دیرباز به پاکدامنی اهمیت میدادند و زنان ایرانی پوشیده با چادر یا پوششهای دیگری که موها را میپوشاند و سر تا پا را در بر میگرفت، در میان مردان ظاهر میشدند. در یک مهر سنگی استوانهای که از دوره هخامنشی برجای مانده و اکنون در موزه لوور فرانسه نگهداری میشود، شاهزاده ایرانی و ندیمههایش دیده میشود که شاهزاده خانم، چادر و ندیمهها سرپوش یا سربند دارند. در طرحی که روی سنگی در ارگیلی ترکیه نقش بسته است، زن ایرانی باپوشش چادر و سوار بر اسب دیده میشود. حتی سرپوشهای پارچهای دوره هخامنشی از زیر برفهای منطقه پازریک روسیه پیدا شده است.
ایرانیان از ۱۰ هزار سال پیش دارای تمدن بودهاند. نخستین ابزار ریسندگی و بافندگی در غار کمربند، نزدیک بهشهر، یافت شده است که به ۷ هزار سال پیش از میلاد مسیح بازمیگردد. به علاوه، در قدیمیترین بخشهای شهر باستانی شوش، که در خوزستان قرار دارد، سوزنهای سوراخدار پیدا شده است.
این دستاوردهای و نوآوریهای دیگری که در دورانهای بعدی رخ داد، صنعت پارچه و پوشاک ایران را پیشتاز و سرآمد جهانیان کرد. جالب است بدانید اسکندر مقدونی، با آنکه به ایران حمله و آن را اشغال کرده بود، لباس ایرانی میپوشید.
ایرانیان نخستین مردمانی بودند که کت آستیندار و شلوار میپوشیدند. مردمان تمدنهای دیگر، بابلیها، آشوریها، یونانیها و رومیها، شلوار نمیپوشیدند. ایرانیان حتی نوعی شلوار ویژه سوارکاری نیز داشتند که تنگ و چسبان بود و اغلب از چرم ساخته میشد.
شلوار در اصل شروال خوانده میشد. عربها آن را سروال نامیدند و جمع آن را سراویل میگویند. در ترکی و کردی نیز شروال گفته میشود. مجارها آن را شلواری مینامند و در لاتین به آن سارابارا میگویند. در زبان انگلیسی هم به آن پیجاما گفته میشود که از واژه ی پای جامه ساخته شده که از واژههای فارسی کهن است.
نقش زدن بر پارچه و لباس از دیرباز در ایران مرسوم بود. در تابوت سنگی اسکندر که در موزه استامبول نگهداری میشود، ایرانیان شلوارهایی با پارچههای زیبا پوشیدهاند که طرح دار و گاهی نقشهایی از گلها دارند. گلدوزی در دوره صفویه به شکوفایی رسید به نحوی که هنرمندان روم شرقی (امپراتوری بیزانس) طرحهای ایرانی را بر لباسهای فاخر نقش میزدند. حتی ریشه عنصرهای اصلی گلدوزی امروزی نیز به ایران بازمیگردد که از راه کشورهای ساحل دریای مدیترانه به ایتالیا و اسپانیا رفته و بعدها در سرزمینهای دیگر مورد توجه قرار گرفته است.
بافتن پارچه از ایران آغاز شده و از مهمترین فرآوردههای صادراتی ایرانیان بوده است. با آن که بافت ابریشم به چینیها بازمیگردد، اما ابریشم ایرانی در دوره ساسانیان به چنان کیفیت و ظرافتی رسیده بود که چینیها نیز از ایران پارچه ابریشمی وارد میکردند. برخی از پارچههای ایرانی که ویژه اسقفها تهیه شده، هنوز در گنجینههای کلیساهای اروپا نگهداری میشود.
ردپای شکوه صنعت پارچهبافی را در واژههای ایرانی که به زبانهای مختلف راهیافته است، میتوان پیدا کرد.
در زبان عربی: دیباج از واژه دیباگ به مفهوم زری ابریشمی و استبرق از واژه ستبرگ به مفهوم نوعی پارچه ابریشمی. در زبان انگلیسی Taffeta از واژه تافته به مفهوم نوعی پارچه ابریشمی Chintz از واژه چیت به مفهوم نوعی پارچه، در زبان روسی Zarbaf از واژه هزارباف به مفهوم پارچه زری گلابتون و Partcha از واژه پارچه برگرفته است.
