سوم تیرماه ۸۴ یکی از مقاطع مهم بعد از انقلاب اسلامی است. برهه ای که در آن، گفتمانی که ادعایش “عدالتخواهی” بود، در راس حاکمیت قرار گرفت و گروهی نورسیده را به حوزه تاثیرگذاران کشور رهنمون ساخت؛ گفتمانی که البته برخی پیروزی اش را حاصل برخی اقدامات در دوران اصلاحات ، دولت آن روزگار و برخی حامیان تندروی آن جریان می دانند؛ “سیاست بازی” هایی که مردم را از درگیری ها و منازعات سیاسی خسته کرده بود، حاصلش “نه” بود به جریان قدرمند آن روزگار و در این میان، طبعاً مردم مجبور به انتخاب یکی از گزینه ها بودند، گزینه ای که از “بد حادثه” حاصل اجماع نیروهای اصولگرا نیز نبود بلکه نتیجه تلاش یکباره ی جریانی بود که برخی آن را “امدادهای غیبی” خواندند؛ (البته جدی و شوخی بودن این ادعا هیچ گاه مشخص نشد!) و حاصلش شد: دکتر محمود احمدی نژاد!
حامیان دولت و بسیاری از تحلیلگران، پیروزی احمدی نژاد را حاصل گفتمان خاص و عمومی حاکم بر مواضع و سخنان او در فضای انتخاباتی سال ۸۴ می دانند. در آن روزها، هر کسی شعاری داشت، یکی می گفت: “کار و سازندگی”، یکی از “۵۰ هزار تومان برای هر ایرانی” میگفت، دیگری بحث “دولت رفاه”و “دموکراسی” را پیش کشید و البته کاندیدای اصلی جریان اصولگرا نیز، از “هوای تازه” و دولت امید” سخن گفت.
در این میان کاندیدای جریان اصلاحات هم “زندگی خوب برای هر ایرانی” را به عنوان شعار خود برگزید، اما شعار کاندیدای پیروز، اصلآً حساسیت برانگیز نبود: “ما می توانیم”! …. احمدی نژاد به جای تاکید بر یک شعار خاص، تلاش زیادی داشت خود را ساده زیست نشان دهد، رجایی وار سخن بگوید و از ولایت بگوید و مدعی پذیرش همه جانبه اش باشد و تا می تواند، وعده ی حذف مفسدان اقتصادی بدهد، ادعاهایی که شاید، امروز ساده تر بتوان در موردش سخن گفت!
احمدی نژاد (چنانکه در ابتدا اشاره کردم) در میان کانیداهای انتخابات اصولگرایان، جای محکمی نداشت و طبعاً اجماع بر او که چهره ای ناشناخته بود، ممکن نبود؛ او که به عنوان یکی از کاندیداهای احتمالی انتخابات ۸۴، در نشست های شورای هماهنگی نیروهای انقلاب به ریاست ناطق نوری حضور یافت، پس از آنکه شنید “لاریجانی” گزینه ی قطعی آن شورا است، صراحتاً شورا را تهدید کرد که “اگر مرا انتخاب نکنید، مستقل وارد می شوم”
نکته ی جالب آن روزها این بود که احمدی نژاد به رغم تلاش های او و حامیان پیدا و پنهانش ، نه تنها از سوی هیچ یک از گروههای اصولگرا معرفی نشد ، بلکه حتی ابادگران ( که حامی جدی او در شهرداری بودند) هم حمایت از وی را تکذیب کردند تا او ظاهراً “مستقل” وارد عرصه انتخابات شود و حزب مقتدری را پشت سر خود نداشته باشد.
شهردار وقت تهران، البته یارانی هم داشت که سخت حمایتش می کردند. شاید بزرگترین حامی او “مصباح یزدی” بود که در تاریخ ۶ تیرماه ۸۴ (سه روز پس از انتخابات و پیروزی احمدی نژاد) گفت: خداوند احمدینژاد را ذخیرهای برای امروز جامعه ما قرار داد.
۲۷ خرداد شد، در عین ناباوری خبر از نتایج انتخابات آمد که احمدی نژاد نفر دوم است، پشت سر هاشمی رفسنجانی. انتخابات به دور دوم کشیده شد و آقای شهردار با اختلاف زیاد پیروز شد تا مشخص شود چه عوامل فرهنگی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی دست در کارند که بخش هایی از مردم هوشمند و با فهم و سلیقه ایران به گزینه های خاصی رو آورده و در اندک زمانی، تحت تاثیر برخی افراد و سازمانها ، بدون توجه به فرجام کار ، قرار گیرند!
