ماجرای ناپدید شدن داستان کلاغ ها در اکباتان بعد از قتل بابک خرمدین به دست پدر و مادرش موضوع عجیبی شد .
بابک خرمدین کارگردان سینما به قتل رسید. بابک خرمدین توسط پدر و مادرش به قتل رسید. آنها جسد بابک خرمدین را تکه تکه کردند. بابک خرمدین در شهرک اکباتان زندگی می کرد. پدر و مادر بابک خرمدین در همان بازجویی های ابتدایی و با توجه به آثار خونی که در حمام جامانده بود در همان ابتدا به قتل و تکه تکه کردن جسد پسرشان اعتراف کردند.
محل زندگی بابک خرمدین / کلاغ ها ناپدید شدند
هفته های گذشته در هیاهوی اخبار مختلف بد و بویژه قتل هولناک بابک خرمدین در شهرک اکباتان تهران، خبر دزدیده و پیدا شدن یک مجسمه برنزی در شیراز انگار اصلا به چشم نیامد. به قدری خبر قتل بابک خرمدین، آرزو خرمدین و فرزاد داماد خانواده تلخ بود که همه اتفاقات دیگر را کمرنگ تر کرد.
اگرچه چند روز بعد از سرقت اولین سردیس برنزی شیراز، بقایایش در بازیافتی های آن شهر پیدا شد اما سارقان مجسمه های تهران کماکان مشغول کارند و تا کنون به دست آهنین قانون نیفتاده اند.
علی قصرالدشتی هنرمند مجسمه ساز شیرازی در بیست و سوم اردیبهشت سال جاری (حدود دو هفته پیش) با انتشار تصاویری از سردیس رحیم هودی پیشکسوت تئاتر استان فارس و پایه خالی آن اعلام کرد که این تندیس در محلی که مقابل چشم همگان قرار دارد به سرقت رفته است.
سرقت مجسمه کلاغ ها در اکباتان محل زندگی بابک خرمدین
مجسمه ای از جنس برنز که در نهایت شکسته آن سر از بازیافتی ها در آورد و وعده هایی برای ترمیم آن داده شده است؛ برخلاف آنچه که در چند سال گذشته در سطح شهر تهران هم رخ داد اما در نهایت هم پیگیری ها برای یافتن سارقان مجسمه های برنزی تهران به هیچ نتیجه ای نرسید!
سردیس رحیم هودی اثر علی قصرالدشتی
اما به نظر می رسد که این ماجرای سرقت آثار هنری در سطح شهر تهران پایانی ندارد و حتی محدود به آثاری که از موادی گرانقیمت همچون برنز ساخته شده اند نیست بلکه ظاهرا سارقان بسته به نیاز خود و با خیالی راحت از اینکه اراده ای جدی برای برخورد با این خلافشان وجود ندارد، به هر اثری که در دسترسشان باشد تعدی می کنند.
شاید جدیدترین نمونه از این دست سرقت ها که از نظر جغرافیایی با اخبار بد این روزها هم قرابت دارد، به «داستان کلاغها» اثر علی داوری بر می گردد که در یکی از فضاهای سبز شهرک اکباتان نصب شده بود. اثری که از پنج نردبان آهنی و تعدادی ماکت پرنده (کلاغ) تشکیل می شد و حس دل انگیزی برای شهروندانی که پیاده و یا با خودرو از کنار آن می گذشتند ایجاد می کرد. اما این روزها تنها یکی از آن ۵ پلکان در محل نصب به چشم می خورد و از سایر اجزای اثر، به جز نردبانی نصفه نیمه و پایه هایی در خاک مانده چیزی برجای نمانده است.
علی داوری در کنار اثرش با عنوان داستان کلاغ ها
علی داوری خالق این اثر به خبرگزاری موج گفت: همانطور که می دانید شهرداری تهران هر ساله به مناسبت نوروز، فراخوانی تحت عنوان رویداد «استقبال از بهار» منتشر می کند که شال حجم، نقاشی دیواری یا تخم مرغ های نوروزی و … می شود. اکثر المان هایی که برای نصب در شهر انتخاب می شود، مانند تخم مرغ ها موقت هستند و پس از مدتی آنها را جمع آوری می کنند شاهدیم که تخم مرغ های رنگی در اواخر فروردین یا اردیبهشت از سطح شهر جمع آوری می شوند و مجددا با سندبلاست کردن، سفید می شوند و بعد برای سال بعد در محلی نگهداری می شوند. اما برخی از کارها مانند اثر من که از جنس آهن بود، ماناتر هستند و پس از نصب جمع آوری نمی شوند.
وی افزود: سال ۹۳ فراخوان استقبال از بهار منتشر شده بود که من طرحی با عنوان «داستان کلاغ ها» دادم که متشکل از پنج نردبان شش متری بود که بر روی آنها حدود ۵۰ کلاغ هفتاد سانتی متری از جنس فایبرگلاس نصب می شد. طبق قراردادی که داشتیم من این اثر را بعد از نصب در تاریخ ۲۳ اسفندماه همان سال به زیباسازی شهرداری تهران تحویل دادم.
