دشت خاک روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان زرند در استان کرمان ایران است.
فاصله این روستا تا مرکز استان ۱۰۰ کیلومتر و تا شهر زرند نزدیک به ۳۰ کیلومتر است.
دشت خاک از شمال به کوهبنان، از جنوب به زرند، از شرق به راور و از غرب به منطقه یزدانآباد محدود و دارای آب و هوای معتدل، زمستان نسبتاً سرد و تابستان مطبوع است. محصولات کشاورزی روستا که از قدیم معروف بوده سیبزمینی، انواع میوه، گندم، جو و اخیراً زعفران است.
هنوز آثار و بقایای قلعهها و برجها و مکانهای قدیمی از جمله قلعه قدیمی عمارت شاه چهل تن که مؤید قدمت تاریخی روستا است در نقاط مختلف دشت خاک دیده میشود.از دیگر ویژگیهای روستای مذکور که نشانگر ازدیاد جمعیت در دورانهای گذشته است، علاوه بر اماکن متعدد قدیمی خوش آب و هوا بودن منطقه کوهستانی مذکور است.
از ارتفاعات مهم روستا کوههای چهل دختر و شاردو هستند. موزه دیرینهشناسی دشت خاک در سال ۸۸ به همت اهالی این روستا گشایش یافته است. جایی که موزه در آن قرار دارد حمامی قدیمی معروف به حمام بانو است. در این موزه فسیلهای یافت شده شهرستان زرند در معرض دید گردشگران گذاشته شده است.
سفر به روزگار بدون انسان!
اینجا استخوان گرد بزرگی به اندازه کف دستهای من وجود دارد که تنها یک مهره از گردن دایناسوری عظیم الجثه است.رد پاهای دایناسور مادر و فرزندانش و پنجه سه انگشت یکی از همین غولهای افسانهای گوشتخوار… همانهایی که در فیلمهای تخیلی، برج و ساختمانهای بلند ما آدمها را با یک لگد کوچک نیست و نابود میکنند و با قدمهایشان زمین را میلرزانند… همان هیولاهایی که باعث علاقه من به سینما شدند!
وقتی که با آن اندازه غیرقابل تصور روی پرده بزرگ سینما جلو میآمدند و کودکیهای مرا غافلگیر وهیجان زده می کردند. حالا دارم مدارک و اسناد واقعی تمام این گذشتههای افسانهای و رویایی زمین را با چشمهای خودم میبینم و درست به اندازه همان بچگیها و تعریف صدباره قصه فیلم برای اطرافیانم، هیجان زده ام اما اینجا پارک ژوراسیک امریکا نیست اینجا گوشه دیگری از سرزمین هزار افسانه خودمان است…
کرمان، گورستان سحرانگیز دایناسورها
یادم است روزی که کرمان را با نام دایناسورهایش شناختم هرگز تصور نمیکردم این هیولاهای افسانهای تا این حد نزدیک به سرزمینم بوده اند! من همیشه آنها را در بخشهای دیگری از زمین تصور کرده بودم و حالا که میدیدم آن غولهای شگفتانگیز بدون آنکه من بدانم روزگاری در همین حوالی نفس میکشیدند نمیخواستم باز هم فرصت دیدار از کرمان را برای بعد بگذارم.
سفر پنج روزه ما به این استان جنوبی زمانی رقم خورد که موزه دیرینه شناسی کرمان را تعطیل کرده بودند و حسرت دیدن دایناسورها به دل خیلی از گردشگران نشسته بود اما این موضوع باعث نشد که من از آن هیجان طلبی ذاتی و رویاهای کودکی ام به سادگی بگذرم و تسلیم این رخداد ناخوشایند بشوم. سریعترین راه حلی که به ذهنم آمد این بود که از ۱۱۸ شهر، شماره چند آژانس گردشگری را گیر بیاورم و بپرسم غیر از آن موزه تعطیل شده چه راهی برای دیدن آثار دایناسورها وجود دارد؟ و خوشبختانه این جستوجوی ساده جواب داد و ما را برای ملاقات دایناسورها به روستای دشت خاک استان کرمان کشاند…
روستایی در ۱۰۵ کیلومتری کرمان و در نزدیکی شهرستان زرند. راننده ماشینی که تا دشت خاک کرایه کردهایم میگوید: جاده نزدیک این روستا کمی خطرناک است و باید با احتیاط رانندگی کرد…از پنجره به کوهها و خانههای خاکی رنگ قدیمی نگاه میکنم به طاقهای هلالی خانهها، گویا روستا قدمت تاریخی هم دارد. راننده آهنگی سنتی گذاشته است صدای دلنشین کمانچه و معماری کهن بناهای این روستا دلم را از جا میکند و حس نزدیکی عجیبی به دشت خاک در من ایجاد میکند.