کاندیداهای اصولگرا، واکنش خاص و مهمی به پیروزی احمدی نژاد نشان ندادند، گویی بهت و حیرت، آنان را هم رها نکرده بود؛ اما مصطفی معین کاندیدای جبهه اصلاحات در ۲۸ خرداد ۱۳۸۴ (یک روز پس از برگزاری انتخابات در دور اول) گفت: در ماجرای لنتخابات، به ناگاه ارادهای قاهر برای پیروزی یک کاندیدای خاص و حذف کاندیداهای دیگر به میدان آمد تا حقوق مسلم نامزدهای دیگر را در انتخابات مورد هدف قرار دهد. امروز هر کس میتواند به روشنی اثر این دخالت را در نتیجه انتخابات ببیند.معین مدعی شد که آنچه به وقوع پیوست ، اقدامی غیرقانونی برای محروم کردن یک کاندیدا از حق خود و برکشیدن کاندیدایی دیگر بود.
بحث انگیزترین نکته ی آن روزها، تیتر “کیهان” در ساعت ۲۲ شب ۲۷ خرداد (شب انتخابات) بود. این روزنامه تیتر زده بود “خبرها از پیروزی چشمگیر احمدینژاد حکایت میکند.” کیهان در تیتر اول صفحه نخست این روزنامه نیز نوشته بود : “ملت کار را تمام قابل ذکر است ” این تیتر با واکنش های گسترده ای مواجه شد، به طوریکه یکی از کاندیداهی انتخابات ۸۴ گفت: کیهان رجال الغیب است!
“انتخاب” نیز دو سه روز پس از انتخابات ۸۴، “افزایش درگیری ها و منازعات سیاسی و بحران سازی های داخلی و حملات به عالی ترین نقاط حاکمیت” را فرجام این دوره خواند و چنین پیش بینی کرد که “عقلا نیز به حاشیه رانده شوند” و نوشت: حالی درون پرده بسی فتنه می رود…
هاشمی نیز یک روز پس از شکست، تلفنی به احمدی نژاد تبریک گفت و البته در گفت و گویی اعلام کرد که “به دادگاه عدل الهی شکایت می برم” وی افزود: انها که برای تضعیف رقیب از راه تضعیف انقلاب وارد شدند چون می دانستند او در هر حالت از انقلاب اسلامی دفاع میکند و ابایی از بعهده گرفتن مسولیتها ندارد و آنها که بگونهای بیسابقه با هزینههای دهها میلیاردی از بیت المال ، اینجانب و بستگانم را ظالمانه تخریب کردند و آنها که با استفاده زیاد از امکانات نظام به صورت سازماندهی شده و نامشروع در انتخابات دخالت کردند. تردیدی ندارم که جزای چنین ظلمی به کشور و مردم و من ، جز خسران دنیا و آخرت نخواهد بود
…. شاید هاشمی هیچ گاه تصور نمی کرد، استاندار استان تازه تاسیس اردبیل در دوران ریاست جمهوری اش، این بار در مصاف با او در انتخابات ، صندلی ریاست جمهوری را به تسخیر خود در بیاورد.
ابهاماتی که هنوز برطرف نشده است!
