حمید داودآبادی در آخرین پست وبلاگ خاطرات جبهه نوشت: یکی از بستگانم، همواره با غذایش، مقدار زیادی “سیر” می خورد. وقتی از او پرسیدم با این بویی که دهانت می دهد، چگونه سر کار می روی؟ خندید و گفت:
“تو بلد نیستی. من وقتی وارد جمع همکاران می شوم، اولین کاری که می کنم این است که بینی ام را می گیرم و می گویم “وای ی ی ی چه بوی گندی میاد، کی اینجا سیر خورده؟ و همه به همدیگر شک می کنند و هیچکس متوجه نمی شود خود من سیر خورده ام!”
امشب متاسفانه گول خوردم و به درخواست بچه هام، اولین و دومین قسمت از تولید جدید “مهران مدیری” به نام “شوخی کردم” را خریدم و صد تاسف، وقت گذاشتم و دیدم!
صد رحمت به “خنده بازار” تلویزیون. حداقل تیکه اندازی هاشون مستقیم و معلومه و وسطش حرافی، وراجی و موزیک زورچپونی ندارند!
بعضیا دروغ گوهای خوبی نیستند. بعضیا هم از بس دروغ گو هستند و وعده و وعید جایزه و پراید و ۲۰۶ و خونه و ویلا و … به مردم دادند و بی سر و صدا زدن زیر همش (و متاسفانه کسی هم نبود یقه شون رو بگیره) برای اینکه به کاسبی ادامه بدن، همه را محکوم به دروغگویی می کنند تا کسی به خودشان شک نکند!
“شوخی کردم” مجموعه ای است از حرافی، موزیک اجباری، آب بستن و آیتم های واقعا بی مزه که نشان از افول هنری مهران مدیری دارد.
واقعا برای هنرمند عزیز و بزرگ دیروز، مهران مدیری با آن پشتوانه ساخت مجموعه های ارزشمند شب های برره، باغ مظفر، مرد هزار چهره، قهوه تلخ و … متاسف شدم.
نمی دانم اگر مهران مدیری همچون “حسین رضازاده” عزیز، در اوج پهلوانی با هنر خداحافظی می کرد، ایرادی داشت؟ که امروز مجبور شود با ساخت “شوخی کردم” اعلام کند “من هنوز زنده ام …”؟!
بنده خودم یکی از کسانی بودم که از کارهای مدیری شدیدا خوشم می آمد و حتی با نیمه کاره گذاشتن مجموعه های اخیر او و عمل نکردن به وعده هایش در تحویل جایزه مخاطبین، از او ناامید نشدم؛ ولی با دیدن شوخی کردم، کاملا از او ناامید شدم.
آقای مدیری، دیگر دیر شد.
ای کاش در اوج هنر و قهرمانی کناره گیری می کردی و به مربیگری می پرداختی! نه اینکه دچار لجبازی شوی و سعی کنی همواره خود را در معرض دید قرار دهی!
واقعا باورت شده احوالات اخیر و گفته ها، طنز و متن هایت همچون پاورچین و نقطه چین است؟!
پیر شدی استاد، پیر!
البته خودت خودت را پیر کردی.
درست از زمانی که به جای پرداختن به هنر و ساخت مجموعه های اجتماعی، سعی کردی خودی نشان دهی و مثلا سیاستمدار! شوی! که به واقع فقط گرفتار بازی سیاست شدی و بس.
و از همان موقع که دیگران را محکوم به دروغگویی کردی تا کسی به خودت گیر ندهد!
ناراحت نشو استاد. دروغ که نگفتم! دوستانه نقدت کردم.