راننده توضیح میدهد نخستین ردپای دایناسورهای دشت خاک را از روی دیوارههای حوض یک خانه در این روستا کشف کردهاند و در واقع مشاهده نقشهای عجیـــب و شـبیه جای پای مرغهای عظیم الجثه! دهیار روستا را به شک میاندازد و از دوست زمیــن شــــناسش میخــواهـد این نقوش عجیب حوض خانه کاظم برخورداری را کارشناسی کند.
گویا خانواده برخورداری هم تخته سنگ را از دیواره حوض خانه شان در میآورند و به مرکز زمین شناسی کرمان تحویل میدهند و آنجاست که رسماً نخستین ردپای یک خانواده دایناسور، در روستای دشت خاک کشف میشود و بعد اضافه میکند از روی نام خانوادگی مدیر موزه دیرینه شناسی دشت خاک، حدس میزند این خانم، دختر همین آقای برخورداری باشد.
موزه دیرینه شناسی دشت خاک، یک حمام قدیمی و تاریخی روستاست که اهالی با علاقه تمام آن را وقف دایناسورها کردهاند. با این که خودشان میگویند موزه شان جن دارد! اما آنها بشدت به این موزه علاقه دارند و به آن بسیار افتخار میکنند. میگویند دشت خاکیها آنقدر از کشف آثار هیولاها در روستایشان هیجان زده شده بودند که برای گشایش موزه منتظر اقدام مسئولان نماندند و با کمال میل حمام روستا را به دایناسورها تقدیم کردند.
ساختمان موزه بسیار ساده و روستایی است و کاملاً گویای تلاش و نهایت بضاعت محلیها برای حفاظت از داراییهای فرهنگی شان است. با دیدن این ساختمان ساده و فقیرانه نخستین احساسی که درونم ایجاد میشود حس تحسین این روستاییان فهمیده و باشعور است. ساختمان سادهای که بازدید از آن را دیگر تنها وسیلهای برای ارضای کنجکاویها و هیجاناتم نمیدانم و آن را روشی برای احترام به تلاشهای فرهنگی اهالی یک روستا هم تصور میکنم.
فضای قدیمی درون حمام با آن ویترینهای سرخ رنگ خیلی زودتر از حد تصورت تو را به دوران ماقبل انسان زمین میکشاند. تماشای تخم دایناسورها، استخوانهایشان، فسیل گیاهان و جانوران چند صد میلیون ساله، عکسها و توضیحات و… همه و همه آنقدر تخیلاتت را درگیر میکند که به آسانی از دشت خاک جدا میشوی و به روزهای باورنکردنی زمین میروی… روزهایی که هنوز برای بشر دریایی از پرسش و ابهام و جذابیت است و توجه به همین پتانسیل است که باعث میشود خارجیها به محض پیدا کردن حتی یک دندان دایناسور از منطقهای، بسرعت به سرمایهگذاری علمی و تفریحی روی آن منطقه فکر کنند اما ما…
بازدید از موزه زیاد طول نمیکشد و بعد از آن قدم زنان وارد کوچه پس کوچههای این روستای دنج میشوم. روستایی که میدانم میتواند توجه جهان را به خودش جلب کند و برای اهالی اش حسابی درآمد زا شود.
دایناسورهادر دره نیــزار
صفحه امروز راه بلد به کرمان و فسیلهایش اختصاص دارد. پس بد نیست بدانید که یکی از آثار بسیار باارزش و نادر دنیا که در زرند کشف و محرز شده و شگفتی کارشناسان و باستانشناسان را به همراه داشته است، پیدا شدن جای پای «دایناسورها» در روستای ده علیرضای زرند است. گویا جانورانی که متعلق به دوران ماقبل تاریخ بودهاند جای پای هیکل سنگین خود را روی سطح ماسه سنگی در کوهستانهای شرقی زرند به جا گذاشتهاند.
اما سابقه کشف جای پای دایناسورها به سال ۱۹۶۹میلادی برمیگردد. در این سال پروفسور «لاپارنت» استاد انستیتو زمینشناسی پاریس و دکتر داودزاده کارشناس ارشد سازمان زمینشناسی کشورمان گزارش تحقیق خود را بر صحت رد پای جانوران مربوطه منتشر کردند. در همین سال دو زمینشناس ایرانی شرکت ملی فولاد و آهن ایران، در دره نیزار شمال زرند، یک رد پای بزرگ با سه پنجه را کشف کردند و در پائیز سال مذکور، رد پای واضح دیگری در اطراف همان محل کشف شد.
یک قالب گچی از ردپای مورد نظر تهیه شد و در نمایشگاه بینالمللی شرکت ملی فولاد و آهن آسیا در تهران ارائه، سپس قالب مذکور به موزه زمینشناسی کشور تحویل شد. در سال ۱۹۷۰ میلادی نیز در ادامه کاوشها دو لایه از رد پای دایناسورها به همراه پنج رد پای بزرگ دیگر روی ماسه سنگها مشاهده شد.