داستان کلاغ ها اثر علی داوری تخریب شده
داوری در پاسخ به اینکه برای استحکام اثرتان چه تمهیداتی اندیشیده بودید، گفت: به دلیل بلند بودن ارتفاع نردبان ها من از لوله های مانیسمان بسیار زخیم استفاده کرده ام تا کسی نتواند آنها را کج کرده و بتاباند و بشکند. ضمن اینکه در ذیل هر کدام از آنها من یک متر مربع زمین را کنده بودم، فوندانسیون و بتن ریخته بودم و با تیرآهن ریشه ای به شکل به علاوه برای آنها درست کرده بودم که پایه نردبان ها را به آنها جوش داده بودم و پس از آنکه خاک بر آنها ریخته بودم چمنی که به طور کاملا سالم از آن قسمت جدا کرده بودم را به جای خودش بازگردانده بودم.
این هنرمند در مورد احساسش از شنیدن خبر به سرقت رفتن اثرش گفت: در این روزها که خبر بریده شدن و سرقت این اثر و یا آثار سایر هنرمندان را شنیده ام بیش از همه دلم برای زحمت بسیاری که برای خلق هر کدام کشیده شده است می سوزد. به خوبی به یاد دارم در زمان نصب این اثر، به دلیل اینکه تردد کامیون ها در طول روز در سطح شهر ممنوع است، من در شبی بارانی قطعات آماده شده این اثر را به محل نصبش که بین فاز یک و دو اکباتان و مقابل آتش نشانی و شهرداری آن منطقه است بردم. کارگری را استخدام کردم که شب تا صبح در آن محل نگهبانی بدهد تا به سرقت نروند. خودم هم با یک موتور سیکلت در زیر باران به آنجا رفته بودم و در برگشت حتی مسیر را اشتباه رفتم تا هنگامی که منزل رسیدم تمام لباسهای من در آن سرمای زمستانی خیس شده بود. البته منظور من از بیان این خاطرات تنها اشاره به بخشی از سختی های زیادی است که هنرمندان برای خلق آثارشان تحمل می کنند و با دیدن چنین برخوردهایی خستگی بر تنشان می ماند.
داستان کلاغ ها اثر علی داوری سرقت شده
به نظر شما جذابیت اثر شما برای سارقان چیست اظهار داشت: من نمی دانم که منظور این افراد متخلف چیست و آیا از سر طمع یا فقر به دنبال فروش برنز یا آهن این آثار هستند یا انگیزه دیگری دارند؟ اما چیزی که می دانم این است که به طور مداوم در حال تخریب یا دزدی هستند.
وی افزود: در هرصورت این سوال برایم ایجاد شده است که لوله به آن زخیمی را طی چه فرایندی بریده اند چون امکان شکستنش که فراهم نیست و در عکس ها هم می توان دید که احتمالا با یک دستگاه برش همچون فرز، این نردبانها بریده شده اند پس نیازمند استقرار یک وسیله در نزدیکی آنها و صرف زمان بوده است اما انگار هیچ کس هم نپرسیده که اگر قصد انتقال یا ترمیم این اثر را دارید چرا آن را می بُرید؟
این هنرمند با بیان اینکه از رخ دادن چنین اتفاقات ناشایستی بسیار متاسف است، بیان داشت: اگرچه درست است که من پول کارم را از شهرداری گرفته ام اما برای یک هنرمند، وقتی برای کاری اینقدر زحمت کشیده باشد، آن اثر همانند فرزندش عزیز است. نه تنها من بلکه همه هنرمندان می دانند که به هرحال مردم با دیدن اثرشان، لذت می بردند و شاید روزی یکی از عزیزانشان از مقابل آن اثر رد شود و با افتخار بگوید که این اثر یکی از بستگان من است.
علی داوری در حال ساخت مجسمه سیمرغ
این عضو انجمن مجسمه سازان ایران افزود: بارها دیده ایم که همکاران ما یک اثر انتزاعی می سازند و در سطح شهر نصب می شود اما مردم می روند با اسپری برای آن مو و یا چشم و ابرو می گذارند و اصلا فکر نمی کنند که اولا اگر این اثر به چنین جزئیاتی نیاز داشت که هنرمند برایش می گذاشت و دوم اینکه با این کارشان در حال نابودی اثری هستند که یک هنرمند برای خلق و نصب آن زحمت بسیار کشیده و خون دل خورده است.
این مجسمه ساز در پاسخ به اینکه چه کسی وظیفه پاسداری از این آثار را برعهده دارد و آیا این وظیفه سازمانی همچون شهرداری و یا نیروی انتظامی است و یا اینکه مردم و شهروندان باید به حفاظت از آثار اهتمام داشته باشند گفت: می دانم که شهرداری مسئولیتی برای استقرار یک نگهبان در کنار هر مجسمه یا اثر هنری ندارد. به هر حال نیروی انتظامی شاید امکان شناسایی سارقان را داشته باشد اگر دوربین های شهری در نزدیکی این مجسمه ها فعال باشند. همانطور که آقای قصرالدشتی، دوست مجسمه سازم در شیراز، در اینستاگرام اش نوشته بود که در روز روشن و ملاءعام اثرش به سرقت رفته است چراکه شاید مردم هم تصوری از دیدن یک صحنه سرقت نداشته باشند و وقتی می بینند کسی در کنار مجسمه ای مشغول کاری است و یا حتی آن مجسمه را بر می دارند و می برد، به این فکر کنند که از طرف شهرداری آمده و مشغول کاری ترمیمی یا به هر حال، قانونی است!