پس از پیروزی حیرت انگیز و شوکه کننده ی احمدی نژاد در انتخابات؛ نکات و سئوالاتی اساسی و مهم ذهن ملت ایران و نخبگان سیاسی را به خود مشغول ساخت که “گفتنی” های آن ، در پی می آید:
اول: دلایل ایجاد تنش در شورای هماهنگی و ناکامی آن و عناصر پنهان و اشکار مقابله عجیب دو گروه کوچک با شورای هماهنگی و چرایی انشعاب دو جمع ابادگران و ایثارگران ، و بازدلایل فروپاشی ائتلاف ابادگران – ایثارگران در آن روزگار چه بود؟
دوم: چه شد که قالیباف وارد عرصه انتخابات شد؟ مشوقان او چه کسانی بودند و چه اهدافی داشتند؟
سوم: چرا گزینه اجماع اصولگرایان بعد از تفرقه به جایی نرسید؟
چهارم: چرا به رغم دانش و بینش غیر قابل قیاس لاریجانی با دیگر رقبا هر روز از اراء او کم شد؟ به رغم انکه لاریحانی به عنوان مدبر و یکی از اصلی ترین استراتژیست های مجموعه اصول گرایان که در ماهها اول طرح شدن موضوع ریاست جمهوری ، اصلی ترین ، مقبول ترین و جدی ترین گزینه اصول گرایان محسوب می شد به رغم انکه او از هر جهت مناسب ترین گزینه – صرف نظر از هاشمی رفسنجانی –برای اصول گرایان به شمار می امد، چگونه در واپسین لحظات به غریب ترین کاندیداها و مظلوم ترین چهره ها تبدیل شد ؟ چه عواملی این ماجراها را هدایت می کرد؟
دلیل بی مهری کلیت اصول گرایان به ویژه لیدرهایشان به لاریحانی ، بی تدبیری و سستی و کاستی و بی عملی شورای هماهنگی چه بود؟ چگونه بود که در آنروزگار، باهنر به عنوان ریاست ستاد وی ، به احمدی نژاد نزدیک شده بود؟
پنجم: چرا لاریجانی پس از طرح گمانه امدن هاشمی ، نخست اعلام کرد به نفع او کناره گیری می کند ولی پس از مواجهه با برخورد تند برخی اصول گرایان از روی اجبار حرفش را پس گرفت ؟ و چرا او بین کاندیداهای اصول گرا تنها کسی بود که پیمان مقابله با هاشمی را امضا نکرد ؟
ششم: چرا محس رضایی در اخرین لحظات رفت ؟
هفتم: چرا هواداران قالیباف و احمدی نژاد و عناصر و قدرته های غیر اشکار آنها سر ستیز با هاشمی داشتند ؟ و اصولا چرا اصولگرایان به جز لاریجانی تقریبا مثل چپ گرایان در استانه انتخابات مجلس ششم همه توانشان را در تخریب چهره هاشمی به کاربردند ؟
هشتم: توجه و دقت در اینکه احمدی نژاد از سابقه قابل ذکری در انقلاب و پس از آن هم برخوردار نبوده (حتی در شهرداری هم منصوب شورای شهر بود و قطعا اگر او کاندیدای شورای شهر هم می شد رای نمی اورد ) چطور شد یک مرتبه از لباس هایش بوی شهید بزرگوار رجایی بیرون آمد – در حالی که با اتفاقات امروز، به راحتی می توان فهمید که آیا سنخیتی بین او و شهید رجایی هست یا خیر؟ – و چگونه او، یکباره مدعی مقام ریاست جمهوری شد ؟
توجه به اینکه عموم مردم ایران تا بیست روز پیش از انتخابات ریاست جمهوری ۸۴، حتی اسم او را نشنیده بودند و جمال دل آرایش را زیارت نکرده بودند و با در نظر گرفتن اینکه او و البته برخی دیگر اصلا در حد و اندازه های تصدی مقام رییس جمهوری ایران و حتی یک وزارت خاص هم نبودند و از طرفی با توجه به اینکه حتی تا ده پانزده روز پیش از انتخابات، ایشان کار تبلیغاتی چندانی هم نکرده بود و از طرف دیگر برنامه ای ارائه نداده بود … چه شد که ظرف سه چهار روز اخر و روز انتخابات در شمار رقبای جدی در آمد؟
می خواهیم بدانیم که او از چه بخش از امدادهای غیبی سود برده و چه سازمانهای عریض و طویلی که از قضا ورودشان هم به صحنه های انتخاباتی و کلاً کار سیاسی از نظر قانون جرم و از نگاه امام (قده ) حرام شناخته شده بود در این خدمت رسانی تمام سهم داشته اند و انها چه اهدافی را از به صحنه اوردن کسی مثل او دنبال می کنند ؟
و چنانکه در بالا نیز گفتم: چه عوامل فرهنگی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی دست در کارند که بخشهایی از مردم هوشمند و با فهم و سلیقه ایران به گزینه های نامناسب و خاصی رو می آورند و در اندک زمانی تحت تاثیر برخی افراد و سازمانها بدون توجه به فرجام کار تصمیم می گیرند ؟
این سئوالات، و دهها چرای دیگر، هنوز ذهن بسیاری را به خود مشغول کرده و تا هنوز، کسی بدان پاسخی نگفته، باشد که عمری باشد تا بگویم اندکی از آن بسیارها…
حدیث این جماعت را تو پنهان دار و کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
ادامه دارد…
× مصطفی فقیهی
مدیرمسئول و سردبیر