از پایبندی به قواعد و پرهیز از استثنا سخن میگویند اما استثناگرایی را در ذات سیاستورزی خود نهادینه کردهاند. قاعده آنها استثناگرایی است. هویت خود را در غیریتزایی و دیگرهراسی جستوجو میکنند. سالهاست از این نوع سیاستورزی خود نان خوردهاند. غیریتسازی و هیولاسازی از هاشمی، ناطقنوری، رئیسی و برخی جریانات سیاسی، شیرازه سیاستورزی آنهاست. قاعده این است که در سیاستورزی باید «مردانه» حضور پیدا کرد و به انواع و اقسام بهانهها آن را به یک بازی «کودکانه» فرونکاست و فرصت پیروزی و حتی شکست را با سرمستی و سرخوردگی از دست نداد؛ اما برای این جریان سیاستورزی چه در وقت پیروزی و چه در وقت شکست استثنا است.
بنمایه سیاستورزی آنها بر قهر و ناز و بهانهجوییهای کودکانه استوار است. قاعده آن است که وقتی از مردم با انواع و اقسام وعدهها رای گرفته میشود، صادقانه خود را وقف خدمت به آنها کرده و برای تحقق وعدهها کوشید، اما استثنا آن است که میتوان این سرمایه را پای قدرتطلبی و اختلافات درونی سوزاند (مانند شورای شهر اول) و فرصت خدمت را به نقمت جنگ قدرت تبدیل کرد، همچنانکه کردند.
قاعده این است که کرامت مردم در سیاستورزی پاس داشته شود و آنها بر همه جریانات سیادت داشته و همه کمربسته خدمت به آنان باشند، اما استثنا آن است که پس از پیروزی و گذشتن خر مراد از پل، آنها را لشکر قابلمه به دست که حتی برای مرگ موش صف میبندند، معرفی کرد. قاعده آن است که باید «میزان رای ملت است» را بهعنوان معیاری برای سیاستورزی پذیرفت و به رای اکثریت تمکین کرد، اما استثنا آن است که وقتی شکست خوردیم، بگوییم تقلب شده و ره به بیقانونی نهاده و وقتی پیروز شدیم، بگوییم باید دهان کسانی را که مدعی برخی تخلفات در انتخابات هستند، دوخت و صدایشان را در نطفه خفه کرد.
قاعده این است که در سیاستورزی باید پای انتخاب خود ایستاد و تا منزل آخر در برابر آن پاسخگو بود، اما استثنا آن است که هرموقع اوضاع بر وفق مراد نبود بازی را بههم زد و پروژههای «عبور» را طراحی کرد. روزی «عبور از خاتمی» روز دیگر «عبور از روحانی»، پس از خروج آمریکا از برجام «عبور از کدخدا» و حتی هنگامه زیر سوال رفتن جریان اصلاحات، «عبور از اصلاحطلبی» و امروز «عبور از نظام».
قاعده این است که وقتی با همه توش و توان برای کسب کرسیهای قدرت مردم را به حضور پای صندوق رای دعوت و امید به تغییر را در آنها زنده میکنیم، امید آنها را ناامید نکنیم، اما استثنا آن است که میشود ناکارآمدی و ضعف عملکرد خود را با ادعای پوچ و نخنماشدهای مانند «نمیگذارند» و «نمیشود» پوشش و مسئولیت ناکارآمدی خود را به ناکجاآباد حواله داد.
قاعده آن است که نباید با هر نوع تفکر و سلیقه سیاسی «امنیت» مردم را خرج دعواهای سیاسی کرد و از ظریف و حاج قاسم دوگانه مطلوب دشمن با عنوان دیپلماسی و نظامیگری در سیاست خارجی ساخت، اما استثنا آن است که اگر مصلحت قدرتطلبی ایجاب کند میتوان روی حافظان امنیت خنجر کشید و با دوگانهسازی در سیاست خارجی، حافظان امنیت را دلسرد و دست دستگاه دیپلماسی را از مولفههای قدرت در تعاملات بینالمللی خالی کرد و کاری را که دشمنان از انجام آن ناتوان شدهاند برای آنان به رایگان به انجام رساند.