علی داوری در حال نصب مجسمه چوپان در خانه هنرمندان
وی ادامه داد: حتی مجسمه ای از من که در محوطه خانه هنرمندان نصب است که هر از گاهی به آن سر می زدم و در صورت نیاز، اقدام به صاف کردن مفتول های به کار رفته در آن می کردم، هرگز کسی سوال نمی کرد که مشغول چه کاری هستم. پس نمی توان از مردم هم انتظاری داشت.
علی داوری در پایان سخنانش گفت: این آزار و اذیتی است که در وجود برخی از مردم عامی وجود دارد و ضرر و زیانی است که هر ساله به شهرداری ها تحمیل می شود. امیدوارم که روزی برسد که دیگر در شهر و کشور ما چنین اتفاقاتی رخ ندهد.
نجات برادر بابک خرمدین توسط پلیس
افشین خرمدین در خانه شان در یک قدمی مرگ قرار داشت که نگهبان ساختمان در تماس پلیس جان دوباره به وی بخشید.
پلیس پیشگیری تهران در ماجرای نجات معجزه آسای افشین خرمدین نقش مهمی داشت و نگهبان ساختمان ناجی افشین خرمدین شد.
سرهنگ “وحید سلطانی پاجی” در خصوص نجات معجزه آسای افشین خرمدین از مرگ ، بیان داشت: صبح روز یکشنبه اطلاع رسانی پلیس پیشگیری تهران برای تحقیق و کارهای اجتماعی و مددکاری تصمیم داشت از خانواده بابک خرمدین تحقیقاتی را در خصوص بحث های اجتماعی انجام دهد و به همین خاطر کارشناسان اجتماعی پلیس پیشگیری از ماموران کلانتری ۱۳۵ آزادی برای تماس با خانواده خرمدین درخواست کمک کردند.
وی افزود: رئیس کلانتری ۱۳۵ آزادی با توجه به اینکه هیچ شماره ای از خانواده خرمدین در اختیار نداشت برای انجام این تحقیق با نگهبان ساختمان بابک خرمدین در شهرک اکباتان تماس می گیرد و با توجه به اینکه صبح زود بوده و احتمال می رفت که “افشین”، برادر بابک خرمدین در خانه باشد از نگهبان ساختمان درخواست می شود که به جلوی درخانه بابک خرمدین برود و شماره تماس برادر بابک را از او بگیرد.
برادر بابک خرمدین و خودکشی
معاونت اجتماعی پلیس پیشگیری تهران اظهار داشت: نگهبان ساختمان با دستور رئیس کلانتری به جلوی در خانه خانواده خرمدین در طبقه ششم رفته که متوجه باز بودن در خانه می شود و هرچه افشین را صدا می زند پاسخی نمی شوند و نگران از اتفاق تلخ دیگری در این خانه، نگهبان وارد خانه شده و با افشین خرمدین که روی زمین افتاده بود روبرو می شود.
سرهنگ سطانی ادامه داد: نگهبان ساختمان با عوامل اورژانس و ماموران کلانتری تماس گرفته که در ادامه افشین خرمدین را که نیمه بیهوش شده بود به بیمارستان منتقل شد.
این مقام پلیسی عنوان داشت: اگر پلیس برای پیگیری پرونده در روند مسائل خانوادگی و اجتماعی کوتاهی کرده بود احتمال می رفت افشین خرمدین در یک ماجرای تلخ به کام مرگ فرو رود.
روایت خانواده داماد بابک خرمدین از ماجرای ازدواج و ناپدید شدن فرامرز و آرزو
خواهر فرامرز داماد خانواده خرمدین که توسط اکبر خرمدین به قتل رسید درباره زندگی مشترک آرزو و برادرش ناگفته هایی گفت.
پرونده هولناک قتل ۳عضو خانواده خرمدین بهدست پدر و مادر خانواده همچنان ابهامات زیادی را پیش روی افکار عمومی قرار داده است. ابهاماتی که هراز گاهی با انتشار اظهار نظرهای بدون سند و مدرک پیچیده تر هم میشود. چرا باید پدر و مادری فرزندان و دامادشان را به قتل برسانند؟ آنها چه کرده بودند؟ چرا خانواده داماد آنها به نام فرامرز پیگیر پرونده او نشدهاند و…
این ها سؤالاتی است که خیلیها بهدنبال پیدا کردن پاسخ آن هستند. برای پاسخ به این موارد با برخی از نزدیک ترین اعضای خانواده قاتل و مقتولان صحبت کردهایم که برخی از آنها به دلیل در جریان بودن پرونده خواستند هویت شان محفوظ بماند و تنها ذهن عموم را درباره این واقعه عجیب و وحشتناک روشن کرده باشند. یکی از این افرادی که پای صحبتهای او درباره این پرونده نشستهایم، خواهر فرامرز، داماد خانواده خرمدین است که از ماجرای ازدواج برادرش با دختر خانواده خرمدین، ناپدید شدن او و شنیدن خبر قتل وی میگوید.