ایرانیان نخستین مردمانی هستند که از لباس ورزشی استفاده میکردند. چوگان بازان ایرانی نوعی پیراهن نیمآستین و شلوار تنگ میپوشیدند تا هنگام بازی راحتتر باشند. جنس پیراهن چوگان بازی را نیز نوعی انتخاب کرده بودند تا کمتر عرق کنند. انگلیسیها در سالهای استعمار هندوستان در آن سرزمین با چوگان و لباس نیم آستین آشنا شدند و آن را با خود به اروپا بردند که بعدها به آمریکا نیز راه یافت و به تیشرتهای امروزی منجر شد.
لباس جنگاوران در دوره اشکانیان و ساسانیان سرمشق شوالیههای اروپایی قرار گرفت.
گزنفون، تاریخنگار یونانی با ایرانیانی روبهرو شده بود که دستهایشان را در پوستهای ضخیم و قابهایی نگه میداشتند. نمونههایی از دستکشهای زینتی در موزه ایران باستان نگهداری میشود.
ایرانیان از دیرباز کلاههای گوناگونی میپوشیدند که نشاندهنده موقعیت اجتماعی آنان بود. کلاه پاپها و حتی تاج برخی از پادشاهان قدیم اروپا، برگرفته از کلاه و تاج پادشاهان ایران است.
پوشیدن چکمههای چرمی از زمان هخامنشیان مرسوم بود و حتی ژوستینین، امپراتور روم شرقی، چکمههای ایرانی میپوشید.
هنوز هم شال ایرانی در زبان انگلیسی به همین نام خوانده میشود (Shawl) و نوع مردانه و زنانه آن هر دو نوآوری ایرانی هستند.
بر دیوار کلیسای سنت اپالینار در شهر راون ایتالیا طرحی از سه مغ زردشتی که برای شست و شو و معطر کردن عیسی مسیح(ع) دعوت شده بودند، نقش بسته است.
همه این شواهد، هویت اصیل، ایده آل و بی نظیر پوشش ایرانی را در تاریخ جهان مینمایاند. اما پرسش اینجاست که با این همه سابقه درخشان فرهنگی، چرا دختر ایرانی امروز، احساس بی هویتی میکند و دچار یک ایدئولوژی بی بند و باری میگردد، تا جایی که خود را همچون عروسکهای غربی بزک کرده و با هزار توجیه نابخردانه در معرض نمایش عمومی میگذارد. مگر ما چه کم داریم که فرزندان ما الگوهای غربی را میپذیرند و دنباله روی مانکنهای بی بندوبار غربی رفتهاند. مگر نه این است که جوامع غربی تا آنجا به راه انحطاط رفتهاند که معیارها و ارزشهایشان از اصالت اخلاق و انسانیت به قساوت امیال شهوانی و اغراض پست نفسانی رسیده است.
چرا برای دختر امروز ایران، ارزشها رنگ میبازد، همیشه یادمان باشد که این دختران و پسران از غرب نیامدهاند، آنها مردان مریخی و زنان ونوسی نیستند، آنها فرزندان ایران هستند، همان خواهران و برادران ما. برای آنها چه کرده ایم و آنها را به چه راهی کشانده ایم. رفتار جوانان امروز ما، یک واکنش اجتماعی ست به عملکرد دست اندرکاران فرهنگی ما در این سالها. جملهای میدیدم از بیانات رهبر معظم انقلاب که در سالهای اوایل انقلاب فرموده بودند: «بازگشت به فرهنگ منحط غرب محال و محکوم است.»
ایشان همواره در بیاناتشان، نگران اوضاع فرهنگی کشور بودهاند و نسبت به برخی سیاست گذاریها و حرکتهای دست اندرکاران امور فرهنگی و نتایج عملکرد آنها ابراز نارضایتی نمودهاند.حضرت آیت الله خامنهای همواره این تفکر غرب را که معتقد است، زن برای حضور و فعالیت در جامعه نباید حجاب داشته باشد، مطلقا مردود دانسته و با طرح این پرسش میفرمایند:
… سوال من این است که با برداشتن چادر در کشور ما زنهای (پیش از انقلاب ) تا چهاندازه در فعالیتهای اجتماعی شرکت کردند؟ مگر در دوران رضاخان و پسرش، فرصتی داده شد، تا زنهای ما در فعالیتهای اجتماعی شرکت کنند.
زنهای ایرانی زمانی وارد فعالیت اجتماعی شدند و کشور را با دستهای توانای خود متحول کردند و مردهای این کشور را به دنبال خود به میدان مبارزه کشیدند، که چادر سرشان کردند.»
بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) نیز در خصوص حجاب و شأن زن در صحیفه نور ج۵ چنین میفرماید:
… در اسلام زن باید حجاب داشته باشد… ما نمىتوانیم و اسلام نمىخواهد که زن به عنوان یک شى ء و یک عروسک در دست ما باشد. اسلام مىخواهد شخصیت زن را حفظ کند و از او انسانى جدى و کارآمد بسازد. ما هرگز اجازه نمىدهیم تا زنان فقط شیئى براى مردان و آلت هوسرانى باشند.
اما اسلام در مورد فلسفه پوشش چه مطالبی را مطرح میکند.
شهید مطهری در کتاب مسأله حجاب در این باره میگوید:
… فلسفه پوشش اسلامی به نظر ما چند چیز است. بعضی از آنها جنبه روانی دارد و بعضی جنبه خانه و خانوادگی، و بعضی دیگر جنبه اجتماعی، و بعضی مربوط است به بالا بردن احترام زن و جلوگیری از ابتذال او…
حجاب در اسلام از یک مسأله کلیتر و اساسیتری ریشه میگیرد و آن این است که اسلام میخواهد انواع التذاذهای جنسی، چه بصری و لمسی و چه نوع دیگر به محیط خانوادگی و در کادر ازدواج قانونی اختصاص یابد، اجتماع منحصرا برای کار و فعالیت باشد. برخلاف سیستم غربی عصر حاضر که کار و فعالیت را با لذتجوییهای جنسی به هم میآمیزد، اسلام میخواهد این دو محیط را کاملا از یکدیگر تفکیک کند.
با این تفاسیر آیا این مساله آنقدر حائز اهمیت نیست که نسبت به اصلاح برخی قوانین و سیاستهای فرهنگی عزم جدی داشته باشیم. به نظر میرسد قوای سه گانه ما باید با تعامل با یکدیگر هر چه زودتر نسبت به اصلاح وضعیت آشفته فرهنگی کشور تصمیمات عملی و جدی بگیرند.
عواملی چون بی بند و باری، فقر و بیکاری، سن ازدواج را روز به روز برای فرزندان ما بالاتر میبرد. من معتقدم اگر قرار باشد یک روز بیاییم و روی دیوارها بنویسیم، ویدئو مخرب تر است یا بمب اتم و ۵ سال بعد در همه جای ایران اسلامی ویدئو کلوپ راه بیاندازیم، معلوم است که کار اصولی نکرده ایم. امروز هم با مسأله ماهواره همان مشکل را داریم.
به جای محکوم کردن و منع کردن جوانان در این دنیای رسانه آزاد که اطلاعات از در و دیوار میریزد، باید به پرورش فکری جوانان بپردازیم و آنها را در برابر این هجوم واکسینه نماییم. جوان ما باید بداند رفتن به چه راهی چه نتایجی را برایش در پی دارد. تکلیف جوانان و نوجوانان این مملکت باید روشن باشد نباید بدون برنامه ومقطعی عمل کرد.اگر قرار باشد که در خیابان ها، با مدلهای عجیب و غریب غربی، برخورد گردد، باید پیش از آن مدلهای اسلامی ایرانی را تعریف و ترویج کرد. اگر مدل موی فلان، اسلامی ایرانی نیست، پس مدل موی اسلامی ایرانی چیست؟
اسلام دین زندگی است، با تمام جزئیاتش. اولین مسأله در این امر ارائه تعاریف و مصادیق است. یعنی اصل تعریف و مصداق آن، مجری آن، و مرجع نظارت بر آن باید معین گردد. اکثر متولیان امور فرهنگی در طول این سالها تنها به نظریه پردازی در این باره بسنده کردهاند، اما به نظر میرسد جریانها و حرکتهای فرهنگی جامعه ایرانی، با قوهای نیرومند تر از سیاست گذاریهای دولتهای مختلف و مجریان آن به پیش میرود.
در این میان آموزش و پرورش و آموزش عالی در کتابهای آموزشی و واحدهای درسی خود بهاندازه لازم برنامه ریزی نداشتهاند. از مباحثی مربوط به آموزش آداب صحیح معاشرت در مقاطع ابتدایی گرفته تا فرهنگ شناسی ایرانی اسلامی در سطح عالی باید کتب و واحدهای درسی جامع و کاملی تدوین شود و نسبت به آموزش آن جدیتی خاص لحاظ گردد.