قاعده این است که اصل را بر «برائت» و «صداقت» قرار داد و بدون هرگونه ادله قابل اثبات، فرد یا نهادی را زیر سوال نبرد، اما استثنا آن است که در راه قدرتطلبی و با فرصتطلبی میتوان امپراتوری دروغ تشکیل داد و بهرغم استنادات غیرقابل تردید، انگ بیقانونی به نهادهای خدوم زد و بهدلیل آنکه در جبهه مقابل ما قرار دارند با اتهاماتی نظیر عدم پرداخت مالیات و بهرهبرداری از منابع عمومی طعم شیرین خدمات آنان و تلاشهایشان در راستای منافع ملی را در کام مردم تلخ کرد.
قاعده آن است که قاضی باید مستقل باشد و او را در راه رسیدن به حکم قانونی و شرعی تحت فشار قرار نداد، اما استثنا آن است که اگر فردی منسوب به جناح خود را در آستانه محاکمه دیدیم با جوسازی و پروپاگاندا قاضی را برای حکم دلخواه تحت فشار افکارعمومی قرار دهیم و مانع اجرای آن شویم.
قاعده آن است که قاتل و جانی در جامعه مطرود و محکوم جلوه داده شود و مطابق قاعده قرآنی از هرگونه کنش رافتبرانگیز نسبت به آنان پرهیز شود، اما استثنا آن است که میتوان با فرصتطلبی جای شهید و جلاد را عوض کرد و قاتلی را که در ملأعام جنایتی داعشیمسلک انجام داده و به آن نیز افتخار کرده است، محبوب و مظلوم و نظام قضایی کشور را که حکم خدا را درباره او اجرا کرده است، ظالم نشان داد.
قاعده آن است که در همه کشورها جاسوس بیارزش و منفور معرفی و جاسوسی با هر پوشش و محملی چه سنتی و چه مدرن محکوم شود، اما استثنا آن است که میتوان در پیشبرد اهداف قدرتطلبانه سیاسی حتی از جاسوس دفاع کرد و خیانت او را خدمت معرفی کرد.
قاعده آن است که منافع ملی بر منافع شخصی ارجح دانسته شود و به بهانه یک دستمال قیصریه، نظام و منافع ملی را به آتش نکشید، اما استثنا آن است که وقتی فرزند و بستگانمان در معرض اتهام و قضاوت قرار میگیرند آسمان و ریسمان را به هم ببافیم و همچون مورچگان آب در لانه افتاده، دنیا را غرق در آب تصور کنیم. (سیره مخالفان ولایت در دوره امام راحل و رهبر معظم انقلاب درسها و عبرتهایی از رفتار قائممقام و ریاست مجمع تشخیص مصلحت و… در خود نهفته دارد و امروز نیز برخی ناشیانه به همان سیره تأسی و نظام را در معرض تهمت و افترا قرار میدهند.)
قاعده آن است که نصیحت آن پیر فرزانه را همواره در گوش جان داشته باشیم که فرمودند: «ما شریک غم مظلومان در تمام عالم خواهیم بود»، اما استثنا آن است که اگر قدرتطلبی اقتضا کرد در روز قدس و در ملأعام بیهیچ شرم و خجالت شعار «نه غزه نه لبنان» سر داده و با بیشرمی همچنان از انحراف انقلاب از راه امام(ره) دم زد.
قاعده آن است که دشمن را باید دشمن دانست و به او اعتماد نکرد، خواست و تمایل او را لقلقه زبان نکرد، او را در راه رسیدن به اهدافش کمک نکرد و مرزبندی واقعی و پررنگ با او داشت، جامعه را از سرمایههایی که باعث مصونسازی در برابر اقدامات مخرب دشمن میشود، محروم نساخت، با اقدامات نسنجیده لبخند رضایت بر لب او ننشاند، اما استثنا آن است که میتوان با دشمن همزبانی کرد، برای او استدلال درست کرد و حتی او را توجیه کرد و باکی از این نداشت که دشمن ما را سرمایه قابل اتکای خود در براندازی نظام مظلوم اسلامی توصیف کند. استثنا آن است که میتوان در حالی که خانواده انقلاب در معرض تهاجم قطعی دشمن است و پدر و رکن رکین خانواده را آماج حمله خود قرار داده است، موریانهوار به جان عمود خیمه انقلاب افتاد و با اتهامات ریز و درشت به باور مردم و پیوندهای عاطفی آنها با رهبرشان حمله کرد و کاری که دشمن هرگز قدرت انجام آن را ندارد، برایش بهراحتی به انجام رساند.