شاید بتوان گفت که همهچیز در این پرونده هولناک از دختر بزرگ خانواده خرمدین به نام آرزو آغاز شده است. آرزو، دختر بزرگ خانواده خرمدین، سال ۱۳۷۸، تازه از همسر اولش پس از ۵سال زندگی مشترک، جدا شده بود. یعنی همان سالها که بیماری اماساش عود کرد. فرامرز، پسرعمه آرزو هم تازه از همسر اولش جدا شده بود. آرزو حال روحی مناسبی نداشت. آن زمان فرامرز با خانوادهاش زندگی میکرد. از آنجایی که رابطه فامیلی بین این ۲خانواده بود شکست در زندگی مشترک و صحبت و گپهای آرزو خرمدین و فرامرز باهم آنها را به هم نزدیکتر کرد. همین آغاز علاقه آندو به هم شد. هر چند رفتارهای آرزو چندان با خانواده فرامرز همخوان نبود.
خواهر فرامرز میگوید: ما خانوادهای مذهبی داریم که خانوادهام علاقه نداشتند به آرزو بهعنوان عروس خانواده نگاه کنند. آرزو، آزادیهایی داشت که چندان با عرف خانوادگی ما هماهنگی نداشت و با این حال فرامرز یکی از دلایلش را برای ازدواج با آرزو حمایت از او عنوان میکرد. بیماری آرزو هر روز شدیدتر میشد و این برای همه خانواده خصوصا فرامرز ناراحتکننده بود. همین هم شد که پس از یک مهمانی در منزل خرمدینها که به دعوت بابک که دوستی و رابطه تنگاتنگ و نزدیکی با فرامرز داشت، برگزار شده بود، فرامرز به خانواده گفت که میخواهد با آرزو ازدواج کند.
اصرار فرامرز در نهایت باعث ازدواج آنها شد، هرچند پدر فرامرز بهعلت مخالفت در این مراسم حضور پیدا نکرد و صیغه محرمیت آنها را پدر آرزو، یعنی اکبر خرمدین خواند. اما مدتی نگذشت که فرامرز با آرزو دچار اختلاف و همین باعث شد بخواهد نامزدی شان را به هم بزند. آرزو اما نمیخواست این اتفاق رخ دهد و با اقدام بهخودکشی آرزو، فرامرز تصمیم گرفت زندگیاش را با او از سر بگیرد.
ازدواج آنها درتاریخ مهر ۱۳۹۰ انجام شد. در تهرانسر خانه ای اجاره کردند، اما دعواهایشان تمامی نداشت. آرزو سیگار میکشید و این بیماری اش را تشدید میکرد. هرچند هفته، دعواها به خانه نزدیکان کشیده میشد و آرزو به قهر، به خانه پدرش بر میگشت. دی ماه همان سال آرزو برای همیشه به خانه پدرش رفت و دیگر به خانه مشترکشان برنگشت.
این قهرها ادامه داشت تا ۱۴ اسفندماه که فرامرز با دستهگلی به خانه خرمدین که داییاش بود رفت تا برای همیشه و به خوبی داستان زندگی اش با آرزو را به پایان برساند. او حتی در خانه خرمدین با خواهرش تماس گرفته و از حضور آرزو، داییاش اکبر خرمدین، همسر او و پسر کوچک شان افشین خبر داده و گفته بود که باهم صحبت میکنند.
فرامرز متولد ۱۳۴۵بود و ۲ برادر و یک خواهر دارد. پسری که به گفته نزدیکانش مودب و غیرتی بود و دوست صمیمی و نزدیک بابک خرمدین. نزدیکانش میگویند که او اهل هیچ خلافی نبوده و سیگار هم نمیکشیده. او تکنیسین برق و عاشق و شیفته اتومبیلش بود. خانواده و نزدیکانش دلیل ازدواج فرامرز و آرزو را دلسوزی فرامرز برای آرزو میدانستند، زیرا آرزو در آن زمان نیز بیماریاش پیشرفته شده بود و با افسردگی وحشتناکی دست و پنجه نرم میکرد.
خواهر فرامرز میگوید: ۱۴ اسفند فرامرز آخرین بار با من صحبت کرد، موقعیت خود را در منزل دایی خود، اکبر خرمدین، شرح داد و با من قرار گذاشت که فردای آن روز یکدیگر را ببینیم. او ۲خط تلفن داشت که یکی مخصوص کار و دیگری برای ارتباط خانوادگی بود. او پس از آن روز ناپدید شد و خط تلفن کاریاش پس از غیبتش خاموش شد اما خط دیگرش دست آرزو بود که میگفت فرامرز تلفن را به او سپرده و رفته است. از آن روز دیگر خبری از فرامرز نشد.
فردای این ماجرا، اکبر خرمدین به خانه خواهرش رفت و ماجرا را این طور تعریف کرد که «تا ساعت۲ شب با فرامرز درباره تصمیم او برای جدایی از آرزو صحبت کرده و صبح زود رفتهاند و با یکدیگر ورزش کردهاند. بعد فرامرز به او گفته که آرزو را طلاق نمیدهد.»
