به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه خبرگزاری تسنیم، زهرا صحراکار عضو شورای مرکزی اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل در یادداشتی به مناسبت سالروز صدور فرمان اجرای انقلاب فرهنگی نکاتی را در این زمینه مطرح کرد.
در این یادداشت آمده است: بسیاری از رخدادهای مهم تاریخ معاصر ایران، نه فقط یک اتفاق سیاسی یا اجتماعی، بلکه تبلوری از یک جهانبینیاند. انقلاب فرهنگی نیز یکی از همین رخدادهاست؛ نه صرفاً بهعنوان تعطیلی دانشگاهها، بلکه بهمثابه تلاشی برای بازسازی ریلهای فکری و فرهنگی جامعه بر مبنای ارزشهای انقلاب اسلامی. این تصمیم تاریخی، به فرمان امام خمینی(ره) در خرداد ۱۳۵۹، یادآور لحظهای بود که انقلاب اسلامی تصمیم گرفت از خیابانها عبور کند و وارد عمق زیرساخت تمدنی کشور شود: یعنی دانشگاه.
این تصمیم، پاسخی بنیادین به دغدغهای اساسی بود: چرا نهادهای علمی کشور، با وجود پیروزی انقلاب، همچنان بر مدار تفکرات و نظامات فکری غربی میچرخند؟
هدف اصلی این تحول، ایجاد دانشگاههایی بود که هم علم را در بالاترین سطح جهانی تولید کنند و هم در نسبت با هویت اسلامی-ایرانی، استقلال فکری و فرهنگی داشته باشند. قرار نبود صرفاً کتابها عوض شوند یا چند درس اضافه گردد؛ قرار بود «نظام تربیت نخبگان» در جمهوری اسلامی دگرگون شود. قرار بود «هویت فرهنگی دانشگاه» بازتعریف شود. قرار بود دانشگاهها نه صرفاً حافظ علوم، بلکه خالق فضای فکری و فرهنگی نوین باشند. اما آیا این مسیر آنگونه که باید، پیش رفت؟
واقعیت این است که با وجود برخی پیشرفتها در گسترش آموزش عالی و تولید علمی، آن تحول عمیق معرفتی و تمدنی که در متن انقلاب فرهنگی هدفگذاری شده بود، تا حد زیادی مغفول ماند. ساختار آموزش عالی ما اگرچه در ظاهر توسعه یافت، اما در باطن، همچنان درگیر همان مسائلی است که انقلاب فرهنگی قصد اصلاحشان را داشت: از غلبهی الگوهای علمی وارداتی و مدیریتی تقلیدی، تا گفتمانهایی که بیش از آنکه از دل زیست فکری و فرهنگی ما برخاسته باشند، بیارتباط با واقعیتهای جامعه ایرانیاند.
در این میان، جای خالی مدیرانی که دغدغه تمدنسازی داشته باشند و فرهنگ را نه مقولهای جانبی، بلکه قلب تپنده پیشرفت بدانند، همچنان احساس میشود.
انقلاب فرهنگی نیازمند حکمرانی فرهنگی مؤمن، باسواد و دوراندیش بود؛ اما در عمل، سلیقهگرایی، سطحینگری و بیبرنامگی، به مرور آن پروژه بزرگ را به پروژهای نیمهکاره بدل کرد. بسیاری از نهادهای تصمیمساز، دچار محافظهکاری شدند یا درگیر روزمرّگیهای سیاسی گشتند. در نتیجه، دانشگاهها بهجای آنکه موتور محرک تمدنسازی اسلامی شوند، در بسیاری موارد به روزمرّگی، انفعال و شکاف میان علم و فرهنگ دچار شدند.
البته نباید انصاف را فراموش کرد؛ در این سالها، افراد و جریانهایی تلاش کردهاند این مأموریت بزرگ را پیش ببرند. اما ضعف در سیاستگذاری کلان، ناهماهنگی نهادها و غلبه نگاه کمّیگرا، سبب شد آن مسیر، ناقص و پراکنده باقی بماند.
اگر امروز از انقلاب فرهنگی یاد میکنیم، صرفاً برای مرور گذشته نیست. مسئله این است که همان پرسشهای بنیادینی که امام را به صدور آن فرمان تاریخی واداشت، همچنان پابرجاست: چرا خروجی دانشگاه ما هنوز نتوانسته موتور محرک الگوی پیشرفت اسلامی-ایرانی باشد؟ چرا بخشی از نخبگان، در برابر فرهنگ غربی، نه موضع فعال بلکه حالتی منفعل دارند؟ چرا مفاهیم بنیادین انقلاب، در سرفصلهای علوم انسانی ما کمرنگ است؟
اما باید مراقب بود که در مواجهه با این نقدها، گرفتار کلیگویی یا یأس نشویم. بسیاری از استادان، پژوهشگران و دانشجویان دغدغهمند، در سالهای اخیر کوشیدهاند تا مسیر تحول را احیا کنند. نقد ما ناظر بر ساختارها، رویکردها و جهتگیریهای کلان است؛ نه همه بدنه علمی و فرهنگی کشور. این نقد، نافی تلاشهای مجاهدانه برخی چهرهها و نهادها نیست؛ بلکه دعوتیست به بازنگری در مسیر.
از اینرو، رسالت امروز دانشجو و فعال فرهنگی، تنها در یادآوری آن فرمان تاریخی خلاصه نمیشود. باید دوباره آن رؤیای تمدنی را به گفتوگوی نخبگانی بازگردانیم. باید نقش خود را در اصلاح گفتمان علمی کشور، در عرصههایی چون تولید محتوای هویتمند، مطالبهگری علمی، حضور در شوراهای فرهنگی دانشگاهها، و تبیین نسبت علم و هویت، بازشناسیم.
اگر ما دانشجویان صرفاً نظارهگر بمانیم و این لحظات تاریخی را تنها در قالب مراسم و یادبود برگزار کنیم، گامی از آنچه «انقلاب فرهنگی» نامیده شد، برنداشتهایم. وقت آن است که این مأموریت ناتمام را دوباره به مسئلهای زنده در سپهر دانشگاهی بدل کنیم؛ نه با شعار، بلکه با عمل، تفکر، و ایستادن بر سر اصولی که زمانی برایشان دانشگاه تعطیل شد.
انتهای پیام/