6

مردی که ۱۶ سال با آتش انتقام سوخت تا بسوزاند

  • کد خبر : 76591
  • ۰۱ اردیبهشت ۱۳۹۲ - ۲۲:۱۱

این ماجرا وقتی بدتر شد که مدت کوتاهی بعد از طلاق خواهر بزرگم، بهرام با یکی دیگر از خواهرهایم که ۱۷ ساله و محصل بود فرار کرد و دور از چشم دیگران با هم ازدواج کردند. به این ترتیب، هم زندگی خواهر بزرگم از هم پاشیده بود، هم خواهر کوچکم را از دست داده بودم.

تظاهر کردم… همین، چاره‌ای نداشتم، وقتی همه از گناه بهرام گذشته بودند من دیگر نمی‌توانستم مخالفت کنم… در همه این ۱۶ سالی که او وارد زندگی ما شده بود هزار بار او را در خاطرم کشتم، تا اینکه رؤیاهایم بالاخره رنگ واقعیت گرفت… این جملات را فرزاد می‌گوید، او دو پسر ۲۷ و ۲۳ ساله و یک دختر ۷ ساله دارد.
داستان او از زمانی آغاز می‌شود که یکی از پسرهایش از روی کنجکاوی از دیوار خانه مجردی او بالا می‌رود و وسط هال به دو جسد برمی‌خورد.گفت و گوی روزنامه حمایت را با او می خوانید:

آن دو نفر که کشتی چه کسانی بودند؟

یک سال قبل بهرام و یکی از دوستانش به خانه مجردی من آمدند. باهم حساب و کتاب داشتند و قرارشان را در خانه من گذاشتند. مثل خیلی از حساب و کتاب‌ها، آخر کارشان به دعوا و درگیری کشید.

همه مست بودیم، صداها که بالا رفت، بهرام دوستش را با کلتی که همراه داشت، کشت. فقط یک گلوله شلیک کرد. من که ۱۶ سال کینه بهرام را در دل داشتم، با عصبانیت کلت را از دستش گرفتم و با همان اسلحه، یک گلوله به سرش شلیک کردم، این طور شد که دو جنازه وسط اتاق روی دستم ماند.

چرا این همه از بهرام کینه به دل داشتی؟

داستان کینه من به ۱۶ سال قبل بر می‌گردد. بهرام دوست شوهر خواهرم بود، مدت زیادی با هم دوست بودند، خواهرم سه بچه داشت، اما هیچ‌کس نمی‌دانست چرا سر ناسازگاری با شوهرش گذاشته است، وقتی طلاق گرفت و ارتباطش با بهرام آغاز شد، فهمیدم که آن نامرد زیر پای خواهرم نشسته و زندگی او را به هم زده است.

این ماجرا وقتی بدتر شد که مدت کوتاهی بعد از طلاق خواهر بزرگم، بهرام با یکی دیگر از خواهرهایم که ۱۷ ساله و محصل بود فرار کرد و دور از چشم دیگران با هم ازدواج کردند. به این ترتیب، هم زندگی خواهر بزرگم از هم پاشیده بود، هم خواهر کوچکم را از دست داده بودم.

۵ سالی از ازدواجشان گذشت تا اینکه اقوام پادرمیانی کردند و هر دو دوباره وارد خانواده شدند. تنها چیزی که برایم باقی‌مانده بود کینه بهرام و فرصتی برای تلافی کردن بود. آن زمان پسرهایم خیلی کوچک بودند و باید صبر می‌کردم تا کمی بزرگ شوند.

بهرام می‌دانست که از او کینه به دل داری؟

سعی کرده بودم کینه‌ام را مخفی کنم، اما وقتی این اتفاق افتاد هر سه مست بودیم. دوست بهرام که کشته شد، من در همان حالت غیرعادی، گفتم که به خاطر دو خواهرم همیشه او را یک لکه ننگ می‌دانستم. صحبت‌های ما زیاد طول نکشید. بهرام هم حالت عادی نداشت و با همان یک گلوله راحت شد!

چرا با اینکه خانواده داشتی، به خانه مجرّدی می‌رفتی؟

وقتی با دوستانم مشروب می‌خوردیم، به آن خانه می‌رفتیم تا راحت باشیم.

شغلت چه بود؟

آهنگر ساختمان بودم، کار آرماتوربندی و اسکلت ساختمان انجام می‌دادم.