موزه دیرینهشناسی کرمان
استان کرمان علاوه بر موزه دیرینهشناسی دشت خاک یک موزه دیرینهشناسی دیگر نیز دارد که اتفاقاً نخستین موزه دیرینهشناسی کشور محسوب میشود. این موزه در مرکز استان یعنی شهر کرمان قرار دارد. این موزه در سال ۸۲ تأسیس و راهاندازی شده است. موزه دیرینهشناسی شهر کرمان مربوط به موجوداتی است که میلیونها سال پیش در منطقه فعلی استان کرمان میزیستهاند، موجوداتی که به مرور زمان تبدیل به سنگواره (فسیل) شدهاند.
در این موزه فسیل انواع بیمهرگان، مهرهداران، میکروفسیلها، گیاهان و ابزار منسوب به انسانهای نخستین نگهداری میشود. سـنگوارههای این مـوجودات از زمینی که خانههای مردم در شهر کـرمـان روی آن بنا شده است تا قلل مرتفع کوهها و عمق درههای استان کرمان کشف شدهاند و بعد از پاکسازی به موزه فوق انتقال یافتهاند. در این موزه چهار هزار فسیل چینش شده بود و ۳۰هزار فسیل نیز در انبار نگهداری میشد. متأسفانه چند وقتی است که برخی مشکلات گریبانگیر این موزه شده و آن را به تعطیل کشانده است.
فسیلهای کرمان در جعبه میوه
این روزها اخبار ناخوشایندی از تعطیل موزه دیرینهشناسی کرمان و سرنوشت فسیلهای آن به گوش علاقهمندان به این رشته و گردشگران میرسد. امیدواریم این خبرها درست نباشد اما اگر یک درصد هم صحت داشته باشد باید با کمال تاسف به شما بگوییم هزاران قطعه استخوانهای دایناسور و موجودات همعصر با آنها پس از میلیونها سال سر برداشتن از خاک در دشتهای کرمان سرنوشتی نامعلوم دارند. از قرار معلوم نزدیک به ۲۰۰ هزار فسیل در کرمان در انبار یک خانه اجارهای داخل گونی و جعبههای میوه نگهداری میشود و تاکنون کاری برای بهبود و ساماندهی وضع نگهداری آنها انجام نشده است.
موزه دیرینهشناسی کرمان پس از گشایش به دلیل ناتوانی در پرداخت پول برق و مقاوم نبودن ساختمان موزه چند سالی است که بسته شده و فسیلهای موجود در آن در بلاتکلیفی به سر میبرند.علاوه بر این باید به گزارشهایی مبنی بر تخریب ردپای دایناسورها در دره علیرضا اشاره کرد. این رد پاها در روستای دره علیرضا به دلیل نبود محافظ در حال تخریب است و چند انگشت از آن کاملاً از بین رفته است.
تاریخ پشت ویترین
۲۰۰ میلیون سال قبل این سرزمین کویری پر از جنگلهای انبوه بوده است با درختانی عجیب و غریب و برگها و گیاهانی که دیگر وجود ندارند یا این که گذشت میلیونها سال، شکل و شمایل آنها را تغییر داده و به روزگار ما رسانده است. گیاهانی که تنها سنگهای مدفون در دل خاک میتواند تصوری از آنها برایمان به وجود آورد…
حالا فکر من آنقدر از گذشتهها دورتر رفته است که هیچ انسانی روی سیاره زمین نبوده است. تصورش کمی ترسناک و مرموز است. تا پیش از این هرچه از گذشتهها و تاریخ میدانستم رویدادهایی بود که به دست قدیمیترین آدمها، به شکلی ثبت و ضبط شده بود اما اکنون آنقدر دور هستیم که هیچ انسانی وجود ندارد تا با نقاشیها و نوشتههایش رازی از گذشتهها فاش کند.
ما در زمین ۲۰۰ میلیون سال قبل هستیم… یعنی چه اتفاقاتی رخ داده است؟ همه چیز در حد رازهای بزرگی است که هیچ کس از آن خبر ندارد اما اینجا یک نکته هنوز باقی مانده است و آن این که آدمها تنها تاریخ نویسان زمین نبودهاند اینجا طبیعت خود دست به کار شده است و تلاش میکند تا رازهایی از گذشته بدون انسان زمین برملا کند.
به فسیلهای پشت ویترین که نگاه میکنم کمی به خود میلرزم. این زبان بیزبان طبیعت است. این خود خداست که سنگها را به
حرف زدن واداشته است تا برای انسان پرده از رازهای پیش از خلقتش بردارد، وگرنه چه کسی میتواند فکرش را بکند که برگهای سست و شکننده و نرمتنان بدون استخوان این چنین شگفت انگیز به سنگ تبدیل شدهاند و تا امروز جاودانه مانده باشند؟! اصلاً چه علم و دانشی است که میتواند یک برگ را به سنگواره تبدیل کند؟!…