دروغ بزرگ اکبر خرمدین درباره بابک و فرامرز
بهگفته خانواده فرامرز، ادعاهای اکبر خرمدین درباره بابک، پسرش، به هیچ عنوان نمیتواند صحت داشته باشد. بابک به هیچ عنوان دچار معضلات اخلاقی اینچنینی نبود و حتی برای رعایت حقوق دختران خانواده و فامیل در جمع های آنها وارد نمیشد و کوچکترین مسئله اخلاقی از او مشاهده نشده بود. از سویی رابطه و علاقه عاطفی بابک و فرامرز برای همه روشن بود. آنها از بچگی باهم بزرگ شده بودند و با هم رابطه بسیار خوبی داشتند. تا اندازهای که بابک حتی پس از بازگشت به ایران بارها به شکلهای مختلف سراغ فرامرز را گرفت و پیگیری غیبت او شد. خانواده فرامرز میگویند که بابک نمیخواست باور کند که فرامرز گم شده است.
تصور خانواده بر این است که بابک با پیگیریهایش درباره فرامرز ممکن است متوجه موضوعی شده و خواسته آن را با خانواده فرامرز در میان بگذارد و به همین دلیل پدر و مادرش نقشه قتل او را کشیدهاند. البته این فقط حدس برخی از افراد خانواده فرامرز درباره انگیزه کشته شدن بابک خرمدین بهدست پدر و مادرش است.
بابک خرمدین به تدریس کارگردانی سینما برای هنرجویانش می پرداخت.
بابک خرمدین در حال تدریس
او با تمرکزی دقیق بر صحنه تعدادی از فیلمها و فیکس کردن آنها، به دانشجویانش از تاثیر قاب بندی و نگاه بازیگرانی میگفت که ماحصل آن قرار است تماشاگر را تحت تاثیر قرار دهد.
شاید او هم همانند ما هیچگاه گمان نمیکرد خودش بازیگر اصلی داستان تراژیکی باشد که بسیاری از آثار جنایی و فیلمهای موسوم به اسلشر در برابر آن کم میآورند.
به گفته شاگردانش عشق به سینما را از تدریس اش می توان دید.
بابک خرمدین که همچون خواهرش و داماد خانواده قربانی جنایت والدینش شد جامعه و به ویژه شاگردانش را در حیرت و شوک بزرگی فرو برده است.
مصاحبه با شاگردان بابک خرمدین
در ادامه نظر جمعی از شاگردان بابک خرمدین را درباره اخلاق و شخصیت او می خوانید:
متین حیدری نیا : مردی با شخصیت و با معرفت که هیچ گاه بدون فنجان قهوه وارد کلاس نمی شد،به شکلی سینما رو تدریس می کرد که انگار از خدا تعریف می کند،آرامش عجیبی رو به آدم منتقل می کرد،روحت شاد رفیق من،استاد من،بابک خرمدین متواضع و نازنین،دیر یا زود دور هم جمع می شیم،دلم خیلی زیاد برات تنگ می شه
ملیکا افتاده : متاسفانه صبح شنبه با ایشون کلاس داشتیم و دقیقا آخرین کلاسی بود که داشتن. خیلی خیلی برای هنر ارزش قائل بودن. انقدر با شوق درس می دادن که ساعت از دست همه ما در می رفت و کلاس ۲ ساعت نزدیک به ۲ساعت و نیم تا ۳ ساعت طول می کشید.
شهزاد کاظمی : من شاگردشون نبودم ولی سلام علیک داشتیم. با هم تو یک دانشگاه بودیم. آدم سربه زیر و ساکتی بود. خدا بیامرزتشون.
طیبه نیک نژاد : ایشون همیشه اعتقاد داشتن خشونت رو نباید مستقیم در فیلم نشون داد، غافل از اینکه …، در نقد یکی از فیلمهاشون به نام “بودن ” که راجع به مردی بود که خودش رو فدای خونوادش کرده بود، بهشون اعتراض کردم که چقدر این جوون فداکاره، مگه میشه؟استاد پاسخ دادن شاید شما سنگدلی وگرنه خیلی ها خودشون رو قربونی خونوادشون می کنن. در مقام مادر بارها صحبت کرد در کلاس و جز تواضع ، مهربانی،ادب در کلام و رفتار، عشق به سینما چیزی ندیدیم ازشون، و چقدر دردناکه که ما چند ساعت قبل از این اتفاق باهاش کلاس داشتیم و دلش نمی خواست کلاس رو ترک کنه، برای آرامش روحشون دعا کنیم.
درسا جمشیدی : استاد عزیز و دوستداشتنی، با سواد و دلسوز … یادمه اولین بار که باهاشون کلاس داشتیم بهمون گفت هیچ وقت به همدیگه حسادت نکنین، موفقیت دوستاتون رو دوست داشته باشین، عشق کنین…افسوس …خدا رحمتتون کنه استاد عزیزم…
حسن صادق زاده : درک و هضم این اتفاق خیلی باورنکردنیه و سخت هستش. من ایشون رو خیلی سالهای پیش توی جشنواره فجر دیدم. برحسب اتفاق همینجوری همکلام شدیم و از صحبت کردنشون و اطلاعاتشون فهمیدم که توی سینما فعالیتی دارند و چند بار دیگه ملاقاتشون کردم توی سینما و خیلی چیزها ازشون یادگرفتم .وقتی خبر این اتفاق هولناک رو شنیدم و عکسشون رو دیدم واقعا باور نکردم همچین اتفاقی می تونه برای همچین آدمی بیفته.
