در همین راستا، تاریخ ایران عرصه ظلمستیزی و عدالتطلبی از بسیاری از جنبشهای سیاسی و اجتماعی بوده است. این مفاهیم زمانی بیشتر خود را نشان میدادند که مردم ایران تحت سلطهٔ حاکمان ستمگر قرار داشتند در این شرایط اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی رو به وخامت میگذاشت. مثلا عصر مغولان و ایلخانان از جمله این دورههای تاریخ ایران است که ظلم و بیعدالتی در جامعه گسترش یافت و باعث پدید آمدن جنبشهای مردمی ظلمستیز و عدالتطلب شد. مهمترین این جنبشها، نهضت شیعی سربداران در قرن هشتم هجری قمری از جنبشهای ظلمستیز و عدالتطلب مخالف مغولان بود که توانست با بازتولید مفاهیم ظلمستیزانه و عدالتطلبانه شیعی حدود نیم قرن در خراسان حکومتی را تشکیل دهد. چرا جنبشهای شیعی در تاریخ ایران با عدالتطلبی گره خورده است؟ پاسخ روشن است؛ زیرا عدالت، بخشی ناگسستنی از ماهیت تشیع است. منش و مرام امام علی (ع) و نهضت بزرگ عاشورا، الهامبخش همه جنبشهای شیعی در طول تاریخ بوده است؛ چنانچه عدالتطلبی و ظلمستیزی نهضت سربداران تحت تاثیر نهضت عاشورا و فرهنگ اهل بیت قرار داشته است و این نهضت با توسل به این مفاهیم موفق به تشکیل حکومت شد.
با گذشت قرون متمادی انتظار برای تحقق عینی نهضتهای شیعی در تاریخ، نهایتا شیعه با سرنگون کردن نظام سلطه وابسته به بیگانگان با یک نهضت مردمی با رهبری یک عالم برجسته شیعی بااتکاء به آموزههای اهل بیت به قدرت رسید و میکوشد اندیشههای اصیل تشیع و ارزشهای آن را در عمل محقق سازد. بیگمان این اقدام دشوار ولی ممکن و آرمان تشیع است.
مروری بر آراء امام خمینی (ره) موسس انقلاب اسلامی دال بر آنست که امام خمینی نه فقط بر پایه چنین نگرشی به عدالت، مبارزه سرسختانه با هرگونه استبداد و ستم را هدف زندگانی خود قرار داد بلکه بر حمایت از محرومان و مستضعفان جامعه و نفی شکاف طبقاتی نیز اصرار ویژه داشت. طبعا عدالت الزامات خاص خود را دارد. از نگاه امام خمینی عدالت منشأ دین و قانون است. بدین معنا که عدالت به مثابه اصلی در نظر گرفته میشود که دین و قانون بر اساس آن ایجاد میگردد و به همین جهت است که صفت عادلانه به دین و قانون اطلاق میشود. از اینرو، ابتنای دین، قانون و جامعه بر عدالت اولین اصل در منش سیاسی عدالتطلبانه امام خمینی(ره) است. تمامی نگرش و جهتگیری امام خمینی (ره) در این جمله ایشان در تعریف اسلام ناب مستتر است: اسلامی که پرچمداران آن پابرهنگان و مظلومین و فقرای جهانند و دشمنان آن ملحدان و کافران و سرمایهداران و پولپرستانند.
رهبری انقلاب نیز همچون بنیانگذار انقلاب اسلامی تاکیدی مستمر بر ضرورت عدالت در سامان و مبنای فکری انقلاب اسلامی و همه ارکان نظام دارد: «در نظام اسلامی، عدالت مبنای همهی تصمیمگیریهای اجرایی است و همهی مسئولان نظام، از نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی تا مسئولان بخشهای مختلف اجرایی، بهخصوص ردههای سیاستگذاری و کارشناسی و تا قضّات و اجزای دستگاه قضایی، باید به جدّ و جهد و با همهی اخلاص، در صدد اجرای عدالت در جامعه باشند. امروز در جامعهی ما، برترین گام در راه استقرار عدل، رفع محرومیت از طبقات محروم و تهیدست و کمدرآمد است».
پس روشن است که عدالتطلبی و ضدیت با فساد برای نظام اسلامی و کارگزاران آن صفتی عارضی و غیراصیل یا به عبارت بهتر تاکتیکی نیست؛ بلکه عدالت، ماهیت انقلاب اسلامی است. آیا میتوان در چنین نظامی، رییس جمهور که جهتدهی قوه مجریه و مدیریت کلان را بر عهده داشته و بعد از رهبری موثرترین جایگاه را دارد؛ باوری به عدالت نداشته و یا زیست سیاسی و اجتماعی او با عدالت همخوانی نداشته باشد؟