قاعده آن است که باید استقلال را در تمامی ابعاد پاس داشت و دشمن را از هرگونه تعرض به آن برحذر داشت.باید منادیان استقلال را ارج نهاد و بر صدر نشاند. باید تلاش کرد فکر و مرامشان تحقق عینی یابد. وقتی هشدار میدهند که خود را نباید در حصار و اسارت قراردادهای بینالمللی گرفتار کرد، باید از این هشدار استقبال و برای عینیت یافتن آن تلاش کرد، اما استثنا آن است که باید برای خوشامد دشمن، این هشدار را بایکوت و سانسور و تخریب و برای تصویب قراردادهای اسارتبار سینه چاک کرد.
قاعده آن است که از بنیان مرصوص انقلاب اسلامی، یعنی «اسلام» عزیز و ارزشهای والای آن برای دوام و بقای انقلابی که دشمنان آن را بهعنوان «انقلاب به نام خدا نامیدهاند» حفظ و حراست کرد.
قاعده آن است که خون پاک شهیدان که نهال ارزشهای اسلامی را در این مرز و بوم پربرگ و پرثمر ساختهاند، پاس داشت؛ شهیدانی که بقایای پیکر پاکشان در دلهای پیر و جوان این کشور هنوز که هنوز است غوغا بهپا میکند و درس آزادگی و شرف را در گوش جان آحاد جامعه زمزمه میکنند. هنوز که هنوز است خاطره آن نوجوان اسیر که در برابر خبرنگار خارجی گفت «ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطاب است، ارزندهترین زینت زن حفظ حجاب است» و تا او حجابش را رعایت نکرد در دل دژخیمان خونخوار صدام حاضر به مصاحبه با او نشد، در دل و جان این ملت زنده است و قاعده نیز همین زنده بودن چنین ارزشهایی است، اما استثنا آن است که برای خنجر کشیدن بر نظام و خوشامد دشمنان و دستپروردگان حقیر دشمن، ارزش حجاب را زیر سوال برد و نظام اسلامی را که باید در بطن خود حافظ و مروج چنین ارزشهایی باشد بهدلیل پافشاری بر آن مورد هجمه قرار داد.
قاعده آن است که باید هنگامه هجوم دشمن صفوف جامعه را متحد در برابر او قرار داد و جامعه را از هرگونه تفرقه و عدم انسجام برحذر داشت، اما استثنا آن است که از این شرایط باید برای امتیازگیری از نظام و یارگیری از مردم برای مقاصد سیاسی و کلاهدوختن از نمد تهدیدات دشمن استفاده کرد و جداسازی هرچه بیشتر خود را با حاکمیت برای بهاصطلاح «فردای بهتر» برای خود و جناح خود سود جست.
این است قاعده سیاستورزی، جریانی که با سیاستورزیهای کودکانه خود در طول این ۴۰ سال هزینههای بسیار زیادی برای جامعه ایجاد کرده است و همچنان بر هزینهآفرینی و سرمایهسوزیهای خود اصرار میورزد. آیا وقت بازگشت به قواعد عزتآفرین نرسیدهاست؟ آنها که بهجای «چه باید کرد؟» به انتظار «چه میشود؟» نشستهاند بدانند حرکت توفنده انقلاب اسلامی شرایط سخت فعلی را مانند گذشته درخواهد نوردید و آنها اگر بخواهند با عدم همراهی، خود را آلترناتیو انقلاب معرفی کنند روزی از این خواب بیدار خواهند شد که سیلاب انقلاب آنها را با خود برده است و انقلاب اسلامی پرنشاط و پرقدرت دوران چهلسالگی دیگری را آغاز کرده است.