“آناهیتا همتی” از هدیه خاص “بابک خرمدین” به دو کودک سیستان و بلوچستانی و تهرانی گفت
آناهیتا همتی – بازیگر سینما ، تئاتر و تلویزیون ایران با اشاره به پرونده قتل بابک و آرزو خرمدین و داماد خانواده گفت: جامعه ایرانی باید بیشتر به سلامت روان خود توجه کند. اگر این پدر و مادر سال ها قبل و پیش از ارتکاب جنایت ها به روان درمانگر مراجعه کرده بودند شاید امروز این سه انسان کشته شده ، زنده بودند.
آناهیتا همتی – بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر که از ساکنان شهرک اکباتان تهران که جنایت خانوادگی قتل سه انسان توسط یک زوج قاتل در آن رخ داده است در گفت و گو با خبرنگار رکنا از قتل بابک خرمدین و آرزو خرمدین به دست پدرشان و فضای حاکم بر شهرک محل زندگی آنها و برخورد اهالی چنین گفت: “بابک خرمدین را با اینکه از همکاران در عرصه سینما بود ولی از نزدیک نمی شناختم. اما فضای شهرک اکباتان بعد از این جنایت به حدی متاثر از این خبر شده است که دیگر شهروندان و دوستان و آشنایانی که بیرون این شهرک زندگی می کنند و در جریان این اتفاق هستند با ما تماس می گیرند که مواظب باشیم.
آناهیتا همتی تاکید داشت : این جنایت در شهرک اکباتان رخ داده است ولی دلیل بر تسریع آن بر میزان سلامت روان دیگر ساکنان این شهرک نیست. بدون شک این والدین درگیر بیماری روانی جدی هستند. این جنایات به نحو که والدینی دو فرزند و داماد خود را به این شکل فجیع به قتل برسانند یک رفتار طبیعی نیست و این اتفاق یک استثنا است.خانه این خانواده قاتل و قربانیان می توانست در هر نقطه ای باشد و محل سکونت آنها ارتباطی با قتل ندارد. همه در شهرک اکباتان غصه دار این اتفاق هستند. این جنایت یک ضربه بزرگ برای همه ساکنان شهرک بود.
آناهیتا همتی در خصوص علل و دلایلی که باعث شده که در چند سال گذشته بخصوص در یکسال گذشته بیشتر با اینگونه اخبار تلخ مواجه باشیم چنین اظهار نظر کرد: کرونا باعث شده که اغلب مردم در یکسال گذشته زمان بیشتری را در فضای بسته و خانه بگذرانند و این زمان بیشتر بودن در خانه، آنهم به اجبار کرونا باعث شده است که درگیری های خانوادگی و خشونت خانگی افزایش بیابد. شاهد افزایش آمار طلاق هستیم .مشکلات اجتماعی و اقتصادی همه بر روان جامعه تاثیر گذار است و تاثیر منفی دارد.
آناهیتا همتی با بیان اینکه ایرانی ها به درمان روان خود زیاد توجه نمی کنند گفت: ایرانی ها در هر حد از میزان آسیب روحی که با آن درگیر باشند ، رفتن نزد روانشناس و روانکاو و روانپزشک را جدی نمی گیرند. متاسفانه توجه به سلامت روان در بین جامعه ایرانی ضعیف است و بیشتر توجه به سلامت جسم است. شاید اگر مادر و پدر بابک و آرزو خرمدین ، ۲۰ سال پیش ، قبل از اینکه مرتکب قتلی شوند ، به مشاور و روان درمانگر مراجعه می کردند این جنایت ها رخ نمی داد. به هر حال مرتکب این جنایات که پدر خانواده است ، مبارز جبهه های جنگ بوده و آسیب دیده از جنگ. هر کجا رفته است از شیمیایی شدنش در جبهه های جنگ گفته است.باید بدانیم که عزیزانی که به جبهه های جنگ رفتند همه مثل پدر بابک خرمدین رفتار مجرمانه ندارند.
هدیه بابک خرمدین به دو کودک معلول
آناهیتا همتی در ادامه از هدیه ای که ساکنان شهرک اکباتان به نیت بابک خرمدین برای دو کودک معلول سیستان و بلوچستانی و تهرانی تهیه کردند گفت و چنین توضیح داد: دو ویلچر برای دو کودک معلول به نیت بابک خرمدین از سوی ساکنان شهرک اکباتان تهیه شده که تا چند روز آینده به دست این کودکان خواهد رسید. این هدایا، نشانه ای است که ازاینکه ما ایرانیان همدیگر را دوست داریم و خطی است سیاه بر خشونت و نفع خشونت.
واکنش عجیب عزت الله مهرآوران به ماجرای قتل بابک خرمدین
عزت الله مهرآوران بازیگر نامدار ایرانی در صفحه اینستاگرام خود به ماجرای قتل بابک خرمدین اشاره کرد.
فاجعه قتل خانوادگی در اکباتان که به تازگی خبر آن منتشر شده است در بین اقشار جامعه بازخورد گسترده ای داشته است.
عزت الله مهرآوران از هنرمندان برجسته کشورمان در اینستاگرام درباره قتل بابک خرمدین اینگونه نوشت: من هم یک پدرم ، من هم در اکباتان زندگی می کنم ، من هم شرمنده ام بابک را مثله کردند ، پدر و مادر !