چگونه دستگیر شدی؟

یک سال فراری بودم. بعد از یک سال به کرج برگشتم. مأموران آگاهی از تمام دوستان و اقوامم خواسته بودند در صورت بازگشت، به آنان اطلاع دهند. با موتورم به مغازه تعویض روغنی دوستم رفتم. او کمی سرم را گرم کرد و ناگهان دیدم که مأموران آگاهی برای دستگیری من از راه رسیدند. اسلحه همراهم بود. یکی از آنان را با اسلحه گروگان گرفتم.

نیم ساعت این گروگان‌گیری طول کشید تا این که با خود فکر کردم من که یک نفر را به حق کشته‌ام چرا یک پلیس را برای انجام وظیفه‌اش به ناحق بکشم! من برای قتل بهرام هیچ وقت پشیمان نیستم اما برای قتل آن پلیس، دلیلی نداشتم و همیشه پشیمان می‌شدم. به همین خاطر او را رها کرده و تسلیم شدم.

جسدها چه طور کشف شده بود؟

یک روز بعد از فرارم به خانه بهرام زنگ زدم. گفتم که او را کشته‌ام. آنان که نگران شده بودند، موضوع را به پسر بزرگم گفته بودند. او به خانه مجردی من رفته بود. از بالای دیوار پریده و در تاریکی اتاق، جنازه‌ها را پیدا کرده بود.

چه طور ثابت کردی که فقط بهرام را کشته‌ای!

تا زمان دستگیریم، همه فکر می‌کردند هر دو را من کشته‌ام اما بعد از دستگیری، متوجه حقیقت شدند چون حرف‌هایم با بعضی مسایل هماهنگی داشت.

طی یک سال فرار، کجا رفته بودی؟

مدتی با خانواده‌ام به چابهار رفتم و تعمیرگاه موتوسیکلت داشتم. قبل از آن هم در دهی از توابع اصفهان کشاورزی می‌کردم. مرغداری داشتم و سبزیجات می‌کاشتم. آن قدر بی‌آزار بودم که هیچ وقت اهالی روستا فکر نمی‌کردند، من یک قاتل فراری هستم. بعد از دستگیری من هم، شهادت دادند خیلی بی‌آزار و مهربان بودم.

همسر و فرزندانت کجا هستند؟

در این ۱۶ سال، همه اسباب رفاه آنان را فراهم کرده بودم. اما وقتی به زندان آمدم، می‌دانستم که قصاص می‌شوم، بنابراین همسرم را طلاق دادم تا راحت باشد. حالا او و بچه‌هایم زندگی خوبی دارند.

احساس پشیمانی نداری؟

من قبر خودم را هم خریده بودم و حالا آماده قصاص هستم.

خواهر کوچکت، بچه هم دارد؟

بله، یک پسر که حالا ۱۶ ساله است.

خواهرت از تو شکایتی نکرده؟

نه، اما با من قطع رابطه کرده است و هیچ اطلاعی از او ندارم.

زندگی خواهر بزرگت چه شد؟

او با یک نفر دیگر ازدواج کرد و حالا همه بچه‌هایش معتاد هستند. من خود خواهر بزرگم را مقصر می‌دانم که فریب چرب‌زبانی بهرام را خورد و بعد همان طور که خواهر بزرگم به شوهرش خیانت کرده بود، بهرام هم به او خیانت کرد!

ملاقاتی داری؟

بله، گاهی بچه‌هایم به دیدنم می‌آیند. البته یک خواهرزاده هم دارم که مرا دوست دارد و گفته اگر دایی را دار بزنند، من هم خودم را دار می‌زنم.

صحبت دیگری نداری؟

نه.

برداشت آخر:

فرزاد یکی از معدود قاتلانی است که به هیچ عنوان احساس پشیمانی نمی‌کند. از سه ماه قبل وارد زندان کرج شده و هنوز حکمی دریافت نکرده است اما از حرف‌هایش برمی آید که خانواده بهرام، اهل رضایت نیستند و او هم امیدی به این رضایت ندارد. این کینه ۱۶ ساله با انتقام‌گیری تمام شد، شاید اگر او حال بهتری داشت در آن زمان کار دیگری می‌کرد و زندگی خودش را از دست نمی‌داد.

لینک کوتاه : https://ofoghnews.ir/?p=76591

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

آمار کرونا
[cov2019]