ما باید نسبت به رفتار فرهنگی اجتماع خود بسیار حساس و هوشیار باشیم جامعه جوان ما تشنه آموختن و امتحان کردن است، نباید اجازه دهیم تا محصولات غربی، خوراک جوانان ما و جوانان ما، خوراک محصولات غربی گردند. برای مثال در حال حاضر تعریف، یا بهتر است بگوییم، مصداق معقول و حساب شدهای در مورد چگونگی پوشش در میان جوانان ما وجود ندارد. اگر بدانیم و بپذیریم که پوشش مردمان یک سرزمین میتواند بیانگر فرهنگ و تمدن آن سرزمین و جزء افتخارات ملی آن ملت محسوب گردد، چطور میتوان نسبت به این مسأله مهم بی تفاوت بود. امروز در جامعه ما وضعیت پوشش به طور جدی از هم گسیخته و بی بند و بار است.
همه ما به آزادی انسانها ایمان داریم و به حقوق اجتماعی و شهروندی معتقدیم.اما اگر شهروندی، با نوع پوشش خود، بر بدنه تعریف شده فرهنگی اجتماعی جامعه ما، آسیب برساند، حتی اگر مطلوب نظر وی بوده و برایش تعریف شده باشد، حق ندارد به طور آزادانه از آن پوشش استفاده نماید، زیرا در اینجا مسألهای بزرگتر و مهم تر از آزادی فردی مورد تجاوز و تهدید قرار میگیرد و آن آزادی اجتماعی است. اجتماع که نباید متأثر از فرد یا متأثر از یک بنگاه تبلیغاتی یا یک گروه اقلیت باشد. اجتماع ما باید به اجماع، تعاریف و مصادیق معقول و معروف خود را بر اساس فرهنگ، آداب و شریعت ما تبیین و از طریق ضابطین امر ابلاغ نماید. جریان و بلوغ فرهنگ اجتماعی، یک پروسه تاریخی عقیدتی است.
اصولا، زن ایرانی در تاریخ، هرگز نخواسته و نپذیرفته است، که بدن خود را در انذار عمومی نیمه عریان کند، یا لباسهایی آنقدر تنگ بپوشد کهاندام او نمایان و در چشم باشد. از نظر زن ایرانی، این کار، نوعی خود فروشی است. در فلسفه پوشش ایرانی، اصل، بر حیا، مصونیت، حفظ و مراقبت از زیبایی ست. اما در فلسفه پوشش غربی اصل بر بی قیدی، تظاهر، فریب و خود فروشی است. نوعی آزادی کاذب سیاستمدارانه برای استعمار فکری زنان.
خیلی از جوانان ما به دلیل بی اطلاعی از چگونگی پوشش اصیل ایرانی و نبود تعریف و اجرای مدرن این نوع پوشش در جامعه مبادرت به استفاده از پوششهای غربی نمودهاند. با این تفاسیر اگر در جامعه ایرانی اسلامی ما برخی به این نتیجه رسیدهاند که باید خود را نیمه عریان کنند یا لباسهای بسیار تنگ غربی بپوشند، باید دید که این مسأله از کجا نشأت گرفته است
مرحوم دکتر علی شریعتی گوید:
… تجربه نشان میدهد که به عنوان اینکه دین فلان چیز را میگوید، نمیشود حجاب را بر زن تحمیل کرد، و عبادت را بر پسر تحمیل کرد، مگر اینکه یک آگاهی انسانی پیدا کند، و اینها نماینده یک طرز فکر باشد.
… شما طرز فکر بچهها را عوض کنید، آنها خودشان پوشش را انتخاب خواهند کرد ؛ شما نمیخواهد مدلش را بدوزید و تنش کنید ! او خودش انتخاب میکند. شما را بطه عاشقانه بین او و این عالم وجود برقرار کنید ؛ او خودش به نماز میایستد. هی به زور بیدارش نکنید!
باید به نقد عملکردها و سیاستها پرداخت و برای فرهنگ سازی و یا احیای فرهنگی جامعه ایرانی اسلامی اقدام سریع و جدی نمود. مسأله پوشش تنها، یکی از مسائل فرهنگی ماست. مفهوم فرهنگ گستره کلانی را در بر میگیرد، اما نمایندگان فرهنگی ما چه کسانی هستند و ایده آلهای فرهنگی ما چیست ؟ چطور باید به سمت آنها حرکت کرد و از چه کسانی باید کمک خواست؟ با این تفاسیر، من میگویم باید بیشتر برای جوانانمان وقت بگذاریم، بیشتر، بیشتر، بیشتر…
حسین ترقی