با خود بیت حضرت فردوسی را زمزمه می کنم، حالا دیگر فریاد می زنم ؛ “پسر کشتی و تخم کین کاشتی ، پسر کشته را کی بود آشتی”
اعتراف والدین بابک خرمدین به قتل داماد و دختر
قاضی محمد شهریاری اظهارکرد: همان طور که در خبرها اعلام شد پدر و مادر بابک خرمدین به دو قتل دیگر هم اعتراف کردند.
وی افزود: این افراد اعتراف کردند ابتدا در سال ۹۰ دامادشان و در سال ۹۷ دخترشان را که زن همان فرد بود به قتل رساندند.
قاضی شهریاری در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه آیا در آن زمان که این اتفاق افتاد مرحوم خرمدین در همان خانه زندگی میکرده یا اصلاً آن مرحوم هم از این جنایت مطلع بوده یا خیر، گفت: به گفته پدر و مادر (قاتلان) آن زمان مرحوم خرمدین در انگلستان و خارج از ایران بوده است.
سرپرست دادسرای جنایی تهران در پایان گفت: این دو فرد میگویند پسرشان حدسهایی میزده اما نمیدانسته و هیچ وقت مطمئن نشده بوده که این جرم یا جنایت رخ داده است.
آنها علت قتل دامادشان را آزار و اذیت دخترشان توسط او اعلام کرده اند.
همچنین دلیل قتل دخترشان را انحرافات و اعتیاد پس از مرگ همسرش اعلام کرده اند.
گزارش تصویری از دادگاه پدر و مادر باک خرمدین
قاضی محمد شهریاری سرپرست دادسرای امور جنایی تهران اعلام کرد: دو متهم این پرونده (پدر و مادر بابک خرمدین) در جدیدترین اظهارات خود اعلام کردند در سالهای گذشته دختر و داماد خود را هم به قتل رساندهاند.
روایت همسایهها از قتل بابک خرمدین
ماجرای ناپدید شدن مرموز یکی از خواهران بابک خرمدین این پرونده را پیچیده کرده است.
سحر جعفریان: ۳روز پس از قتل هولناک بابک خرمدین بهدست پدر و مادرش، محوطه بلوکc۲ شهرک اکباتان کاملا ساکت و آرام است. درست مثل همه ظهرها که رفتوآمد در اینجا کمتر است و بیشتر ساکنان یا در خانههایشان مشغول استراحت هستند یا هنوز از محل کار به خانه برنگشتهاند.
در این میان تنها نشانهها از ماجرای این جنایت که چند روز پیش در یکی از واحدهای این بلوک رخ داد، ۲ حجله است که عکس بابک خرمدین، کارگردان و مدرس سینما روی آن به چشم میخورد و یکی را در مقابل ورودی بلوک قرار دادهاند و دیگری را مقابل مجتمعی که خانواده خرمدین ساکن آن هستند.
بعضی همسایهها حاضر نیستند درباره اتفاقی که در نزدیکیشان رخ داده حرف بزنند و آنهایی هم که صحبت میکنند، هنوز در شوک هولناکترین جنایتی هستند که در این محله رخ داده است.
همه ساکنان بلوک از ماجرای قتلی که در همسایگی آنها رقم خورده باخبرند. مخصوصا اعترافات عجیب پدر و مادر آقای کارگردان در روز دوشنبه در دادسرای جنایی تهران.
جایی که پدر بابک در حالی که از قتل پسرش خدا را شکر کرد و گفت: ما با پسرم اختلاف عقیده داشتیم و با اینکه او کارگردان و مدرس بازیگری بود، در سالهای اخیر مدام با ما بدرفتاری میکرد و حتی گاهی من و مادرش را کتک میزد. او هنرجویانش را که همهشان دخترهای جوان بودند به خانه میآورد و به اتاقش میبرد و مادرش را مجبور میکرد از آنها پذیرایی کند. او با من و مادرش مثل کلفت رفتار میکرد و آبروی ما را به خطر انداخته بود.
اعترافاتی که مادر بابک نیز آنها را تأیید کرد و مدعی شد پسرش روزگار را برای آنها تیره و تار کرده بود و ارتباط خارج از عرفش با دختران زیادی که همراه او به خانه میآمدند، عاصیشان کرده و برای همین بود که نقشه قتلش را کشیدند.
اما همسایهها، برخلاف ادعاهای پدر و مادر بابک، معتقدند تصویری که آنها از پسرشان عنوان کردهاند، با آنچه آنها دیده بودند کاملا متفاوت است.
مقابل بلوک، زن میانسالی که بهگفته خودش از بدو ساخت شهرک اکباتان با خانوادهاش در اینجا ساکن شدهاند میگوید بابک و خانوادهاش را میشناخته است.
او توضیح میدهد: بابک از دوستان صمیمی پسرم بود. آنها از کودکی باهم دوست بودند. با هم مدرسه میرفتند و این اواخر هم با هم دوچرخهسواری میکردند. آنها از اینجا با دوچرخه میرفتند پارک چیتگر و برمیگشتند.
زن میانسال هنوز در شوک قتل صمیمیترین دوست فرزندش است. او ادامه میدهد: بابک خیلی بچه خوبی بود. خیلی مودب و آرام بود. بچه من با هر کسی دوست نمیشد و بهخاطر همین مطمئن هستم بابک ظاهر و باطنش یکی بود. همیشه پسرم از او تعریف میکرد و اینهایی را که راجع به او میگویند باورم نمیشود. او پسری سر به زیر، آرام، مهربان و مودب بود و نمیتوانم قبول کنم پدر و مادرش را اذیت میکرده و روزگار آنها را سیاه کرده بود.
حرفهای زن تمام نشده که مردی میانسال در حالی که پاکتهای بزرگ خرید در دستش است از راه میرسد. او ساکن طبقه پنجم است. یعنی یک طبقه پایینتر از محلی که جنایت در آنجا رخ داده بود. او و خانوادهاش حدود ۸سال است که در این مجتمع ساکن شدهاند و در این مدت چندین بار بابک و مادرش را دیده است اما پدر خانواده را زیاد نمیشناسد و ندیده است.
میگوید: آخرین باری که بابک و مادرش را دیدم حدود ۲۰روز پیش بود. داشتند باهم برای خرید به فروشگاه میرفتند. بابک پسر آرامی بود. بهنظر میرسید رابطه خیلی خوبی با مادرش دارد و مطمئن هستم اعترافات پدرش درست نیست. در این ۸سالی که ما اینجا ساکن شدهایم، هرگز رفتار بدی از مقتول ندیده بودم.
بابک با افراد زیادی ارتباط نداشت
یکی از مهمترین بخشهای اعترافات پدر مقتول در دادسرا، ارتباطات نامتعارف پسرش با دختران بود و اینکه او با این بهانه که آنها شاگردانش هستند، این افراد را به خانه میآورد. اما یکی از پرسنل انتظامات میگوید مقتول ارتباطات چندانی نداشت. با افراد زیادی رفتوآمد نداشت و او هرگز ندیده بود که وی با دختران مختلفی در رفتوآمد باشد.
حرفهای این مرد را دختر جوانی که از شاگردان مقتول بوده نیز تأیید میکند. او و تعداد دیگری از همکلاسیهایش صبح امروز (سهشنبه) با هماهنگی هم به شهرک اکباتان آمده بودند و برای یادبود او اقدام به نصب هر دو حجلهای کرده بودند که در محوطه بلوکc۲ بهچشم میخورند.
دختر جوان میگوید: از وقتی خبر قتل استادمان را شنیدیم، شوکه شدیم. برای همین هماهنگ کردیم و امروز به اینجا آمدیم و در یادبود او این حجلهها را نصب کردیم.
او ادامه میدهد: هنوز باورم نمیشود استاد آرام ما دچار چنین سرنوشت هولناکی شده باشد. ما در کلاسها چیزی جز آرامش از او ندیدیم. گاهی وقتها آنقدر آرام حرف میزد که حتی صدایش هم به سختی شنیده میشد. هیچ وقت لحن تندی نداشت و فرد محجوب و باحیایی بود.
دختر جوان اعتراف پدر مقتول درباره رفتار او را در روزنامهها خوانده است. با این حال میگوید: هیچوقت نمیشود باطن آدمها را از روی ظاهرشان قضاوت کرد. شاید این سکه روی دیگری هم داشته اما آنچه اطمینان دارم این است که ظاهر استاد و رفتارش طوری بود که همه ما که دانشجوی او بودیم، او را فردی آرام و محجوب میشناختیم و برای همین هم بود که امروز به اینجا آمدیم تا برای یادبودش اقدام به نصب این حجلهها کنیم.
معمای خواهر ناپدیدشده
یکی از ابهاماتی که پرونده قتل بابک خرمدین را پیچیده کرده، ماجرای ناپدید شدن یکی از خواهرانش است. موضوعی که هماکنون پلیس و تیم جنایی نیز در حال تحقیق روی آن هستند و ممکن است روند رسیدگی به این پرونده را وارد فاز تازهای کند.
یکی از ساکنان بلوک c۲ که این خانواده را به خوبی میشناسد، میگوید: بابک خواهری به اسم آزیتا دارد. او چند سال پیش ازدواج کرد اما بعد از شوهرش جدا شد و دیگر نه او را دیدیم و نه شوهرش را. هردویشان ناپدید شدند و حالا هم مطالبی در شبکههای اجتماعی خواندهام که نوشته بودند احتمال کشتهشدن این دختر هم بهدست پدرش مطرح شده است. نمیدانم این مسئله چقدر جدی است اما مطمئن هستم که اگر بابک هم از چند سال پیش همانند خواهرش از خانواده جدا میشد و مستقل زندگی میکرد، این اتفاق هرگز رخ نمیداد.
ساکنان بلوکc۲ شهرک اکباتان تا حالا شاهد چنین اتفاقی در محل زندگیشان نبودهاند. آنها در سالهای گذشته دیده بودند که دو سه نفر از دختران یا پسران جوان شهرک با پریدن از طبقات بالایی مجتمعها دست بهخودکشی زدهاند اما اینکه پدر و مادری با هم همدست شوند و پسرشان را به قتل برسانند برایشان کاملا شوکهکننده است و منتظرند هرچه زودتر ابعاد پنهان این پرونده آشکار و مشخص شود که انگیزه اصلی در پرونده قتل مرد کارگردان چه بوده است.
خبر روز